پاورپوینت کامل نوبر;صفر تا صد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نوبر;صفر تا صد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نوبر;صفر تا صد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نوبر;صفر تا صد ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :

۲

۱. این که تعداد صفرهای ۱۰۰ بیش تر از اعداد دیگرش است نکته ای در بر دارد؛ ۱۰۰ بهانه خوبی برای از نو شروع کردن است، و از نو آغازیدن حتما معنایش این نیست که گذشته بدی داشته ای، گاهی آغاز دوباره حاصل شوق ماست برای بهتر بودن. کسانی که به رشد می اندیشند هر روز از نو متولد می شوند و از نو شروع می کنند. تقارن سال نوآوری با صدمین شماره دیدار آشنا را به فال نیک می گیریم.

۲. برای این شماره یادداشت های کوتاهی می بینید از نویسنده های دیدار از خیلی قبل ها تا همین حالا. خیلی ها را هم پیدا نکردیم که ازشان یادداشتی بگیریم بعضی ها سفر حج بودند بعضی ها سفر نبودند ولی در وضعیت «در دسترس نمی باشد» بودند و… و از خیلی ها هم درخواست کردیم که برای ما یادگاری بنویسند و اتفاقا خیلی هم خوشحال شدند و جواب مثبت دادند و… همین! فقط خوشحال شدند و جواب مثبت دادند!

سرگذشت یک دیدار

محمدحسین شیخ شعاعی

تقریباً هفت سال پیش انتشار دیدار آغاز شد با صاحب امتیازی حجت الاسلام دکتر علی مصباح فرزند ایت الله مصباح یزدی. ایشان دانش آموخته دروس عالی حوزه هستند و دکترایشان را از دانشگاه کانادا گرفته اند. دکتر، در همه این عمر صد شمارگی (چند سال آخر، مدیر مسئول هم ایشان بودند) با متانت و صبوری دیدار آشنا را مدیریت کردند. این را هم بگویم که نگاه دقیق و موشکافانه به مسائل و مطالب دیدارآشنا که همیشه با آرامشی درس آموز همراه بوده از ایشان شخصیتی بسیار دوست داشتنی ساخته است نفر دوم دیدار، اولین مدیر مسئول نشریه؛ آقای عجمین است. روحانی خوش اخلاق و خوش حوصله ای که آن وقت ها معاون اداری، مالی مؤسسه امام خمینی بود و الان مسئولیت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استاد یزد را بر عهده دارد. یک دیدار کوچک و جمع و جور که فقط برای آدم های توی مؤسسه امام خمینی(ره) منتشر می شد با سردبیری محمد فولادی دانشجوی دکترای جامعه شناسی که در حال حاضر مدیر داخلی ماهنامه معرفت هستند.

با اخذ مجوز و انتشار سراسری دیدار، حامد حجتی وارد میدان شد؛ شاعر و نویسنده ای خوش ذوق که ساختار اصلی دیدار بیش از همه مدیون اوست. او با ۵۶ شماره دیدارآشنا همراه شما بود و بعد که خداحافظی کرد کارهای قلمی اش را با نشریات دیگر پی گرفت و مدتی هم سردبیر نشریه پرسمان بود. معاونت صدای استان قم مسئولیت فعلی ایشان است.

بعد از حامد حجتی، سیدمهدی حسینی سکان دار نشریه شد. با او دیدار چهره تازه ای گرفت، و اندکی از گذشته اش متمایز شد. آقای حسینی اگرچه شاعر، طنزنویس و نقادی توانا به ویژه در شعر اینی است اما به نظر من قبل از این ها یک دبیر موفق ادبیات است و آنچه او بیش از همه چیز به دیدار آورد آن حس شاگردپروری و گرمای امیدبخش معلمی بود که هنوز هم البته جاری است هر چند پس از شماره ۹۴ مسئولیت سردبیری را به شورای سردبیری واگذار کردند و کار خود را در حیطه فرهنگ، با سردبیری میلاد و زمزمه ادامه داد.

حالا نوبت شورای سردبیری بود که در خدمت دیدار باشد با مسئولیت آقای عرفان مردی که تازه نیامده بود اما دیداری ها تازه اسمش را می دیدند. او دومین مدیرمسئول دیدار بود که چون نمی خواست یا نمی توانست در دیدار بماند نگذاشت اسمی از او ببرند تا سه سال، در حالی که حضورش در همه بخش های دیدار بسیار پر رنگ بود. از آنهایی نبود که اسمشان باشد خودش نباشد. خودش بود اما اسمش نبود. بعدها استعفا داد ولی دوباره او را برگرداندند، این بار شرط کرده بود فقط جانشین مدیرمسئول باشد اما… بماند. همین قدر بگویم که بعید می دانم کسی را بتوان در دنیای روزنامه نگاری پیدا کرد که مثل آقای عرفان نسبت به نشریه ای که تولید می کند حساس باشد حتی در جزیی ترین موارد.

