پاورپوینت کامل خواند و به من نیز آموخت ۱۹ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خواند و به من نیز آموخت ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خواند و به من نیز آموخت ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل خواند و به من نیز آموخت ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۵

من، درمانده، خسته و تنها انسانی هستم که در زمانی دیگر بلندتر از صدای بلند آذرخش،
الست بربکم را بلی گفته و سالیان دراز از آدم تا مسیح را به اطاعت گذرانده ام.

من انسانی هستم چند هزار ساله که از هبوط آدم تا به این هنگام نفس کشیده اما
هیچ گاه احساس زنده بودن نداشته است. می خواهم برای بار نخست نفسی عمیق بکشم تا درد
خفقان و خفتگی خود را چاره کنم.

قرن هاست که حتی سنگ ها نیز برای انسانی چون من می گریند. قرن هاست که آسمان هم چون
بال های باز فرشتگان سایبان زمین شده است تا پایان داستان انسان را تماشاگر باشد.
آسمان می نگرد و طبیعت را وامی دارد تا انسان رها شده از بند آدمیت را به حال خود
گذارد تا خود داستان خود را به پایان برد. اما افسوس که انسان سوار بر شتاب جهل،
وحشیانه به پیش می تازد و کسی نمی داند چه در سر دارد.

من شش هزار سال انتظار کشیدم تا روزی خورشید دمید و تمامی عالم نور باران شد.

من شش هزار سال انتظار کشیدم تا روزی ندایی از سپهر برخاست که جاء الحق و زهق
الباطل ان الباطل کان زهوقا.

من پس از قرن ها انتظار سرانجام دیدم آن نوری را که خدا جهان را به خاطرش خلق کرده
است و چه باشکوه بود لحظه دیدار.

آن روز که انتظارم به سر آمد، رحمت خداوندی بر زمین نازل شد، رحمتی بی حد و فزاینده
که تا به حال دنیا به خود ندیده بود. خداوند آن روز نعمتی به خلق عنایت فرمود که
گذشتگان از آن بی بهره بودند. سپاس و ستایش خدایی را که بر ما منت نهاد و نعمت وجود
محمد، پیامبر خویش، را به ما ارزانی داشت.

پس از قرن ها، انتظار من به پایان رسید و من هنوز همان انسان بودم، از تبار آدم،
خسته و درمانده اما دیگر تنها نبودم زیرا روزی برخاستم و شنیدم که می گویند:

اقرا باسم ربک الذی خلق؛ به نام خدایی که آدمی را از خون بسته بیافرید، بخوان قرآن
را…

آن لحظه دانستم که این، جبرییل فرشته امین خداست که به محمدامین می گوید بخوان،
بخوان به نام پروردگارت، پروردگاری که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت.

پس بخوان ای محمد و مرا نیز خواندن بیاموز که رها شوم از اسارت جهل خود، جهلی که
درون قلبم ریشه کرده است و اکنون می خواهم آن را ریشه کن کنم. چرا که شنیده ام قلب،
حرم الله است.

ای امین خلق، این درنگ از برای چیست؟ چه چیز را می نگری؟ هر چه هست درون این غار
است. ایا سرزمین مکه را می نگری که قرار است قلب ایمان جهان شود؟

ای محمد پسر عبدالله قدری به من فرصت بده تا قلبم را برای شنیدن صوت تو آماده کنم.
اما چیست که این گونه اشک می ریزی؟ این غار همان حرا است. این کوه همان نور است.
این علی همان یار غار و مونس شب های تار تو است. این سرزمین همان زادگاه توست و این
هوا همان هوایی است که تا به حال در آن نفس می کشیدی. پس چه شد که در هنگامه الهام
الهی قدری عمیق تر نفس کشیدی، قلبت را از هوای پاک وحی آکندی و آن پس خواندی به نام
خالق گیتی؟

من، یعنی انسانی که تا به امروز دوشادوش زمان پیش رفته ام اکنون ایستادن