پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها ;من به توان خدا، مساوی با ابدیت ۱۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها ;من به توان خدا، مساوی با ابدیت ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها ;من به توان خدا، مساوی با ابدیت ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها ;من به توان خدا، مساوی با ابدیت ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۳۴

حضرت فاطمهسلام الله علیها فرمود: هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا فرستد، خداوند
برترین مصلحت خود را به سوی او می فرستد.» (بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۸۴)

بلا مگر چیست؟ همین افکار پلید که گاهی خود آدمیزاد هم از آنها خبری ندارد. خود من،
گاهی خجالت می کشم از داشتن مغزی با این همه افکار نادرست، البته گاهی هم به خودم
می بالم به خاطر داشتن قلبی که هرازچندگاهی می تواند بر مغزم غلبه کند.

فاطمه جان، بانوی دو عالم! شوق دیدن مردم باعث می شود که عصرها از خانه بیرون بزنم.
از دیدن زندگی در خیابان خوشم می اید. این جا بعضی وقت ها حس می کنم آسفالت کف
خیابان هم جان دارد.

دیروز دیدم کنار خیابان، مردی نشسته و دستش را به سوی مردم دراز کرده است، حتی
ذره ای هم برق زندگی در چشم های او نبود. زنی خم شد و پولی در دستان او گذاشت، فکر
کنم صد تومان بود. دوستش گفت: از کجا معلوم که او فقیر باشد». زن گفت: صد تومان،
کسی را نکشته است». و چه اخم تلخی در صورت داشت.

با خودم فکر کردم خدا در کجای این صحنه بود. گفت وگوی شان را مرور کردم اما باز هم
خدا را نجستم. ناگهان یاد صحنه ای افتادم که خبرش را در صفحه های آخر روزنامه
خوانده بودم. مادری، فرزندانش را کشت». وای، سرم گیج رفت. کشتن فرزند از ترس فقر
را چگونه می توان به زندگی پیوند داد؟ کاش خدایا کمی پایین تر بیایی!

فاطمه جان، بانوی دو عالم! وقتی می گویم زندگی»، منظورم زیستن در حوالی خانه
خداست. همان که می گویی، خالصانه برای خدا. دو سه قدم جلوتر، شاید هم بیش تر، به
مردی رسیدم با لباسی به رنگ نارنجی. او داشت خاک از صورت خیابان جارو می کرد، زیر
لب هم چیزی می گفت. به بهانه پرسیدن چیزی جلوتر رفتم و گوش دادم. فاطمه جان! او زیر
لب می خواند: الله لا اله الا هو الحی القیوم…، و چه لبخند شیرینی به لب داشت.

با شنیدن این عبارت، خدا را یافتم؛ همان جا در ابتدای خط. زندگی را دیدم و به خودم
گفتم: مبادا روزی یادت برود که زندگی کنی». سپس در اندیشه فرو رفتم که چه خبر از
الله در حوالی تو؟» لب گزیدم از ترس اینکه مبادا لحظات به دور از زندگی بودنم فاش
گردد.

فاطمه جان، بانوی دو عالم! این چند تصویر را نشانی ای از تمام تصاویر شهر انگاشتم
و به خودم گفتم جست وجو کافی ست. پس نتیجه گرفتم دراین شهر، هم زندگی هست و هم
زندگی نیست، و تصمیم گرفتم در نیمه ای به سر برم که زندگی وجود دارد.

به خانه که برمی گشتم به یاد روزهای خودم افتادم. وای! چه قدر دیشب عصبانی بودم.
فقط به خاطر چند هزار تومان، کاری کردم که زندگی به من اخم کرد. می دانی چند وقت
باید کار می کردم تا بتوانم آن پول را دوباره به دست بیاورم؟

همین ماه گذشت