بد نیست از برخی دوستان دیگر هم نام ببرم که هر یک زمانی تحریریه دیدار را رهبری می کردند. حسن طاهری از نویسندگان فعال و متعهد به ویژه در زمینه دفاع مقدس، مدتی دبیر تحریریه بودند و الان هم سردبیری فصل نامه فرهنگ پویا با ایشان است. نفر بعد محمدکاظم اطمینان است؛ جوان مؤدب و دقیق و منظمی که همکاری اش را با روابط عمومی و دبیری برخی سرویس ها شروع کرد و بعد دبیری تحریریه دیدار را عهده دار شد، و بالاخره محمدعلی کرمی مدیر داخلی دیدار که آنچه در دیدار انجام می دهد بیش از آنی است که باید انجام دهد. صفت مرد بحران ها برازنده اوست چراکه در همه فراز و نشیب های دیدار محکم ایستاد و تا توانست جاهای خالی را پر کرد تا کسی جای خالی دیدار را نبیند. این کوتاه ترین گزارشی بود که می شد از سرگذشت دیدارآشنا به شما داد. قصدمان هم این بود که لحظاتی دل شما را با این مسیر ۷ ـ ۸ ساله همراه کنیم و دیوار غربت را از پیش رویتان برداریم تا راستی راستی آن چه میان ما و شما می ماند آشنایی باشد و آشنایی! وگرنه با این یادداشت کوتاه و این یادکردهای کوتاه تر نمی شود زحمتی را که دوستان قدیمی و تازه شما در دیدار کشیده اند توصیف کرد. اجر همه شان با مولای ما همه؛… باشد که باز ببینیم دیدارآشنا را!

هنوز دلبسته دیدارم

سیدمهدی حسینی

اولین روزی را که به دفتر مجله دیدار آشنا آمدم هنوز به یاد دارم؛ برای مصاحبه آمده بودم پیرامون ادبیات و هنر آئینی. نمی دانستم تقدیر دارد مرا به سمتی می برد که پس از چند روز، در هیأت یک همکار با دیگر نویسندگان و عوامل فنی و اجرایی مجله باید خدمت کنم. از شماره ۵۷ به بعد که افتخار همکاری با مجله را داشتم به تجربیات فراوانی دست یافتم و سردی و گرمی های بسیاری چشیدم. به عبارت دیگر این مجله، عرصه آموزش و محک خوردن بود برای من، و احساس می کنم هنوز هم در این عرصه بایستی این ویژگی یعنی آموختن و عبرت پذیری را حفظ کنم.

دیدار آشنا ویژگی های بسیاری دارد که اگرچه نمی توانم همه آنها را برشمارم لااقل لازم است به برخی از مهم ترین آنها ـ که برایم درس های فراوانی به همراه داشته ـ اشاره کنم. نمی خواهم با کلی گویی این «چند سطر نوشتن» را از سر خود رفع کنم و از طرف دیگر مثل برخی «از ما بهتران» چشم به روی همه حقایق دیدار ببندم و درباره آن کم لطفی کنم و به هیچ شمرم!

نمی توان فضای معنوی دیدار آشنا را منکر شد یا به سادگی از کنار آن گذشت. مطمئنم آن که نمی تواند با دیدار همکاری کند؛ یا هنوز این فضای معنوی را درک نکرده یا شامه اش را با فضاهای دیگر پرورش داده است! من از نخستین روز ورودم به دفتر دیدار در این فضا غرق شدم و هنوز هم دلبستگی ام به دیدار، ریشه در همین احساس و باور دارد.

*

دیدار آشنا تجربه های تلخ و شیرین بسیاری پشت سر گذاشته؛ چرا که برای رسیدن به اهداف فرهنگی، اجتماعی که در نظر دارد با موانع بسیاری روبه رو بوده است، تصور کنید بخواهید از دین حرف بزنید، از جاذبه های کاذب هم پرهیز داشته باشید و چندین رقیب قوی دست هم دور و برتان باشد، در تنگنا و مضیقه های مالی یا اداری، دچار حبس نَفَس هم باشید… چه حالی دارید؟!

