پاورپوینت کامل مسافر سبز ;یادداشت های یک زائر ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مسافر سبز ;یادداشت های یک زائر ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مسافر سبز ;یادداشت های یک زائر ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل مسافر سبز ;یادداشت های یک زائر ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۶

انگار هیچ اتفاقی نیفتاد

ـ هنوز شاهین های ترازو روبه روی هم قرار نگرفته بود که کاسب، پلاستیک را برداشت و
داد دست مشتری و گفت: «این هم دو کیلو» انگار هیچ اتفاقی نیفتاد.

ـ سه چکمه پوش جوانی را با باتوم و لگد می زدند جوان فریاد می زد: «کمک»

یکی از آنها به عبری فحش می داد. مرد جلو آمد و گفت: «آخ، امشب بازی رئال با میلان
بود» و شبکه تلویزیون را عوض کرد. لبخندی بر لبش نشست و خودش روی صندلی لم داد
انگار هیچ اتفاقی نیفتاد.

ـ دختربچه ای با لباس های مندرس گریه می کرد که مرد و زن جوان از کنارش گذشتند. به
او نگاه کردند و به راهشان ادامه دادند. انگار هیچ اتفاقی نیفتاد.

ـ زن آهسته به مرد گفت: «سه تا سیب زمینی داشتیم. هیچ کدام را سیر نکرد.» و نگاه
کرد به چهار بچه قد و نیم قد خوابیده کنار هم. مرد هیچ نگفت از پنجره به بیرون نگاه
کرد. چراغ خانه همسایه خاموش شد. انگار هیچ اتفاقی نیفتاد.

ـ مرد به بالشت تکیه داد و گفت: «این هفته هم گذشت!»

زن گفت: «غروب های جمعه چه دلگیر است!»

مرد گفت: «چائیت روبه راه است؟»

زن جواب داد: «آره» و بلند شد. انگار هیچ اتفاقی نیفتاد.

برایت می نویسم

انتظار در دنیای مجازی

به کوشش زینب علیزاده

یا صاحب الزمان! داستان یوسف را گفتن و شنیدن به بهانه توست.

شرمنده ایم.

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست.

می دانیم کوتاهی ها، نادانی ها و سستی های ما، ستم هایی است که در حق تو کرده ایم.

یعقوب به پسران گفت: به جست وجوی یوسف برخیزید، و ما با روسیاهی و شرمندگی،
آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم.

به ما گفته اند اگر به جست وجوی تو برخیزیم، نشانی از تو می یابیم.

اما ایا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت اییم.

اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابان ها را درنوردیم، درمی نوردیم.

اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم، می گذاریم.

ای یوسف زهرا!

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند،

ما نیز گرفتارانیم.

روی پریشان ما را