پاورپوینت کامل عاشقانه های جنگ ;لطفاً ضبط نکنید ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عاشقانه های جنگ ;لطفاً ضبط نکنید ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عاشقانه های جنگ ;لطفاً ضبط نکنید ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عاشقانه های جنگ ;لطفاً ضبط نکنید ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۳

سرهنگ طفره می رفت. انگار برای حرف زدن تردید داشت. نگاهی به دورتادور میز انداخت و
چهره ها را از نظر گذراند.

ـ دارد ضبط می کند؟

ـ آره

سردار به شوخی گفت:

ـ عکست که نمی افتد توی ضبط این همه به کتت ور می روی!

ـ هیس س س، دارد ضبط می کند!… خب، بسم الله الرحمن الرحیم، عرض کنم حضورتان، یک
خاطره ای دارم از آقا مهدی زین الدین که یک کمی با دیگر خاطراتی که گفته شد تفاوت
دارد. یعنی مربوط به جبهه نیست؛ به پشت جبهه است. ولی به خوبی، روحیه و صفای
آقامهدی را نشان می دهد. یک روز برای انجام مأموریتی شش هفت نفری همراه آقا مهدی
رفته بودیم نزدیکی های شوش. نزدیکی های ظهر کارمان تمام شد. آقا مهدی گفت «غذای خوب
کجاست؟ برویم دلی از عزا درآوریم؟»

من گفتم «آقا مهدی! یک جای خوب سراغ دارم. اگر موافق باشی برویم آن جا. غذای خوبی
دارد.»

رفتیم شوش؛ همان جا که من گفته بودم. آنجا که رسیدیم وقت اذان بود. آقا مهدی یک
عادت بدی که داشت… این را ننویسیدها! برای مزاح گفتم. در واقع یک عادت خوبی که
داشت هرجا وقت نماز می شد می ایستاد به نماز. آن جا هم…

راننده آقا مهدی با انگشت به ضبط اشاره کرد و گفت:

ـ با عرض پوزش از جناب سرهنگ که حرفشان را قطع می کنم. درباره همین نماز اول وقت
آقا مهدی، بارها وسط جاده، وسط بیابان، وقت نماز، خودرو را نگه می داشت، می ایستاد
به نماز. خیلی هم مقید به نماز جماعت بود. به کسانی که همراهش بودند می گفت:
بایستید جلو؛ پیش نماز، اگر کسی بهانه می آورد یا شکسته نفسی می کرد و این جور
چیزها، خودش جلو می ایستاد و نماز به جماعت برگزار می شد.

ـ بله می گفتم… غذا خوری شلوغ بود؛ مرد و زن. ما رفتیم بالکن غذاخوری برای نماز،
ولی قبل از بالا رفتن، آقا مهدی برای همه غذا سفارش داد. همه می دانستند که آقا
مهدی در چنین مواقعی هوای بچه ها را دارد. خواستیم بیاییم پایین سر میز ناهار که
یک دفعه صدای گریه آقا مهدی بلند شد. هاهای گریه و «الهی العفو» گفتن. همان توی راه
پل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.