پاورپوینت کامل شوکرانی شیرین؟! ۲۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شوکرانی شیرین؟! ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شوکرانی شیرین؟! ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شوکرانی شیرین؟! ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۶

*

از انتهای کوچه ای با دیوارهای کاه گلی، صدایی غریب به گوش می رسد. به طرف صدا
می روی، از داخل مسجدی است. کوچک و قدیمی، انگار کسی برای دل خودش می خواند، وارد
می شوی، پیرمرد نابینائی است که برپایه اول منبر نشسته و روضه می خواند.

اما صدای هق هق کسی تو را به خود می خواند، کنار ستون مسجد، سید جوانی تنها کسی است
که در این جلسه، روضه خوان نابینا را همراهی می کند.

*

عده زیادی زوار در گوشه ای حلقه زده اند، شاید دعوا شده، پس چرا هیچ کس کاری
نمی کند. اما این جا که جای دعوا نیست و از همه عجیب تر این که کسی دخالتی هم
نمی کند. از لابه لای جمعیت خود را به جلو می رسانی، با زحمت به وسط جمعیت می روی و
باکمال تعجب همان سید دیروزی را می بینی که با دوستش بر سر یک مطلب علمی بحث
می کنند. سید چنان پرشور از نظر خود دفاع می کند که زوار را به تماشا کشانده است.
پایان این ماجرا عجیب تر است. او و هم بحثش مهربان تر از دو برادر با هم به کلاس
درسشان می روند.

*

با خود می گویی حال که این همه راه برای زیارت آمده ای خوب است یکی از مراجع را هم
ملاقات کنی. می گویند حاج آقا روح الله با رژیم اختلاف دارد همین مسأله تو را به
درس حاج آقا روح الله می کشاند در نیمه های کلاس از گوشه ای از کلاس کسی اشکالی را
مطرح می کند در دلت به جسارت این طلبه آفرین می گویی. میان این همه جمعیت جرأت کرده
اشکال کند و کوتاه هم نمی اید. طوری که کسی اذیت نشود جابه جا می شوی تا او را
ببینی. اما باز همان سید است نامش را می پرسی و جواب می شنوی سید مصطفی مصطفوی.
بعدها می فهمی که او پسر همان حال آقا روح الله است.

*

شور، استعداد، زیرکی، جسارت، صفاتی بود که همه را هرکسی با سیدمصطفی اندک آشنائی
داشت در او می یافت.

می گفتند وقتی پدرش را تنها به غربت فرستادند تا به خیال خودشان او را وادار به
سکوت کنند، او تنها مونس و غم گسار پدر بود. ولی کسی چه می داند در این یک سال که
فقط او بود و پدر چه ها گذشته است. هم نشینی با پدری مهربان، استادی دل سوز، حکیمی
ژرف اندیش، عارفی از دنیاگسسته و در عین حال رهبری سیاسی و زیرک که به اعتراف
دشمنانش هرگز نتوانستند او را پیش بینی کنند، به راستی چنان پسری و چنین پدری با هم
چگونه خواهند بود.

و شاید اگر معمولی نگاه کنیم اگر سیدمصطفی نبود، تبعید ترکیه برای حاج آقاروح الله
بسیار سخت تر می گذشت. در کمال غربت پدر را از ترکیه تا فرودگاه بغداد همراهی کرد و
از آن جا به کربلا و نجف. ظاهراً رژیم فکر خوبی کرده بود: خمینی را از ایران دور
می کنیم، و در داخل سخن گفتن از او را ممنوع و سپس: از دل برود هرآنکه از دیده
برفت. همه چیز درست بود و درست پیش می رفت. دیگر کسی نام خمینی را هم نمی برد. یعنی
جرأت نداشت از ترس دستگاه مخوف ساواک. حتی آنان که از جان گذشته بودند رساله مرجع
تقلیدشان را بی نام چاپ می کردند. حساب و کتاب های ساواک هیچ عیبی نداشت جز یک
ایراد کوچک اما بزرگ! و آن این که عشق لیلی و مجنون داستانی برای خواندن و گذشتن
نبود، شرح حال زندگی مردمانی عاشق تر از مجنون را در خود نهفته داشت.

آتش عشق به رهبر، هر روز شعله ورتر می شد، اما مجالی برای گفتن نبود و چرائی این
نگفتن شاید خلاصه این بیت بود که

مرا دردی است اندردل که گر گویم زبان سوزد

اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد.

*

سیزده سال از این غربت و دوری و دل تنگی