پاورپوینت کامل شهیدستان ;از میان تمام آن صحنه ها ۲۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهیدستان ;از میان تمام آن صحنه ها ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهیدستان ;از میان تمام آن صحنه ها ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهیدستان ;از میان تمام آن صحنه ها ۲۶ اسلاید در PowerPoint :
۸
دوربین را روی شانه اش جابه جا کرد. صدای بوق اتوبوس را که شنید، پاهایش را روی
زمین کشید از پله های اتوبوس بالا رفت. هنوز روی صندلی ننشسته بود که صدای راننده
را بلند شد:
ـ این چند روزه آخرین نفری بودی که سوار شدی! خسته نشدی از بس چشمت روی دوربین بود!
روی صندلی نشست. دوربین را روی پایش گذاشت. دکمه را زد تا فیلم به عقب برگردد. گفت:
ببخشید! مجبورم! بغل دستی اش خندید و گفت: خودش را مجبور کرده اول بشود! پشت سری اش
ادامه داد: معلوم نیست مستند می سازد یا سریال؟ بگویم چند تا فیلم از من قرض گرفتی؟
باورتان نمی شود…
آن قدر ذهنش مشغول بود که صداها را گنگ می شنید. دکمه را زد نگاه کرد. دیگر هیچ
صدایی به گوشش نمی رسید. تنها خیره شد به تصویر. پیرمردی با کت شلواری رنگ و رو
رفته، بساطش را روی جعبه ای چوبی گذاشته؛ کادر، دست پیرمرد را نشان می دهد که دارد
بسته های سیگار وینستن و الدرایت را کنار بسته های کنت و پین می چیند. آرام آرام
تصویر از کنار پیرمرد به سمت کوچه تنگ کنار مسجد رفت و بساط دست فروش های روی زمین؛
پسربچه ای اسباب بازی، دسته کلیدهای رنگی و عروسکی روی زمین پهن کرده گوشه بساطش
نشسته و داد می زند: حراج! قیمت ها را ببین و مقایسه کن. اگر نخواستی، نبر!
آن طرف تر، زنی با چادر عربی و قیافه ای آفتاب سوخته، جوراب ها و لباس های بچه گانه
و زنانه را روی زمین چیده؛ تی شرت های گلدار پیراهن های چهارخانه قرمز، آبی، نارنجی
و… جوان کمی جابه جا شد باز دستش را روی دکمه گذاشت. نخل های بی سر در غروب دیده
شد. باران بارید و عده ای که اطراف نخل ها بودند، پراکنده شدند. یکی چفیه روی سرش
کشید. دیگری پالتویش را تا روی سر بالا آورد. چند نفر به سمت نخلی بزرگ دویدند.
صدای باران تندتر به گوش رسید و رعد و برق شدیدی در آسمان ظاهر شد. تصویر به سمت
نخل های بی سر رفت روی نخلی ایستاد که از وسط نصف شده و تنها تنه ای کوچک از آن
مانده بود. قطرات باران درشت تر شد و آسمان تیره تر.
اتوبوس وارد جاده ای خاکی و پر از قلوه سنگ های ریز و درشت شد. صدای قیژ قیژ لاستیک
اتوبوس آمد و بعد از آن، گرد و غبار شدیدی داخل اتوبوس را گرفت. چند نفر به سرفه
افتادند. صدای بسته شدن پنجره های اتوبوس، یکی یکی بلند شد. جوان هنوز نگاهش روی
تصاویر بود. بغل دستی او بلند شد زیر لب غر زد: پنجره آقا را هم ما باید ببندیم.
دستش را دراز کرد و شیشه را کشید. چند نفر از صدای بلند آن سر برگردانده و نگاهش
کردند. جوان، این بار فیلم را بیشتر به عقب برد. دکمه جلو را زد. تصویر تندتر شد؛
از اردوگاه شهید تندگویان، شلمچه، نخل های بی سر تا خرمشهر و مسجد جامع. دست برد و
فیلم را بیرون آورد. خم شد. کیفش را از زیر صندلی برداشت. زیپ آن را باز کرد.
فیلم ها را درآورد و برچسب رویشان را یکی یکی زیر لب خواند: جاده ها، اتوبوس و
کاروان، دوکوهه، گردان های عمار و یاسر، فتح المبین، فکه، بیمارستان صحرایی امام
حسن، دهلاویه و چمران، طلاییه، اروند کنار، اردوگاه شهید تندگویان، شلمچه، نخل های
بی سر، خرمشهر و مسجد جامع.
خیالش که راحت شد، نفس عمیقی کشید. فیلم ها را به ترتیب کنار هم گذاشت و زیپ کیف را
بست. پاهایش را کمی دراز کرد به عقب تکیه داد. خستگی در تمام تنش مانده بود. چند
خمیازه پشت سر هم کشید. دوباره دکمه را زد صحنه های آخر فیلم را نگاه کرد. غروب
بود. اهل کاروان ساک به دست قدم می زدند و ساعتشان را نگاه می کردند، بعضی گوشه ای
نشسته به خاک های زیر پایشان نگاه می کردند، بعضی دیگر تکیه به دیوار نشسته بودند
روی زمین. صدای خنده و گفت وگوی چند نفر قاتی صدای هق هقی شنیده می شد. مردی چفیه
روی سرش انداخته و شانه هایش تکان می خورد. اتوبوس به سمت آنها آمد ایستاد
روبه رویشان. چند نفری ساک به دست جلوتر از بقیه راه افتادند با قدم هایی بلند خود
را به اتوبوس رسانده و داخل شدند. دو سه نفری از جایشان تکان نخورده و بقیه را نگاه
کردند. صدای بوق اتوبوس بلند شد. آن چند نف
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 