پاورپوینت کامل لعنه الله علیه سال ۱۴۱۷ (یا وقتی تمام شاغلان جامعه را جمعیت نسوان تشکیل دهد!) ۲۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل لعنه الله علیه سال ۱۴۱۷ (یا وقتی تمام شاغلان جامعه را جمعیت نسوان تشکیل دهد!) ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لعنه الله علیه سال ۱۴۱۷ (یا وقتی تمام شاغلان جامعه را جمعیت نسوان تشکیل دهد!) ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل لعنه الله علیه سال ۱۴۱۷ (یا وقتی تمام شاغلان جامعه را جمعیت نسوان تشکیل دهد!) ۲۷ اسلاید در PowerPoint :

۴۵

عصر روز تعطیل بود…

* پای تلویزیون فوتبال تماشا می کردم.

اینا هم با این بازی کردنشون! بازی های لیگ زمیباوه از بازی اینا حرفه ای تره! تازه
داشت بازی جا میفتاد که سر و کله مامان با یه بشقاب میوه پیدا شد.

از میوه آوردن مامان معلومه بازم خبرائیه

مامان یه کمی مِن مِن می کنه و میگه: پسرم، تا کی می خوای کنج خونه بشینی؟ فوتبال
که برات زندگی نمیشه.

بعد از کلی مقدمه چینی بالاخره حرفشو زد:

ببین پسرم… این دختر همسایه واحد بالایی مون، دم صبح مامانشو فرستاده بود در
خونه مون می گفت دخترم کارمنده. ماهی ۲۶۰ تومن هم حقوق داره. می خوان امشب یه تک پا
بیان اینجا.

عجب گیری کردما! از شانس زاقارت ما هر چی آدم خسیس و یه لاقباست، به تور ما
می خوره. به هر بدبختی و فلاکتی بود به بهونه اینکه میخوام ادامه تحصیل بدم،
مامان رو راضی کردم خودش یه جوری جواب منفی رو بهشون بده.

*

نیمه دوم بازی شروع شده. مامان داره تلفنی به مامان خواستگارم (!) جواب منفیه میده.

آخیش… خوب شد قبولش نکردم! آخه کارمندم شد خواستگار؟! کم مونده بود دستی دستی
خودمو بدبخت کنم.

*

با رامتین و هوتن رفته بودیم کلاس منچ و مار پله(!) سرِکلاس هوتن منو کناری کشید و
گفت: خواهرش کارمند بانکه و منو وقتی رفته بودم خونه شون سر بزنم دیده. می گفت
خواهرش پاشو کرده تو یه کفش که آخر هفته مامانو باباشو بفرسته خونه ما.

از خدا پنهون نیست، از شما چه پنهون، کامیار که خانمش کارمند بانکه، جگرش از دست
خانمش خونه! اینجوری که کامیار میگه کارمند بانک، از بس سرش تو حساب و کتابه، یه
ریزه ناخن خشک میشه! منم که از زن ناخن خشک اصلاً خوشم نمیاد، حوصله ندارم فردا که
رفتیم سر خونه زندگیمون، هر بار سر خرید رفتن و انتخاب کت وشلوار مارک دار، یه هفته
قبل و بعد خرید بشینه و چرتکه بندازه! سربازیمو بهونه کردم. گفتم من هنوز سربازی
نرفتم، نمی تونم به ازدواج فکر کنم…

*

چند روزیه از هیچ نوع خواستگاری خبری نیست! بد جور حوصله ام سر رفته! دریغ از یه
خواستگار دانشجوی بیکار!

عجب شکری خوردم قبلی ها رو رد کردما. اگه بترشم چی؟! این روزا بدفرم افسرده شدم.
لااقل یه کور و کچلش نمیاد یه کم بخندیم!

حالا از اقبال کوتاه من، تو همین چند روزه سه تا خواستگار برای متین پیدا شده، یکی
از یکی مایه دارتر! همینم مونده بود پیش این متین (…) کم بیارم!

*

بعد از چند ماه کسادی بازار خواستگار، بالاخره دختر یکی از دوستای بابام زنگ
خونمونو زد. ای ول! بنازم به این شانس! دختره تو کار صادرات فرشه.

وایسا بله رو بهش بگم، یه برجکی از کامیار بزنم که اون سرش ناپیدا!

بهم قول داده یه هفته بعد از عقدمون منو ببره اسپانیا، بازی والنسیا ـ رئال رو از
نزدیک ببینم! خیلی خوب شد، این طوری چشم و چال کلهم بچه ها رو از کاسه در میارم!

احساس می کنم خیلی خوشبختم

*

عجب حس خوبی بود احساس خوشبختی، حیف که یه هفته بیشتر طول نکشید! هیچی دیگه، بابای
دختره سر مهریه دبه کرد. اینا دیگه کین بابا؟!

ما نظرمون همه اش ۱۳۸۶ تا بود! (به نیت سال تولدم) نامردا گفتن زیاده. قبول نکردن،
منم حسابشونو گذاشتم کف دستشون تا از این به بعد با احساسات پسر مردم این قده راحت
بازی نکنن! یه نعِ محکم گفتم و خودمو خلاص کردم.

فردا نمی تونستم سرمو بین دوستامو و پسرای فامیل بلند کنم! بگم خانمم تاجر فرشه اما
همه اش ۱۵۰۰ تا سکه مهرم کرده! خوبه والا… همینم مونده پسر خالم مهریه ۱۳۷۹ تایی
شو به رخم بکشه، کچل!

*

بالاخره بعد از یک سال بدون خواستگار موندن، یه مورد پیدا شد. طرف بازاریاب یه شرکت
معتبره. درآمدش بد نیست. دستش به دهنش می رسه. نمی دونم چرا حس می کنم اگه این یکی
روهم رد کنم دیگه باید قید زندگی مشترکو بزنم! (شاید یه خورده به این مسئله ربط
داشته باشه که داره ۳۱ سالم تموم میشه)

هر چی سعی می کنم به جز یه مورد، دیگه ایرادی نمی تونم از این یکی بگیرم. ایرادشم
اینه که ذلیل مرده قبلاً یه بار ازداواج کرده دو تا بچه هم داره. راستش اصلاً اعصاب
بچه داریو ندارم.

بابامم کلید کرده میگه اگه این یکی روهم رد کنی باید تا آخر عمرت ور دل خودمون

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.