پاورپوینت کامل داغ کویر ۴۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داغ کویر ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داغ کویر ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داغ کویر ۴۴ اسلاید در PowerPoint :

۱۷

زمین گرم و سوزان است . جامه ای پوشیده است از شن های ریز هراس انگیز و در کمین آب، نسیم پیغام آور را پشت تپه های خاکی
نگه داشته است . هیچ جنبنده ای نمی توان یافت جز خود کویر و هیچ صدایی نمی توان شنید جز صدای عطشناک دل خاک، که
چون پای بر سر و رویش گذاری چون نمکی می مانی که بر زخم کهنه اش می نشینی . کویر نه چیزی می خواهد و نه چیزی
می گوید و این اندکی ترس آور است . دل صبورش منتظر چیزی است . رخدادی که شاید در قلب تاریخ هم نگنجد، شاید حادثه ای،
انتقامی و شاید طلوعی . هر چه هست او می داند و چین و چروک های گاه گاه صورتش و آن باد شرقی که صبحگاهان چون کبکانی
خرامان بر سینه کویر گرم می وزد و شن های سبک بی سرنوشت را از سویی بلند می کند و در سویی دیگر می نشاند و شن تنها
طرفدار معصوم باد است که هر جا او اراده کند، می رود و بر سر هر که او بخواهد می نشیند . نسیم که نیست، همان باد بهتر است .
بادی که بوی خشک بیگانگی می دهد، آشنا نیست ولی چون آشنایان بر سر سجاده صحرا، زانو می زند و در جوار آن تپه های خم
شده تسبیح ترک خورده سینه کویر را به دست می گیرد و به اطراف نگاه می کند . گاهی خم می شود و هوای صاف کویری را چون
تیرگی ابهام پر از گرد و خاک می کند و گاه به بالا نظر می اندازد و مشتی شن و ماسه را به هوای می برد و در همسایگی آسمان
لحظه ای درنگ و آن پس بر زمینشان رها می کند .

حال این کویر را اهل این کویر می داند و اهل این کویر .

صبح ها خورشید زرین آسمان نقاب از چهره نورانی اش که بر می دارد تا به جهانی نو سلامی گوید کویر هم بیدار می شود . تپه هم
بیدار می شود . طفل زندگی به دور تا دور کویر می چرخد و به همه زندگی می بخشد جز به کویر که دیروزش امروز را ربوده است و
به دنبال یادگار دیرینه می گردد . قصه کویر را باید از مرد کویر شنید و اکنون مرد کویر به دنبال گله شترهایش پیکر ترک خورده
کویر را مرور می کند .

اولین گردش عقربه روز زمین را به یاد آن می اندازد که سالهاست با یادش نفس می کشد او، که هست ولی چشمان کویر سوی
دیدنش را ندارد . اکنون صبح است و صبح صدای یقین کویر است، صوت روحانی بودنش و بشارت ماندنش در دشت . خورشید راز
حضور کویر است و روشنایی اش گرمی پیکر آن . آسمان، همسایه فرو خفته کویر است که خشم را چون دروی با خود به سوی او
اورده است . لحظات همه شاهد حضور کویرند و شاهد دردی که در قلبش لانه کرده، آنکه مرغ بی صدای وجودش شده است .
مرغی که لانه ای دارد در دل او، در کنار خانه عشقی که در گوشه ای دیگر به پا شده است . هر صبح و شام یکی می گرید و دیگری نیز
می گرید ولی نه گریه به گریه ماند ونه گریه به گریه . یکی شیرین و دیگری تلخ . یکی از عشق و دیگری از آزردن عشق . تاریخ، شاید
این گونه خواسته باشد و آری این نبض گرم بشر است که در قلب قرمز تاریخ می زند و عالمی را جان می بخشد و عالمی را جان
می گیرد آنچنان که خود نیز نمی داند و اکنون تاریخ به جایی رسیده است که نه خون در قلب و نه نبض بر رگ دارد و فقط دیدگانی
برایش مانده است اشکبار، خیس از آزردن عشق، خونین از خون عاشقان .

