پاورپوینت کامل آن شمشیر که انداخته شد ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آن شمشیر که انداخته شد ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن شمشیر که انداخته شد ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آن شمشیر که انداخته شد ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
۲۳
اشاره:
حتی برای آنان که خوانده اند
شریک بن اعور از شیعیان راستین بود و از بزرگان بصره، که به تازگی همراه عبیدالله
بن زیاد به کوفه آمده بود. عبیدالله، حاکم جدید کوفه می خواست به عیادت شریک بیاید.
شریک، مسلم بن عقیل را پیغام فرستاد: این فاجر، امشب از من عیادت می کند؛ وقتی آمد
و نشست، او را بکش…
* * *
شریک، در بستر بیماری بود. عبیدالله به همراه غلامش مهران، کنار بستر او نشسته
بودند. شریک، دلش نمی خواست فرصت را از دست بدهد. با خودش گفت: از این عیادت
ابن زیاد باید بهره ببرم. چه فرصتی بهتر از این! اما گویی چیزی او را ناراحت
می کرد. کاش مهران به همراه عبیدالله نیامده بود! همه مردم شهر می دانستند که این
غلام، چه علاقه ای به اربابش دارد. اگر نقشه را به هم می زد چه؟ عبیدالله گفت:
«نمی دانستم چرا مدتی است به همراه بزرگان کوفه، دیگر برای دیدن ما نمی آیی؟ تا
این که شنیدم مریض شده ای.» شریک، تمام حواسش به نقشه اش بود و سعی کرد وانمود کند
که حواسش به حرف های عبیدالله است. عبیدالله هم گمان کرد بیماری او سخت است که
آشفته اش کرده. شریک، دوباره صحنه افتادن عمویش از اسب، در ذهنش مجسم شد و بازهم
خودش را نفرین کرد که چرا آن روز نتوانسته بود با این نقشه، مانع عبیدالله شود تا
حسین و یارانش، زودتر از او به کوفه برسند؟
هوا تاریک شده بود. هانی بلند شد و چراغی روشن کرد. در زیر نور زردرنگ چراغ، گویی
شریک، ناخوش احوال تر به نظر می رسید! او خود را در بستر جابه جا کرد و با صدایی
شبیه ناله گفت: چرا منتظرید؟ شما را چه شده است؟ چرا به سلامی خوش آمد نمی گویید؟
چرا مرا به شربت گوارایی سیراب نمی سازید؟ تشنه ام؛ با جرعه ای آب، آرزویم را
برآورده کنید، اگرچه به قیمت جانم تمام شود! عبیدالله که شریک را در این حال دید،
تعجب کرد و فکر کرد شاید هنگام مرگ شری
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 