پاورپوینت کامل دلی پر از شاپرک ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دلی پر از شاپرک ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دلی پر از شاپرک ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دلی پر از شاپرک ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
۱
فاطمه بختیاری
مجید لباسهای نواش را پوشید. شادی مثل چشمه ای زلال در دلش می جوشید.پدر و مادرش آماده بودند.
پدر به ساعتش نگاه کرد و گفت: زود باش مجید … دیر شد!
خورشید توی آسمان آبی، درخشان تر از روزهای قبل می تابید. مجید کنار ایوان نشست تا کفشهایش را پا کند یاد چیزی افتاد و
برگشت تو اتاق، دفتر نقاشی را از کنار گلدان شمعدانی برداشت، به گلبرگهای قرمز گل شمعدانی دست کشید و با عجله رفت توی
حیاط. پدر پرسید: چرا دفترت را آوردی؟ مجید دفتر را نوازش کرد و با شادی جواب داد: می خواهم نشان آقا بدهم .
سپس خنده شیرینی کرد و دفتر را به سینه اش چسباند. آماده شد که همراه پدر و مادرش به راه افتد.
مجید بی تابی می کرد مدام از پدر می پرسید: پس کی می رسیم؟!
مادر که چادرش بوی عطر گل محمدی می داد، گفت: میرسیم پسرم امروز از روزهای خوب خداست. مجید بارها عکس امام را
دیده بود. اما امروز از نزدیک او را می دید در دلش آرزو می کرد که کاش خجالت نمی کشید و صورت آقا را غرق بوسه می کرد و تمام
گل های نقاشیش را به پایش می ریخت.
از کوچه ها گذشتند و هر قدر به خانه امام نزدیکتر می شدند، قلب مجید بیشتر و تندتر می زد. بالاخره به منزل امام رسیدند.
مجید دفترش را محکم در دست داشت. اما نگذاشتند آن را با خود ببرد. اشک توی چشمهایش حلقه زد. دوست داشت دفتر
نقاشی اش را به امام نشان دهد.
به آرامی پدر در گوشش گفت: پسرم داری می روی به دیدن آقا، خوب نیست با چشم های سرخت ایشان را ناراحت کنی. یاد امام
غصه اش را مثل برف آب کرد و در دل کوچکش انگار صد شاپرک رنگارنگ می چرخیدند و بازی می کردند. مجید با دست خود
اشکهایش را پاک کرد لبخند زد و دست مادرش را گرفت و به راه افتاد.
از حیاط کوچک خانه گذشتند. گنجشکها با شادی لابه لای شاخه درخت ها بازی می کردند و خوشحال بودند که در این خانه
زندگی می کنند. وارد اتاق ساده و تمیز امام شدند. امام نشسته بودند مجید روبروی امام ایستاد. آقا دستش را دراز کرد و سر
مجید را نوازش کرد و صورتش را بوسید. قند توی دلش آب شد و صورتش مثل گلبرگهای گل شمعدانی، سرخ. مجید کنار پدر
نشست. امام صحبت می کردند و حرف هایشان مثل نسیم بهاری توی اتاق پخش می شد. مجید دستی به چادر مادرش زد. مادر
غرق در حرف های امام بود.
صورت نورانی امام در چش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 