پاورپوینت کامل نبرد بی آغاز ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نبرد بی آغاز ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نبرد بی آغاز ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نبرد بی آغاز ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
۱۸
خستگی و تشنگی امانش را بریده بود. زیرلب باخود گفت: طاقت بیاور مرد! دیگر چیزی
نمانده است» مدتی بود که آذوقه راهش تمام شده بود. یکنواختی صحرا و نور خورشید
چشم هایش را می آزرد، اما مرد صحرایی مثل او، به این چیزها عادت داشت، ولی تشنگی
کلافه اش کرده بود. سرش را بلند کرد و به روبه رو چشم دوخت چیزی توجهش را جلب کرد.
در برابر آفتاب سوزان دستش را سایبان چشمانش قرار داد. سیاهی چند چادر را از دور
دید. بر سرعت گام هایش افزود. وقتی به چادرها رسید، قبل از هر کاری به سوی چاهی که
در آن نزدیکی بود رفت. سطل را داخل چاه آب انداخت و با تمام توان آن را بالا کشید.
مشتی از آب نوشید، خنک بود، نفسی تازه کرد و دوباره مقداری از آب سطل را سرکشید.
بقیه را روی سرش ریخت. احساس کرد همه آن گرما و خستگی راه از تنش بیرون رفته است.
دور و برش را نگاه کرد. آن طرف چادرها، چند کودک دنبال بزغاله ای می دویدند، اما از
مردان قبیله اثری نبود. مرد با خودش گفت: عجیب است آن ها همیشه این موقع روز
مشغول کارهایشان می شدند، نکند به شکار رفته باشند، اما امروز که روز شکار نیست
یعنی چه شده، نکند اتفاقی افتاده باشد؟!»
با گام های بلندی به سوی چادرش رفت و گوشه آن را بالا زد. همسرش با دیدن او دست از
کار کشید و سلام کرد. مرد تند و شتاب زده گفت: سلام! اتفاقی افتاده، چرا قبیله
این قدر خلوت است، مردان قبیله مان کجا رفته اند؟!» زن درحالی که می کوشید آرامش
خود را حفظ کند، گفت: در نبود تو چند تن از مردان قبیله مان، به قبیله همسایه
شبیخون زدند. اکنون آن ها آماده جنگ با ما شده اند، مردان قبیله نیز در برابر آن ها
صف بسته اند». مرد که با شیندن حرف های او صورتش از خشم و عصبانیت سرخ شده بود، در
حالی که خودش را برای جنگ آماده می کرد، با صدایی که از خشم می لرزید گفت: آن ها
چطور به خودشان اجازه داده اند که به ما حمله کنند، مگر شجاعت و دلاوری های ما را
آن روزها که در برابر هجوم دزدان و غارتگران ایستادگی کردیم، فراموش کرده اند؟!»
سپس شمشیرش را از گوشه چادر برداشت و بیرون آمد. زن با نگرانی و اضطراب مرد را با
نگاهش دنبال کرد.
صدای همهمه مردان و شیهه اسب ها به گوش می رسید . نزدیک میدان جنگ، مردان قبیله ام
را دیدم. شمشیرم ر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 