پاورپوینت کامل اون ور آب ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اون ور آب ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اون ور آب ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل اون ور آب ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

روز ـ خارجی ـ کوچه

جوان موتورسواری ـ حدود ۱۸ ساله ـ وارد کوچه ای می شود و کنار در منزل می ایستد. در
کوچه، پرچم عزاداری امام حسین علیه السلام زده شده است. جوان از موتور پایین می پرد
و زنگ خانه را می زند. از اف اف، صدای خانمی می آید.

ـ کیه؟

ـ علی خونه اس؟

ـ شما؟

ـ من احمدم؛ دوستش.

احمد این پا و آن پا می شود. پس از لحظه ای علی در را باز می کند. جوانی است هم سن
و سال احمد. احمد سلام می کند

ـ سلام!

ـ سلام، چه طوری؟

با هم دست می دهند. احمد دوستانه دست علی را به طرف بیرون می کشد. علی به کوچه
کشیده می شود.

علی: چیه…؟ این طرفا؟! بیا تو یه چایی…

احمد: باید برم … چرا سه شنبه نیومدی کلاس؟

علی: سینوزیتم عود کرده بود. کلاس خبری بود؟

احمد: نه.

و دست در جیب کاپشن خود فرو می برد و یک سی دی از آن بیرون می کشد. نگاهی به اطراف
خود می اندازد و کنار گوش علی آرام می گوید:

ـ اینو رایت می کنی؟

علی از حرکت او تعجب کرده است، آن را می گیرد و می گوید

ـ چیه؟

ـ کارت نباشه ]بازهم نگاهی به اطراف خود می اندازد[ اون ور آبیه.

ـ یعنی چی؟!

ـ می تونی یکی هم برا خودت رایت کنی.

ـ اون ور آب؟! کدوم آب؟

ـ مثل اینکه آفسایدی. اون ور آب دیگه.

علی منظورش را می فهمد. سی دی را پس می دهد.

ـ من نیستم.

احمد حالت نیمه جدی به خود می گیرد

ـ فیوز پروندی؟! یادت رفته، یک ماه پیش؛ سی دی دادمت برام رایت کنی، یکی هم برا
خودت زدی؟!

ـ مال خودمو شکستم. خجالت داره. توی محرم و این حرفا.

ـ بذار بعد از محرم ببین.

علی می خواهد به داخل خانه برود. احمد راه را بر او می بندد و به او می گوید:

ـ بابا تو چه قدر ضدحالی. دارم ازت خواهش می کنم. به تو هم می گن رفیق؟

علی نگاهش را از او می گیرد. در عمق چهره او با وجود نگرانی، اراده ای قاطع دیده
می شود. ابرو درهم می کشد.

ـ خدا روزیت رو جای دیگه ای حواله کنه.

احمد سی دی را به طرف علی می گیرد.

ـ بگیرش، به نفعته. کار و بارت سکه می شه. می دونی چند نفر سفارش دادن براشون رایت
کنی؟ بیشتر بچه های کلاس. باید بیست تا از روش بزنی. حواست باشه یه خش برداره،
صاحابش پوست از سرمون می کنه.

علی کلافه شده است. با لحن جدی می گوید:

ـ بردار و برو. وایسی می شکنمش ها.

احمد نیشش باز می شود، می گوید:

ـ شکم گشنه و آروغ فندقی! جرأت داری بشکن.

علی جلد سی دی را می گی