پاورپوینت کامل جشن ناتمام ۲۸ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جشن ناتمام ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جشن ناتمام ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل جشن ناتمام ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

۳۴

باورش نمی شد. حالا چه کار باید می کرد؟! کارش را رها می کرد تا جشن عروسی اش به هم
بریزد؛ ـ مهمان هایی که دعوت شده بودند چه می گفتند؟! وای! یک رسوایی فامیلی. تازه
مگر به همین جا ختم می شد؟! نامزدش رهایش می کرد یا ازدواجش به هم می خورد، پدر و
مادرش از غصه دق می کردند… ـ

یا نه، به کارش ادامه می داد. حقوق و مزایایش برجا بود، عروسی هم می گرفت. مهشید هم
از او خوشحال می ماند؟ اما! اما با هر روز کارش، با تلاش روزانه اش، با هر قطره
عرقی که سرکار می ریخت، با هر صفحه ای که ترجمه می کرد، یک گلوله می ساخت؛ گلنگدن
یک اسلحه را می کشید، دکمه یک بمب را فشار می داد تا خانه ای خراب شود، زنی بیوه
شود، بچه ای زیر آوار، در آغوش مادرش کشته شود… چه کسی باور می کرد؟! نگاهی به
صورت خندان دختر بچه کرد که داشت در یک یخچال بزرگ و دو قلو را باز می کرد. پدر و
مادر خندان و خوش تیپ دخترک هم او را به هم نشان می دادند و زیر پایشان هم درشت
نوشته بود «زندگی بهتر با محصولات ناسیوموتورز» آخر چه کسی باور می کرد که پشت این
صورت های مهربان و خندان و اتو کشیده، پشت این شرکت بزرگ و جهانی لوازم خانگی، پشت
این همه وسیله رفاه و آسایش و راحتی، پشت این همه کالای لوکس، پشت این زندگی بهتر،
چه خون هایی شتک می زند، چه خانه هایی خراب می شود، چه بچه هایی با گلوله های سرخ
سربی نقره کوب می شوند؟

اما او چه باید می کرد؟! برای لحظه ای چشمان بسته اش، سینمای خاطراتش شدند! چه قدر
که برای به دست آوردن این شغل، پیش این و آن، رو انداخته بود! چندبار که در
مصاحبه ها رد شده بود! چند فرم اشتغال پر کرده بود! چه قدر به امید آگهی استخدام،
روزنامه خریده بود! چه قدر برای گرفتن پول توجیبی از پدرش خجالت کشیده بود! چه سخت
نگاه های منتظر و ناامید نامزدش را تحمل کرده بود! چه تلخ با جیب خالی او را به
گردش برده بود! با چه خون دلی کنایه های دوست و آشنا و فامیل و از همه بدتر، مادر
مهشید را تحمل کرده بود!

با چه چشمی غصه خوردن های نامرئی پدر را از وضع او و گریه های بی صدای مادرش را
تماشا کرده بود. تا سرانجام، بعد از چهارسال عقد و دوسال دویدن بعد از سربازی، تازه
حالا با این شغل تازه سرکار رفته بود. تازه سروسامان گرفته بود و قرار و مدارهای
عروسی را گذاشته بودند و کارت دعوت چاپ کرده بودند. تازه داشت توی شرکت به عنوان
مترجم مدیرکل جا می افتاد؛ اما درست یک هفته مانده به عروسی ….

ای کاش آن نامه را اصلاً ندیده بود! ای کاش توی شرکت آبدارچی بود، نه مترجم! ای کاش
جای دیگری کار پیدا کرده بود! ای کاش گوش هایش ناشنوای مادرزاد بود و این همه سال،
آن سخنرانی را نشنیده بود؛ همان سخنرانی که یک لحظه رهایش نمی کرد! ای کاش چشم هایش
کور بود و آن صحنه ها را در تلویزیون نمی دید! اصلاً کاش او یک آدم نبود؛ یک سنگ
بود، یک تکه چوب بود؛ اصلاً کاش هیچ چی نبود! ولی نه! مگر آن هایی که باتمام این
چیزها، هنوز هم قضیه اصلاً برایشان مهم نیست، آدم نیستند، روشنفکر نیستند؟! یکی اش
همین مدیرکل شرکتشان که مثل فلان نماینده سابق امام می گفت: «ما چرا کاسه از آش
داغ تر شویم، وقتی خودشان یا هم زبان هایشان راضی اند، چرا ما راضی نشویم و دوباره
اعتراض کنیم؟»۱

دوباره لیست را جلو چشمانش گرفت، هنوز ترجمه نیمه تمام بود.

فهرست سهامداران اصلی مجموعه صنعتی شرکت های چند ملیتی ناسیوموتورز، جهت اطلاع و
جلب مشتری برای نمایندگی این شرکت در ایرلند:

نام و نام خانوادگی

ملیت

درصد سهم

اعتبار در بانک جهانی

ایزاک دایان

انگلیسی ـ اسرائیلی

۲۰ درصد

۱۰۰۰ میلیون یورو

شمعون مکتری

آلمانی ـ اسرائیلی

۱۵ درصد

۷۰۰ میلیون یورو

عزئیل نعیمه

قطری ـ اسرائیلی

۱۷ درصد

۹۰۰ میلیون یورو

شبیه بودن نام ایران و ایرلند وشماره فاکس ها باعث شده بود تا به اشتباه، این فاکس
را به نمایندگی ایران بفرستند. البته شرکت پس از اطلاع از این اشتباه، طی نامه ای
کتبی بر فوق محرمانه بودن و سری بودن نامه ارسالی تأکید کرده بود و تهدید که اگر
متن فاکس در جایی منتشر شود، تکذیب خواهد کرد؛ اما این برای سامان، واقعیت را عوض
نمی کرد. راستی، او چه باید می کرد؟ چرا زندگی او باید برای این اشتباه تباه شود؛
اصلاً به اوچه مربوط که مردم را به زور از خانه هایشان بیرون می کنن