پاورپوینت کامل پهلوانان نمی میرند ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پهلوانان نمی میرند ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پهلوانان نمی میرند ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پهلوانان نمی میرند ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
پهلوان چند قدم برداشت و همان طور که پهلوان هندی روی دوشش بود، دوری زد. گویی
می خواست حریف را چند ثانیه بیشتر در ترس شکست نگاه دارد و خوب بترساند. نگاهی به
میان جمعیت انداخت که ناگهان مادر پیر پهلوان هندی را دید. پیرزن با نگاهی ملتمسانه
به او نگاه می کرد. پهلوان به میان گود آمد و به آرامی پهلوان هندی را روی زمین رها
کرد. مردم متعجبانه نگاه کردند. پهلوان هندی سراسیمه از جا برخاست و رو به رویش
قرار گرفت. بازوها دوباره درهم افتاد. جمعیت دوباره برای پیروزی پهلوان هلهله کردند
و باز سکوت بر همه چیز چیره شد. نگاه ها با اندکی ترس آمیخته بود. پهلوان این بار
حمله نمی کرد. کمی حملات پهلوان هندی را دفاع کرد، سپس در فرصت مناسبی خود را در
اختیارش قرارداد. چرخی خورد و پشت خود را به خاک رساند. جمعیت در اوج بهت و ناباوری
بودند. هیچ کس توانایی درک اتفاق پیش آمده را نداشت. پهلوان هندی از پیروزی خود جا
خورده بود. پهلوان برخاست؛ سر به زیر. نیم نگاهی به مادر پیر پهلوان هندی انداخت.
به پهلوان هندی تبریک گفت و رو به سوی در زورخانه کرد. در میان سکوت مردم، پوریای
ولی، قهرمان جاوید ایران، از همیشه متواضع تر از در کوتاه زورخانه گذشت».
این داستان، آشنای ذهن همه ماست. آن موقع ها دلم می شکست و نمی فهمیدم چرا باید
پوریا مغلوب این میدان باشد. دلم می خواست همان طور قهرمان بماند؛ مثل همیشه، ولی
حالا فهمیده ام که این شکست بود که پوریا را در یادها و دل ها زنده نگه داشت و
خاطرش را هرگز محو نکرد.
روایت دیگری هم از زندگی پوریای ولی شنیده ام که مرا به فکر واداشته. بد نیست شما
هم بدانید.
پوریا برای کشتی از شهر خود خوارزم به شهر دیگری رفته بود و در میدان شهر پیرزنی
را دید که حلوا پخش می کند. گفت مادر نیازت چیست؟ گفت: پسرم این حلوا را بخور و فقط
دعا کن. نیاز مرا تو برآورده نمی کنی. گفت: بگو، شاید من بتوانم. گفت: از عهده تو
خارج است. پوریا گفت: خواهش می کنم بگو. گفت: پهلوان مغروری از شهری دیگر آمده است.
می گویند که به زانوی خود ایینه بسته است؛ یعنی در کشتی زانوی من هیچ گاه زمین
نمی خورد. فرزند من پهلوان این شهر است. اگر از او به زمین بخورد، نام و زندگی و
کاشانه ما برهم می خورد. من به خاطر شکست آن پهلوان حلوا می دهم.
اشک در چشم های پهلوان جمع شده بود. گفت: مادر برو که به امید خدا پیروز شوی. فردا
در هنگامه جنگ وقتی که پوریای ولی چند فن به کار برد و نیروی خود را نشان داد، خود
را به زمین زد. آن پهلوان که زانوبند آهنین داشت، بر سینه پوریای ولی، قهرمان ما
می کوبید. پوریا گفت: بزن که جای کوبیدن است».
نمی دانم این جریان چقدر درست است، ولی هر چه هست، از پهلوان ما بعید نیست. توی هر
دوی این قصه ها پوریا نفس خود را کشته. روی غرور خود پا گذاشته و از خود یک اسطوره
ساخته. او اگر چه شکست خورد اما محبوب ماند. او جایگاه خود را در بین مردم شناخت و
آنچه که آموخت، ارزشمندتر از پیروزی بر حریف بود.
و اینک اسطوره ای دیگر:
… زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آنجا که در حد توان است
به آنان کمک کنم. حال این کمک از چه طریقی باشد و از چه راهی، مهم نیست؛ هر کس به
قدر توانایی اش…».
من همیشه پیش خود فکر می کردم که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 