پاورپوینت کامل قصه های این وری;علاءالدین و غول هسته ای ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قصه های این وری;علاءالدین و غول هسته ای ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قصه های این وری;علاءالدین و غول هسته ای ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قصه های این وری;علاءالدین و غول هسته ای ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

ابوشهرزاد قصه گو

یکی بود یکی نبود، در همین نزدیکی ها یک مادر و پسر زندگی می کردند (هیچ دقت
کرده اید که شخصیت های اول داستان های ما خانم ها و جوانان هستند. این نیست مگر در
راستای همراهی و همدلی با مد روز و دادن فرصت های مناسب برای این دو گروه محروم در
تاریخ) این مادر و پسر توی یک خانه نقلی زیرزمین دار زندگی می کردند و یک مزرعه
کوچک هم داشتند که هردو با کار روی آن امرارمعاش می کردند توی زیرزمین آن ها جز
شیرمرغ و جان آدمیزاد همه جور خرت و پرتی بود، از ظروف گرفته تا لباس های کهنه و
تخت شکسته، بطری های خالی و سوسک و موش و عنکبوت و …

یک روز ننه علاءالدین گفت: «ننه، برو از توی زیرزمین آن پاتیل گنده را بیاور،
می خواهم نذری بپزم.»

علاءالدین گفت: «به یک شرط می آورم»

ننه پرسید: «چه شرطی؟»

علاءالدین جواب داد: «به شرطی که سهم همسایه این وری را چرب تر کنی».

ننه توی سرعلاءالدین زد و گفت: «بازهم رفتی تو فکر دختر کبری خانم! آخر خل کی آش
را چرب می کند که من چرب ترش کنم؟!»

علاءالدین دیگر هیچ نگفت. سرش را زیر انداخت و راه افتاد رفت توی زیرزمین و شروع
کرد به گشتن میان خرت و پرت ها. همان طور که خرت وپرت ها را به هم می ریخت یک دفعه
چیزی از میان آن ها به زمین افتاد و دنگی صدا داد. به دنبال آن هم صدای ناله کسی از
توی آن بلند شد. «آخ، آخ سرم، آخ کمرم…» علاءالدین با چشم های از حدقه بیرون آمده
به چیزی که از میان ظرف ها افتاده بود خیره شد. خوب که دقت کرد دید آن چیز یک چراغ
روغنی گردوغبار گرفته است. مدتی به چراغ روغنی زل زد. بعد آهسته خم شد و آن را
برداشت و گفت: «دو کیلو خاک رویش نشسته ولی اگر تمیزش کنم چیز آنتیکی، می شود. شاید
هم بشود زبانم لال قاچاقش کنم اون ور آب … و …. ]به دلیل بدآموزی حذف شد[ بعد
هم با گوشه آستین شروع کرد به پاک کردن چراغ روغنی. هنوز یک طرفش را درست پاک نکرده
بود که دود سفیدرنگی از دهانه چراغ بیرون زد اول ذره ذره و آرام و آرام بعد غلیظ و
با فشار. علاءالدین از ترس دسته چراغی روغنی را محکم در دست می فشرد و با چشم های
ورقلمبیده و دهان باز به توده ابر سفید بالای سرش نگاه می کرد. ابر سفید کم کم زیاد
شد تا این که شکل مردی نخراشیده و سبیل از بناگوش در رفته از میان آن ظاهر شد.
علاءالدین عقب عقب رفت و افتاد روی زمین، مرد سبیل از بناگوش در رفته لبخندی زد و
گفت: «سلام، من غول چراغ جادو هستم.»

علاءالدین گفت: «مـ مـ من هم سلام»

غول تعظیمی کرد و گفت: «شما ارباب من هستی چون مرا از توی چراغ جادو درآوردی»

علاءالدین به دوروبرش نگاه کرد هیچ کس جز خودش و آقاغوله آن جا نبود. پرسید: «من؟!»

غول دوباره تعظیمی کرد و گفت:«بله، شما. حالا می توانید سه چیز از من بخواهید تا
انجام دهم.»

علاءالدین کمی فکر کرد و باز پرسید: «هر چیزی؟»

غول گفت: «هرچیزی؛ البته در حد توان ما غول ها»

علاءالدین باز فکر کرد و گفت: «فقط سه تا!»

