پاورپوینت کامل یادداشت های تو;حرف های مینیاتوری ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یادداشت های تو;حرف های مینیاتوری ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادداشت های تو;حرف های مینیاتوری ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل یادداشت های تو;حرف های مینیاتوری ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۴۳

اشاره

آن روز که آدم آفریده شد، عشق نیز جلوه حیات یافت. دست غیبی پیش آمد و عشق را در
سینه آدم جای داد تا در عالم عُلوی به تماشای رخ یار نشیند.

نامه حاضر، نهمین نامه از مجموعه نامه های عاشقانه است که عاشقی بر معشوقی می نگارد
و به سویش روانه می دارد. این عاشق، نیازش را از معشوق می طلبد در حالی که از
خداوند سبحان امید لطف و کرم دارد.

آن چه می خوانید کلام پاک و پرعشق عاشقی است که از خدایش ذکرش را می طلبد تا بدان
آرام گیرد و از معشوقش باران محبت می خواهد تا با هم یکی شده بال بر آسمان گیرند.

نامه های عاشقانه

نامه نهم:

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

دیروزم را دیدی که از افسانه می هراسیدم؟ امروزم را نیز نگاه کن که به حماسه ایمان
دارم. دیروز شاید می ترسیدم اما امروز توانی در خود یافته ام که بسیار بزرگ تر از
حس ترس است و مرا امان خواهد داد. من امروز حماسه را می بینم، می شنوم و به اتکای
آن راه جاده ای را می گیرم که به بی نهایت می رسد. می خواهم هم سفرم شوی، نازنین.

امروز زمین را نگاه کن. زمین پر رونق دیروز که نسیم در لابه لای سبزی برگ هایش
می رقصید و چکاوک بر فراز درخت هایش سرود مستانه سر می داد، امروز ثروتش را به دست
باد سپرده است تا که شاید روزی برایش باز آورد. زمین می داند که باد، یغماگر است
ولی هم چنان امید دارد و همین امیدش زیباست.

امروز زمین را نگاه کن. چکاوک رفته است و به جای آن کلاغی بر دیواری شکسته غارغار
می کند. نغمه مستانه ای پر گشوده و به جای آن آوازی حزین بر جای مانده است. قبای
فاخر سبز رنگی بر زمین نشسته و در عوض لباس زمستان بر تن درخت زار می زند. صدای
فرح بخش نسیم دیگر در گوش زمین زمزمه نمی کند و مدام فریاد هولناک طوفانی سهمگین،
زمین خسته را از خواب بیدار می کند.

امروز زمین را نگاه کن. آسمان هم یاری اش نمی کند و دم به دم می غرد و به هر غریو
زمین را وا می دارد تا از خدایش بخواهد این غرش را بازستاند و به جایش سکوتی مرگبار
عطایش کند که به مراتب خوش تر است.

امروز زمین را دیدی؟ من نیز این گونه ام. مرا نیز نگاه کن. پاهایم می لرزد، رعشه بر
اندامم افتاده، دستانم بی جهت یخ کرده، صورتم سرخ شده و رنگ در رگ هایم از جریان
افتاده است. تصویر امروز من هم چون ذره ای