قصه دیدار آشنا دقیقا چنین بوده و هست!

در دنیایی که ژورنالیسم و بهتر بنویسم؛ عوام گرایی موج می زند و چاپ عکس فلان بازیکن یا بازیگر معروف و خوش چهره بهترین و تنهاترین راه برای جبران مسائل مالی مجله است، دیدار آشنا هنوز دست از شعارهایش برنداشته، قرار نیست عوامگرایی کند و به مخاطبش اجازه می دهد ساعت ها روبه روی کیوسک فروش مجلات بایستد و دیدار را تماشا کند و به هیچ وجه احساسی تصمیم نگیرد و دنبال آنی باشد که می خواهد نه آن که می بیند. طبیعتا چنین رفتاری تاوان سنگینی به همراه دارد و دیدار تاکنون به سختی آن را پرداخته است.

*

دیدار در طی سه دوره گذر از فراز و فرودهای فراوان به یک تشخص و سبک خاص رسیده است. بیش تر مقالات دیدار، اکنون شناسنامه دارند درست مثل نویسندگانش. می توانم به صفحات احکام آشنا و حرف های تنوری به عنوان نمونه اشاره کنم که با نگاهی تازه و عمیق هم چنین شیوه بیانی جذاب، عموم فهم و خواص پسند به وظایف فرهنگی و رسالت دینی می پردازد.

*

ویژه نامه ها در دیدار آشنا جایگاه خاص داشته و دارند. در بعضی از شماره ها ویژه نامه ها به جز ارائه مباحث فرهنگی، با پشتوانه ای از انگاره های علمی به جنگ آسیب ها و انحرافات اجتماعی رفته اند. مثلا ویژه نامه گلدکوئیست که با روشن گری درباره این انحراف اقتصادی دست جوانان را گرفت و آنان را به صراط مستقیم هدایت کشاند. نشان به آن نشان که بعد از ۳۳ شماره هنوز هم برخی مخاطبان که به تازگی وصف آن را شنیده اند، آن ویژه نامه را سراغ می گیرند و امثال آن را…

*

هنوز حرف های بسیاری درباره دیدار آشنا دارم اما می دانم سهم من بیش از این نیست می دانم دوستان همکارم حرف های بسیار بیش تری دارند و باید بنویسند و من فقط آن چه را آموخته بودم نوشتم تازه بخشی از آن ها. که باقی آنها بماند برای شاید فرصتی دیگر…

دل که نباشد…

حامد حجتی

بچه ها باید کمی فکر کنیم. بهترین کشور دنیا ایران است. بهترین جوانان را ایران دارد. بهترین رهبران دینی را ایران دارد. مواظب باشیم، ذائقه ما را با «مک دونالد» و «پپسی کولا» تغییر ندهند. (شماره ۳۵)

*

ما به جرم شیعه بودن باید تاوان پس بدهیم. باور کنید دست هایی هستند که نمی خواهند پیشرفت ما را ببینند.

یعنی سال های متمادی فعالیت کرده اند، تا شیعه را از صفحه تاریخ محو کنند، اما نشده است و امروز دیگر از پرتو انوارالهی شیعه همواره فراری اند و دلشان نمی خواهد سیاهی های اطرافشان را نورانی ببینند. (شماره ۳۶)

*

دل که نباشد، باید رفت سراغ چیزهای دیگر. اگر سراغ شراب طهور را بگیری مسخره ات می کنند. بهتر است کام خود را با دلستر و سن ایچ تر کنی. دل که نباشد، اگر بخواهی نان و پنیر و پونه بخوری باعث خنده می شود، همان بهتر که پیتزای مخلوط با قارچ به رگ هایت تزریق کنی و خلاصه دل که نباشد همه چیز تغییر می کند، حتی رنگ ها هم فسفری می شوند. راستی دلتان برای رنگ سبز تنگ نشده است. من که دلم لک می زند برای یک استکان آب آلبالو خالص که رنگ خون عاشق باشد! (شماره ۳۷)

*

راستی آنهایی که مهدی ندارند، به چه چیز عالم دل خوش کرده اند. موعود، شاه بیت هستی است که ما در بهشت، واژه به واژه دنبال او هستیم و وقتی بیاید دیگر در لذت حضور، غرق خواهیم شد. (شماره ۳۸)