غول گفت: «فقط سه تا»

علاءالدین پرسید: «بعد از این که سه تاچیز خواستم چی؟»

غول تعظیمی کرد و گفت: «من دوباره به داخل چراغ جادو بر می گردم تا ارباب دیگری
پیدا کنم.»

علاءالدین از جا پرید و گفت: «خوب بازخودم بیرونت می آورم.»

غول دوباره تعظیمی کرد و گفت: «رویت را زیاد نکن ارباب.»

لب های علاءالدین آویزان شد. چند لحظه به غول نگاه کرد بعد چینی به پیشانی اش
انداخت و گفت: «مگر من ارباب تو نیستم؟»

غول باز تعظیم کرد و گفت: «بله ارباب»

علاءالدین سینه اش را جلو داد و یک وری نگاه آقا غوله کرد و گفت: «پس این تهاجم
فرهنگی ها چیه به گوشت آویزان کردی؟»

غول دستی به حلقه های آویزان به گوشش کشید و گفت: «به امور شخصی گیر نده ارباب وگر
نه می روم سیگاری می شم ها!»

علاءالدین کمی فکر و گفت: باشه، برویم سربخت خودمان، سه چیز می توانم از تو بخواهم
اما چه بخواهم؟»

غول جواب داد: «من چه می دانم ارباب!»

علاءالدین گفت: «با خودم بودم داشتم با صدای بلند فکر می کردم.»

و گوشه ای نشست به فکر کردن بعد از چند لحظه از جا پرید و گفت: «فهمیدم.»

غول باز تعظیم کرد گفت: «گوش به فرمانم قربان.»

علاءالدین چند سرفه کرد. سینه را جلو داد. دست هایش را به کمر زد و گفت: «اولین
چیزی که می خواهم چند گونی پول … نه چک بین بانکی بهتر است، چند گونی چک بین
بانکی و چند تا کوزه پر از طلا و جواهر و عتیقه جات است. زود باش برایم بیاور!».

غول چراغ جادو لب گزید و زد توی صورت خودش و گفت: «ارباب داری به من پیشنهاد
کلاهبرداری و اختلاس و سرقت میراث فرهنگی و چند تا خلاف سنگین دیگر می دهی؟! … نه
ارباب، ما نیستیم. هر وقت فرمایش در چارچوب قانون داشتی ما را خبر کن.»

و تا نیم تنه رفت توی چراغ. علاءالدین داد زد: «چی چی را خلاف سنگین. من فقط پول و
جواهر خواستم. من که نگفتم برو خلاف کن.»

غول دوباره از چراغ بیرون آمد و گفت: «خیال کردی این هایی که گفتی توی خیابان
ریخته. نه داداش، اون مال زمان های قدیم بود که این ور و آن ور، زیر زمین و توی
خرابه ها پول و عتیقه جات و جواهر پنهان می کردند و ما غول ها هم می گشتیم و پیدا
می کردیم. حالا دیگه یک ریال هم صاحب دارد تا دست بزنی. سریع آبرویت را می برند که
کلاهبرداری و اختلاس و هزارتا فحش دیگر. ما هم که مادرزادی هیکلی هستیم سریع برچسب
«دانه درشت ها» را بهمان می زنند. اشیاء عتیقه هم که میراث فرهنگی همه مردم است و
…»

علاءالدین پرید توی حرف غول چراغ جادو و گفت: «بگو نمی خواهم کار انجام دهم و گرنه
هر روز خبر ده تا کلاهبرداری چند صد میلیونی و میلیاردی توی روزنامه ها…»

آقاغوله خم شد و دست گرفت جلوی دهان علاءالدین و گفت: «آخر ارباب جان تو چرا این
شایعه ها را باور می کنی! هیچ کدام از این خبرها را «بانک مرکزی» تأیید نکرده. تو
تاحالا دیدی به خاطر یکی از این شایعه ها کسی را به عنوان مجرم دستگیر و مجازات
کنند آخر چرا حرفی می زنی که هم درِ ستونِ قصه های این وری را تخته کنند هم نان
ابوشهرزاد بیچاره آجر شود هم ما بعد از یک عمر بازی توی قصه های قدیمی و آرزوی بازی
توی قصه های جدید آرزویمان نیمه تمام بماند.»

و بعد که دید صورت علاءالدین قرمز شده دستش را از جلوی دهان او برداشت، علاءالدین
کلی نفس نفس زد تا حالش جا آمد. بعد با نال

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.