پاورپوینت کامل لبخندهای مهربان تو ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل لبخندهای مهربان تو ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لبخندهای مهربان تو ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل لبخندهای مهربان تو ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
۲۵
به نام آفریننده مادران و خوبی هایشان من وتو و او پاسخ آن همه خوبی های
مادرانمان را چگونه می دهیم؟!
حجت الاسلام دکتر عباسعلی شاملی
خواهر و برادر! اکنون که به این نوشته بر می خوری خواهش می کنم زود از آن رد نشو و
تنها چند سطر آن را بخوان اگر دوست نداشتی آن را رها کن و اگر خوشت آمد تا آخر برو
و بعد بیا که بنشینیم و ببینیم من و تو با مادرانمان چه کرده ایم. آن گونه که
شایسته آنان است یا آن گونه که خودمان دوست داشته ایم! یک بار با هم عمر کوتاه یا
بلندمان را مرور می کنیم، تا ببینیم که ما چقدر از مادرمان خوبی دیده ایم و در
برابر با او چه کرده ایم؟! اگر راه درستی را نرفته ایم هنوز خیلی دیر نشده
می توانیم برگردیم و جبران کنیم. یادمان باشد که اگر کاری کردیم که یک لبخند ماندنی
و زیبا بر لب مادرمان نشست، زندگی مان معنا و رنگ و بوی خدایی پیدا می کند و
فرشتگان رحمت او به کمکمان می آیند.
یادتان باشد که این نوشته ترجمه یک نامه الکترونیکی (e-mail)است که یکی از دوستان
خوبم از لندن برایم فرستاده است. هنگامی که من آن را خواندم خیلی از متنش خوشم آمد
اما جا خوردم، چه جا خوردنی! به فکرم رسید که متن این نامه هشدار خوب و جهت
دهنده ای است. خوب است آن را ترجمه کنم و با شما دوستان خوبی که این نوشته را
می خوانید در خوبی های آن شریک شوم. شاید قسمت هایی از این ترجمه با ما یا فرهنگ
اسلامی ما به خوبی هم خوانی نداشته باشد. نگران نباشید بالأخره جاهایی از آن برای
همه ما سودآفرین است. از همین الان قول می دهم با خواندش وقتتان تلف نمی شود و
چیزهای خوبی گیرتان می آید. البته من اندکی در ترجمه آن دستکاری کرده ام که برای
شما خواندنی تر باشد:
من مرور گستره عمر را از یک سالگی آغاز می کنم و همین طور پیش می روم تو هم با من
بیا ببین چقدر مادرانمان برایمان زحمت کشیده اند، و ما در برابر آنان چه کرده ایم؟!
خودمان هم باورمان نمی شود:
۱. هنگامی که من و تو یک ساله بودیم، مادر به ما غذا می داد و ما را شست و شو و تر
و خشک می کرد. سپاس ما از او این بود که تمام شب را برایش گریه می کردیم و
نمی گذاشتیم چشمانش به هم برسد!
۲. هنگامی که دو ساله شدیم، مادر دست هایمان را می گرفت و پا به پا می برد و
می خواست به ما یاد دهد که چگونه راه برویم. سپاس گزاری ما از او این گونه بود که
اگر گاهی صدایمان می زد، اصلاً محلش نمی گذاشتیم و از او فرار می کردیم.
۳. در سه سالگی بارها دیده بودیم که او همه روزه شام و نهار و صبحانه مان را با عشق
و مهرورزی آماده می کرد، سپاس ما از این کار او این بود که با لوس بازی و بی
اعتنایی بشقاب غذا را به زمین پرت می کردیم!
۴. هنگامی که چهار سالمان شد، مادر برایمان یک دفترچه و یک بسته مداد رنگی خرید،
تشکر ما از او این گونه بود که با این مداد رنگی ها روی دیوار اتاق ها نقاشی حسنک
کجایی یا توپ قلقلی و یا روسری و شانه مامان را می کشیدیم.
۵. در پنج سالگی هنگامی که می خواستیم به پارک یا میهمانی برویم مادر لباس های
خوشگل و قشنگ به ما می پوشانید، اما قدردانی ما از او این گونه بود که خیلی زود آن
ها را کثیف، خاکی یا گلی می کردیم!
۶. هنگامی که شش سالمان تمام شد، مادر ما را به مدرسه برد و اسممان را در یک مدرسه
خوب نوشت، پاسخ ما به او این بود که هر روز صبح جیغ می زدیم که «من نمی خوام مدرسه
برم!»
۷. هنگامی که هفت ساله شدیم، مادر برایمان یک توپ خرید. تشکر ما از او این بود که
توپ را به در و دیوار و خیلی وقت ها هم به پنجره های همسایه ها شوت می کردیم!
۸. در هشت سالگی گاهی مادر برایمان بستنی می خرید، سپاس ما از او این بود که آن قدر
لفتش می دادیم که پس از چند دقیقه سر تا پایمان از بستنی آب شده پر می شد و خوب بود
که عکسمان را در بخش کاریکاتور مجله ها یا روزنامه ها بیندازند.
۹. نه ساله که شدیم مادر برایمان اسباب بازی خرید، تشکر ما از او این بود که هیچ
وقت با این اسباب بازی ها بازی نکردیم و همیشه گوشه اتاقمان ول بود. ما حتی زحمت
این را هم به خود نمی دادیم که بفهمیم این اسباب بازی را چگونه راه می اندازند!
۱۰. هنگامی که ده سالمان شد، گاه اتفاق می افتاد که در جشن تکلیف یا جشن تولد و یا
جشن شادی دوستانمان دعوت می شدیم. مادر هر جور که شده بود ما را به آن جا می رساند،
تشکر ما از او این بود که با جست و خیز از او دور می شدیم و حتی یک بار هم رویمان
را برنمی گرداندیم که او را ببینیم و با یک لبخند از زحمتش قدردانی کنیم.
۱۱. در یازده سالگی اگر می شد که مادر ما و دوستانمان را به جایی ـ مثل رفتن به
سینما و دیدن یک فیلم قشنگ ـ دعوت می کرد، قدردانی ما از او این بود که از وی
می خواستیم، در ردیف صندلی هایی که ما هستیم، او ننشیند!
۱۲. دوازده ساله
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 