پاورپوینت کامل یک حرف از هزاران ; بر من و تو در اختیار نگشاده است ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یک حرف از هزاران ; بر من و تو در اختیار نگشاده است ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک حرف از هزاران ; بر من و تو در اختیار نگشاده است ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یک حرف از هزاران ; بر من و تو در اختیار نگشاده است ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
اشاره
همه می دانیم که یکی از روش های حکومت های مستبد و طاغوتی، نظارت شدید بر مطبوعات، ایجاد جو خفقان و سانسور است و به عبارت دیگر پاک کردن صورت مسأله اعتراض! معمولاً مأموران سانسور با نظارت بر مطبوعات و حذف مقالات روشن گر و گزارش های تاریخی، عملاً مردم را در بی خبری نگه می داشته اند و با ایجاد فضای رعب و تشویش در جان اهل اندیشه و قلم همواره آنان را به سکوت و رخوت وا می داشته اند.
طبیعتاً برای جلوگیری از پیشرفت جامعه و نیز خوش خدمتی به سران حکومت، کم تر انسان آگاه و اندیشمندی حاضر به همکاری می شد و همیشه افرادی سفله، بی فرهنگ و حتی بی سواد این گونه شغل ها (نظارت و سانسور) را می پذیرفته اند؛ به همین جهت حکایت های بسیاری از سخت گیری های بی مورد و گاف دادن های این عوامل در تاریخ ثبت شده که به ذکر چند نمونه می پردازیم:
توطئه برضد سلطان!
آورده اند که دستگاه نظارت و سانسور عبدالحمیدخان دوم خلیفه عثمانی بسیار سخت گیرانه عمل می کرده و به صغیر و کبیر رحم نمی کرده است از جمله این که وقتی جوانی محصل و دانش پژوه می خواسته وارد استانبول پایتخت عثمانی شود مأموران لوازم و کتاب های او را تفتیش می کنند. یکی از مأموران کتاب های درسی او را ورقی می زند ناگاه در لابه لای کتاب ها چشمش به کتاب شیمی او می افتد و فرمول شیمیایی آب (H2O) نظر او را جلب می کند و آن را رمز سوء قصد به جان سلطانش می داند! زیرا H2 را حمید دوم و O یا صفر را علامت نابودی سلطان تصور می کند؛ بنابراین با همین استدلال جوان بخت برگشته را متهم به سوء قصد کرده و روانه زندانش می کند!۱
زنده باد که به ریختت نمی یاد
«مرده باد» و «زنده باد» رایج ترین شعار زمان حکومت پهلوی ها بود که در مبارزات سیاسی رونق و کاربرد فراوان داشت. زنده بادها شعار متملقان و پاچه خواران درباری بود که به همراه عوامل و طرفداران رژیم آن را نعره می کشیدند و مرده بادها را هم مخالفان و حتی گاه خود عوامل رژیم در موضوعات سیاستی خاص می گفتند.
پس از ماجرای ترور شاه در دانشگاه تهران که بهانه و مستمسکی به دست رژیم داد برای سرکوبی مخالفان، عوامل رژیم با ایجاد جو اختناق شدید به قلع و قمع مرده بادگوها پرداختند که طیف وسیعی از روشنفکران و گروه های مختلف سیاسی را در بر می گرفت؛ به همین دلیل، مخالفان رژیم برای ابراز مخالفت خود به جای حنجره ها از قلم ها بهره بردند. هر روز صبح مردم هنگام گذر از خیابان ها سینه دیوارها را پر از شعار مرده باد… می دیدند. شب ها اوج فعالیت مخالفان بود. شب نامه ها کوچه و خیابان ها را پر می کرد مأموران شهربانی هم مستأصل مانده بودند در این گیرودار، انگشت اتهام را به سمت چه کسی یا کسانی نشانه روند تا بتوانند دهان مسئولان بالادست را ببندند و آنان را از خود راضی کنند!
در این ایام، در تهران، یک مکانیک و پنچرگیر برای رونق کارش برای نخستین بار دست به ابتکاری زد و با خط درشت روی دیوار بغل دکانش نوشت: «باد» که توجه رانندگان را به خود جلب کند.
یکی از مأموران شهربانی که دنبال بهانه ای برای مچ گیری بود می خواست به هر ترتیب این مکانیک را اذیت کند و باج سبیلی بستاند، یک روز هنگام گذر از کنار دکان پنچرگیری چشمش به کلمه «باد» افتاد؛ دست هایش را به کمر چسباند و مکانیک را صدا زد و با نگاه معنی داری از او پرسید:
مرد حسابی این چیه نوشتی روی دیوار؟ تو هم!؟
مکانیک تعجب کرد و گفت: خوب! نوشتم «باد» مگه چه عیبی دارد؟
پاسبان با نگاهی سرشار از تحقیر و سوءظن، سراپای روغنی و سیاه او را ورانداز کرد و گفت:
خودتی! حتماً از نوشتن «باد» منظوری داشتی! منظورت یا زنده باد بود یا مرده باد. «زنده باد» که به ریختت نمی یاد، پس حتماً منظورت «مرده باد» هست. پس یالله زود باش راه بیفت بریم شهربانی!۲
حسن به جای رضا!
در دوره رضاخان، مأمور بی سوادی را برای کنترل جراید و سانسور مطالب معین کرده بودند. بیچاره از فرط بی سوادی و سوء ذهنیت حتی شعر حافظ را سانسور کرده بود! حافظ می گوید:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشاده ست
سانسورچی، با این اشتباه که کلمه «رضا» را اسم خاص فرض کرده و ترسیده بود به مقامات عالیه مثل خود شاه که اسمش رضا بود بر خورد؛ لذا به حروف چین دستور داده بود که به جای کلمه «رضا»، اسم «حسن» بگذارد و شعر این جوری چاپ شود:
حسن به داده بده وز جبین گره بگشای…
که بر من و تو در اختیار نگشاده ست۳
صحت و سقم را دستگیر کنید!
حال که بحث بی سوادی و کم اطلاعی مطرح است و از زمان رضاخان یادی کردیم خوب است این حکایت را هم که نمی دانیم آن را شیرین بدانیم یا تلخ نقل کنیم؛ این حکایت و امثال آن تصویر روشنی از اوضاع اجتماعی گذشته را برای ما ترسیم خواهد کرد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 