*

گاهی وقت ها که ضعف ها و کم کاری ها را می بینیم، احساس می کنیم، بهتر است هیچ نگوییم و هیچ ننویسیم، اما راستی چرا نباید بنویسیم؟ چطور جوانان امروزی خواسته هایشان را می گویند و به نتیجه می رسند و ما نگوییم؟ و چه طور بعضی مسئولان خواسته های غیرشرعی گروهی اندک از جوانان را می پذیرند و حرف های آنان را به تمام جامعه جوانان سرایت می دهند، بگذارید ما هم بگوییم، اگرچه می دانیم، خواسته های ما جای آقایان را تنگ می کند. (شماره ۳۹)

*

بهتر نیست همه با هم یک آرزو داشته باشیم. یک آرزوی قشنگ، یک آرزوی سبز، شاید که باز ببینیم دیدارآشنا را. یعنی می شود سال دیگر با هم زیارت نامه عشق را بازخوانی کنیم. (شماره ۴۳)

مثل پیرمردها شاید هم پیرزن ها

سردبیر اضافی

به نظر من صدمین شماره اصلا چیز جالبی نیست. خب، ببینید با گفتن «صدمین شماره مجله» اولین چیزی که به ذهن متبادر می شود «صدسالگی» است. صد سالگی هم یعنی پیری، یعنی سالخوردگی، یعنی… دور از جان، رویم به دیفال. یادم است یک بار در ایام مدرسه پیرزنی که یک زنبیل پُر خرت و پرت خرید کرده بود بهم گفت «خیر ببینی یک کمکی به من پیرزن کن و این زنبیل را برایم ببر آن طرف خیابان» من هم زنبیلش را برداشتم و هِن هِن کنان بردم و آن طرف خیابان گذاشتم. پیرزن که پشت سر من به آن طرف خیابان آمد هنوز نرسیده به جای دعای خوب خوب گفت «پیر بشی جوان» من از این حرفش آن قدر عصبانی شدم که می خواستم زنبیل را بردارم و برگردانم سر جایش در این طرف خیابان. ولی جلوی خودم را گرفتم و بدون خداحافظی راهم را کشیدم و رفتم.

به نظر شما بهتر نیست به جای صدمین شماره بگوییم هشتمین سال؟ وقتی می شنویم کسی یا چیزی هشت ساله شده می گوییم تازه اول شور و نشاطش است ( درباره مجله تازه اول نوشتن مطالب دِبش و ناب و توپش است) ولی وقتی بفهمیم صد شماره از کسی [!] یا چیزی گذشته می گوییم یارو از نفس افتاده و رو به قبله است، هرچه می خواسته بگوید در این صد تا گفته. این مطلب را به پیشنهاد دوستان شورای سردبیری، به افتخار صدمین شماره مجله نوشتم امیدوارم خوشتان آمده باشد و لذت برده باشید.

دانه صدم تسبیح

مریم نیکوحرفیان(نویسنده)

صد شماره با شما پیوند می خورد و یک تسبیح می شود؛ تسبیحی که اگر قشنگ است زیبایی اش را به انگشتانی مدیون است که شماره به شماره، صفحه به صفحه ورق می زند، می خواند و دل را با زبان همراه می کند، وگرنه تسبیحی که خوانده نشود مهره و دانه است نه رابط دل با زبان

اگر راه گذر واژه ها از ذهن به قلب و سپس بر زبان شما باز است از انگشتان شما متشکریم!

باشد که باز بینیم

سیدمهدی میرغیاثی(طلبه هنرمند)

با سلام

خوشحالم از تولد صدمین شماره دیدار. شما را با یک بیت شعر مهمان می کنم:

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

برای دیدار دردآشنا

محمد فولادی(محقق و روزنامه نگار)

دیدارآشنا، به راستی نشریه ای آشنا برای نسل جوان است، نشریه ای برای لحظاتی که دلمان برای خدا تنگ می شود؛ نشریه ای آگاه از مسائل و دردهای نوجوانان و جوانان.

نشریه ای با کم ترین امکانات، آب دیده در کوران سختی ها برای تداوم حیات، آشنای با دست و پنجه نرم کردن با مشکلات، آشنای با تحمل مرارت ها، آشنای با کاستی ها و کمبودها.

با یارانی پرتلاش و صمیمی، مدیر مسئولی صبور و با وقار، یارانی دوست داشتنی، پرانگیزه و با نشاط، با طرح های جذاب، زیبا و جوان پسند، با محتوایی غنی و مذهبی، با قلم های زیبا و روان و… نویسندگان جوان و دردآشنا.

