پاورپوینت کامل شهیدستان;انگار یک گل رز بود ۱۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهیدستان;انگار یک گل رز بود ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهیدستان;انگار یک گل رز بود ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شهیدستان;انگار یک گل رز بود ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۳۹

…دست انگار دست مسعود نبود دست فرید بود که برای پرنده ها و گربه ها و درخت ها و
مامان و بابایش مشق می نوشت. باید کلی قربان صدقه اش می رفتم تا یک خط هم که شده به
زور بنویسد. یک گنجشک از جلوی پنجره اتاق جیک جیک کنان پر می زد. می گفتم یکی برای
گنجشکه بنویس! می نوشت. گربه ای از روی دیوار رد می شد، می گفتم: یکی برای خاله
پیشی… یکی برای مامان… یکی برای بابا. این را که می گفتم، مسعود سرش را از روی
دفتر بلند می کرد و می گفت من هم برای فرید یکی می نویسم.

دست بعدی در کلاس درس داشت اجازه می گرفت… دیگر داشت فکر می کرد با انگشت ابهامش
که روی چانه بود. داشت به چیزی فکر می کرد که خودش می دانست انگار.

صفحه بعدی کتاب دستش بود روی نیمکت پارک نشسته بود. از دور، تاب و سرسره ها پیدا
بودند. هر وقت فرید این عکس را می دید هوس می کرد ببرمش پارک.

ورق زدم. دستش زیر چانه بود. عادت داشت ساعت مچی را به دست راست ببندد.

ورق زدم. دست، یک شکوفه انار را از روی شاخه گرفته بود. چقدر انار دوست داشت.
می گفت:اگر یکی از آن دانه های بهشتی اش را می خوردم، الان جایم این جا نبود.» شب
عملیات خواب دیده بود که یکی از هم رزم های شهیدش در یک باغ سرسبز. انار تعارفش
کرده بود. نگرفته بود و چقدر به خاطر این تا الان ناراحت بود.

می گفتم اگر می رفتی من و فرید را چه کار می کردی؟ می گفت: خدا بزرگ است!

دست بعدی، یک شاخه گل رز دستش بود. چقدر رز دوست داشت. می گفت:عشق یعنی گل رز،
شهید یعنی گل رز، می گویند لاله؛ اما گل رز انگار شهیدتر است. بوی بهشت می دهد
انگار، همان بویی که در باغ از دوستم به بینی ام رسید. انار هم بوی گل رز می داد.

دست بعدی به کمرش بود. استوار ایستاده بود کنار درخت کاج، سبز سبز سبز ورق زدم. پشت
میز بود خودکاری بین انگشتانش می نوشت دوست داشت باز هم بنویسد. می گفت:اگر خدا
بخواهد چند ماه دیگر خودم با دست چپ می نویسم.»

این روزها او می گفت و من می نوشتم. داستان هایش را او در ذهن می نوشت و دست من
آنها را تند و تند روی کاغذ پیاده می کرد. خاطرات روزانه اش هم بعد از شب عملیات تا
همین دیشب به خط من بود.

دست دیگر، کبوتر داشت پر می داد. کبوتر را برادر