آه که تاریخ مرده است از آن روزی که شمشیر جنایت بر آسمان بلند شد و با سپر کفر پا به این صحرای بیداد گذاشت . از آن روزی
که سوار بر مرکب شرک چون شیاطین پا به این عرصه شیطان گذاشت نه حق را دید و نه راستی را، آنچه دید شیطان بود و بچه
شیطان، سیاهی و زاد۰ سیاهی . فریاد از جانب فریاد بر آورد و چون وحشیان از قصر قارونی اش قدم بیرون نهاد و همان قدم
سرنوشتش را به پشیانی حک کرد و آن، این که در کویر .

کویر دلشکسته، بی تاب از گرما مژگان گره خورده اش را از هم گشود تا شاهد تاریخ باشد . ناگریزاند درد ورم کرده دل را در
گوشه ای رها کرد و برای تاریخ و تاریخیان گریست، گریستنی که تا به حال هیچ کویری ندیده است، نمناک تر از باران کوهساران .
آسمان نیز بالای سر کویر چون در راه ماندگان از درون اشک می ریخت بر گونه گرم آن و هر ذره اش شنی می شد نقاشی شده بر
دامن کویر .

صدای پرهای ابابیل موسیقی آرام کویرستان بود که سکوت مرگبارش را در هم می شکست . ولی ابابیل در اینجا به دنبال چیست؟
ابابیل به دور گنبد کویر، آیا به دنبال ابرهه ای می گردد؟ کویر به حتم می داند که این گونه می گرید . آری می داند . این چنگال
خونین کفر است که از آستین نامردان زمین بیرون آمده است . این نفس بد فرجام بی دینی است که در چهره سیاه آنها رخ
می نماید و این انعکاس پلیدی است که غل و زنجیر پیکرشان شده است . این شیطان است که مرکب گریز پای سفر شوم شان گشته
تا آتشی شیطانی به پاکند، در صحرایی دور، سوزان و بی آب .

و این نغمه روحانی کویر از سویی دیگر شنیده می شود آهنگ کاروان ابن علی است و آهنگ پر جبرئیل که سایبان قافله حق شده
است و شاید صدای یارب یارب دخت فاطمه باشد که بدرقه راه برادر می کند و شاید صدای هلهله کودکان رقیه و سکینه است که از
پی کاروان می دوند تا به کوفه برسند . آری به سوی کوفه می روند به سوی جاده ای که بوی تزویر می دهد بوی دورنگی و بوی
خیانت . چرا چنین کویری چنین جاده ای در قلب چین خورده خود پرورده است؟ مگر صدای پای شتران قافله حق را نمی شنود که
چگونه آرام و بی ریا صاحبانشان را به سوی جاده می کشانند . چرا کویر این جاده را بر نمی چیند؟ جاده هم حق است؟ ! کاروان
سبکبار ایمان، سبکبال به سوی محشری می روند که بدکاران آتش آن شده اند و تزویر هیزمش . وای که اگر آسمان این لحظه را
تاب آورد . لحظه مبارزه حق را باطل لحظه مبارزه اماره را با لوامه .

حال این کویر را اهل این کویر می داند .

خوب که گوش تیز کنی صدای همهمه باد را می شنوی که درگوش کویر فریاد می زند و گویی چون قاصدکی شده است و برایش
پیغام آورده است و این پیغام همان حادثه صحراست . حادثه قرمز کویر خاکی – خوب که گوش کنی، می شنوی که آری کاروان در
راه است ولی ای کاش این راه هرگز راه عبور نبود . کمی آن طرف تر پشت تپه های فرسوده کویر، قومی به کمین نشسته است قومی
کافر، قومی ظالم که ثانیه ها را می شمارد تا مظلومی بیابد و ظلم خود را به نمایش بگذارد و خود اسباب فخر شیطانی خود شود .

صبح روشن با هزار غمزه خورشید آهسته آهسته به ظهر پاورپوینت کامل داغ کویر ۴۴ اسلاید در PowerPointی می رسد و کاروان هنوز می آید . و دیگر، شب فرا می رسد
تاریکی از دیوار روشنایی کویر باد می رود، دست بر چهره خورشید می گذارد و چشم حاضر را به شب عادت می دهد . سیاهی شب
کویر، تنها به یک چیز ماند و آن هم دل سپاه کفر، آنان که شبی را آسوده اند و به خیال خود به فردایشان می اندیشند، در خیمه های
نفرین شده شان آرمیده اند و در سر شور آتش دارند . شور سوختن در حوض داغ شیطان و چه بی صبرانه نعلین به پا کرده اند و پای
در رکاب فرو برده اند و مرکب به پیش می رانن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.