به راستی نشریه دیدار، هر ماه با مخاطبان خویش دیداری تازه دارد. مخاطبان نیز برای دیدارش لحظه شماری می کنند.

دیدار اول

ابوالفضل هادی منش(سردبیر ماهنامه شمیم یاس)

شنیده ام روان شناسان می گویند دیدار اول فراموش نشدنی است به ویژه اگر دیداری آشنا باشد.

یادم می اید اولین بار که دیدار را دیدم اصلا شگفت زده نشدم؛ انگار برایم آشنا بود و توقع دیدن آن را داشتم. خرسندم این یار دیر آشنا را هر روز بهتر از دیروز، با نشاط و شاداب می بینم.

اندیشه آشنای تان آفتابی

یاحق

دیدار یک آشنا

محمد حسنی(نویسنده)

اسامی، گاه چنان با ذهنیت ما از یک موجود انطباق می یابند که انگار تنها همین چند حرف می تواند در یادآوری آن ایفای نقش کند. دیدار آشنا را دیدار یک آشنا دیدم که اگرچه هیچ گاه از نزدیک ندیده بودمش ولی آشنایی بود که سال ها می شناختمش و دنبالش بودم.

دو شماره اخیر آن را که با دقت مطالعه می کردم آنچه بیش از همه به ذهنم آمد، انطباق با فطرت و دین بود که این روزها گوهری نایاب است. آنچه در رسانه های مختلف و در دهان این و آن یافت می شود بیش تر حرف های منطبق بر اصالت لذت است و منفعت؛ تمایزی چشمگیر که در این وانفسای قهر با معنویت به دلمان چنگی می زد و آن را به جاهای آشنایی می برد که سال ها از آن دور بودیم.

صد بار دیدار آشنا را تجربه کردید و امیدواریم این دیدار هم چنان تازه بماند و آشنا.

صد عجب

مریم راهی(نویسنده)

حالا که چیزی نشده، جوونی همینه دیگه. نیگاه به هیکل ماهان نکن که دست به قدش نمی رسه، فکر درست و حسابی نداره. اصلاً افاده های سارا رو جدی نگیر، همش الکیه، بهش اعتباری نیست. یا همین «دیدار»، نیگاه به رقمش نکن که صده، بنده خدا سن و سالی نداره.

* سارا ـ دوستم رو می گم ـ عجیب و غریبه. خب دیدار هم همین طوره، این که اشکالی نداره.

* ماهان ـ برادرم رو می گم ـ یه روز خوبه، یه روز بد. خب دیدار هم یه صفحه ش رنگیه، یه صفحه ش سیاه و سفید. یقه ش رو که نمی شه گرفت، خب دلش می خواد.

* سارا آخ که همیشه خدا داره کتاب می خونه اما اگه یه چیزی ازش بپرسی، بلد نیست جواب بده. گاهی هم جواب سر بالا می ده. خب دیدار هم حرفای گنده گنده ، زیاد می زنه. این که نشد دلیل.

* ماهان تا حالا نشده یه کار رو تا آخرش انجام بده. خب دیدار هم عادت کرده حرفاش رو نصفه کاره ول کنه. آخه مناسبتی حرف می زنه دیگه. پیش خودتون باشه؛ تقصیر تقویمه.

* سارا هیچ کاری برای آدم نمی کنه اما توقع داره همه کاری براش بکنی. خب دیدار هم همش از آدم کار می کشه، اما خودش…، اصلا هیچی. نه بذار بگم؛ مثلاً آدم نمی دونه اصلاً کتاب تو دست و بالش هست یا نه. می پرسی چرا کتاب؟!

* ماهان تا بهش حرف می زنی عصبانی می شه و جنگی می پره وسط اعصابت. خب دیدار هم از هر طرف که می ره آخر حرفاش می رسه به «جنگ»؛ فرهنگی، غیرفرهنگی، تحمیلی، تدریجی، هسته ای. همش می خواد تو دل آدم رو خالی کنه.

* سارا عمداً یه چیزایی می گه که آدم نفهمه، بعدشم ذوق می کنه. خب دیدار هم مثلاً اگه بخواد بگه «انتظار» اینو این قدر می پیچونه و کش می ده تا آدم از خیر فهمیدنش بگذره و پا بذاره به فرار.

کسی می تونه چیزی بهش بگه؟ نه.

* ماهان هر روز به یه چیز گیر می ده، یه روز موبایل، یه روز ام پی فو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.