پاورپوینت کامل داستان دیدار;نشانی ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان دیدار;نشانی ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان دیدار;نشانی ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان دیدار;نشانی ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

دزد ها دور هم حلقه زدند؛ هر چه گرفته بودند از طلا تا پول، وسط پارچه ای سرخ که مقابل رئیس شان پهن بود ریختند.

رئیس دزد ها بلند شد. تفنگش را به طرف سید گرفت و گفت: تو رئیس کاروانی؟ کار ما تمام شد اگه بدون سروصدا و جیغ و داد، بلند شین برین کارتون نداریم والا هر کس صداش در بیاد با یک گلوله ناقابل صداش خفه می شه.

سید چند قدم جلوتر آمد و گفت: اگه غارتتون از مهمان های امام رضا تموم شد برین تا من هم پیر و جوون این جمع رو بردارم و راه بیفتیم.

رئیس دزد ها سیبیل پیچ داده اش را تاب داد و نیش خندی زد و گفت: باشه ما می ریم تا شما اذیت نشین! و بعد خنده مستانه ای سر داد.

دزد ها سوار بر وانت خاک آلود، در انتهای جاده ناپدید شدند.

پیرمردی از میان جمعیت بلند شد، به عصایش تکیه داد و گفت: آقا سید! حالا که راه رو نصف نکردیم، اگه بیش تر این جا معطل بشیم، با این آب و آذوقه، تو این بیابون، تلف می شیم، باید برگردیم.

سید نفس عمیقی کشید و با شال سبزش عرق سر و صورتش را گرفت و رو به جمع گفت: می دونم دل شما ها برای زیارت امام رضا (ع) و بی بی معصومه(س) پر می زنه، می دونم که پول این سفر رو هم به سختی جور کردین… و بعد با نگاه هایش افراد را برانداز کرد و ادامه داد: اما ما شیعیان توی هر گرفتاری باید توسلی هم به امام زمانمان داشته باشیم… شاید مصلحت بدونه و دستگیری کنه…

سید، دست هایش را به طرف آفتاب گرفت و دعای فرج را با صدای بلند خواند و همه با او زمزمه کردند. بعد از چند لحظه، سید گفت: تا شما سوار اتوبوس بشید من برمی گردم.

راننده گفت: آقا سید زودتر بیا می خواهیم راه بیفتیم.

چند لحظه بعد وقتی سید سوار شد، به راننده گفت: سر راهمان به سامرا می رویم.

صدای اذان مغرب از کوچه های سامرا شنیده می شد. سید گفت: سر همین کوچه اولی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.