پاورپوینت کامل مردی از جنس مردم;خاطراتی از زبان همراهان آقای دکتر احمدینژاد، رئیسجمهوری مکتبی ایران اسلامی ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مردی از جنس مردم;خاطراتی از زبان همراهان آقای دکتر احمدینژاد، رئیسجمهوری مکتبی ایران اسلامی ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مردی از جنس مردم;خاطراتی از زبان همراهان آقای دکتر احمدینژاد، رئیسجمهوری مکتبی ایران اسلامی ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مردی از جنس مردم;خاطراتی از زبان همراهان آقای دکتر احمدینژاد، رئیسجمهوری مکتبی ایران اسلامی ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

۵۴

آنچه در پی میاید گزیده خاطراتی است از زبان همراهان دکتر احمدینژاد که توسط جمعی از دانشجویان دانشگاههای ایران جمع آوری شده و به دلایل مالی هنوز منتشر نشده است. انتشار خاطرات و گزارشهایی اینچنین انتظار مردم از دولتمردان را بالا برده و زیبایی، رشد و بالندگی ارزشهای انقلاب اسلامی را در جهان امروز نغمهساز میشود. بدون شک امروزه رئیسجمهور مکتبی جمهوری اسلامی ایران، بینظیرترین و مردمیترین مرد سیاسی جهان است که این سلوک و رفتار یگانه از رابطه حاکم با مردم، ریشه در اعتقادات شیعی و ارزشهای ناب انقلاب اسلامی ما دارد. انقلابی که بنیانگزار آن حضرت امام روحا… و مقتدای کنونی انقلاب، حضرت آیتا… خامنهای، خود ساده زیستترین و صادقترین مردمان عصر خویش بودهاند.

وقتی دختر دکتر ازدواج کرد، همه منتظر بودیم از طرف نهاد یک خانه به آنها بدهند. امّا آنها در یکی از محلات تهران خانه ای اجاره کرده و درآنجا زندگی جدیدشان را شروع کردند. چند باری دکتر برای دیدن دخترش به منزلشان رفت و هربار ما؛ بچه های حفاظت توی دردسر میافتادیم. این که باید دکتر را از مسیری می بردیم که شناخته نشود و برای دختر و دامادش از لحاظ امنیتی مشکلی به وجود نیاید. امّا با همه ی اینها باز مردم متوجه شدند. ممکن بود از طرف ضدانقلاب برایشان خطرناک باشد. آن قدر به دکتر فشار آوردیم تا بالاخره پذیرفت آن دو بیایند بنشینند. در طبقه ی دوم منزل یکی از کارمندهای نهاد در پاستور. داماد دکتر ماه به ماه کرایه ی آن جا را به حساب نهاد واریز می کند.

وقتی پسر بزرگ دکتر، مهدی وقتِ سربازیش شد، چون بچه های سپاه او را میشناختند، ارتش را انتخاب کرد تا مثل سایر سربازان خدمت کند.

ما، خدماتی ها تا قبل از این که دکتر رئیس جمهور شود، هیچ عزت و آبرویی در تشکیلات ریاست جمهوری نداشتیم. حتی به ما اجازه نمیدادند با کارمندها غذا بخوریم. میگفتند بروید یک سالن دیگر تا چه رسد به سایر امکانات. ما هر چه داریم از این مرد داریم. با این که اصلاً نمیبینیمش اما از وقتی او به این جا آمد، به دستور ایشان در توزیع امکانات فرقی بین ما و کارمندها نیست. از صندوق قرض الحسنه گرفته تا مجتمع تفریحی، بن کارمندی و.. .

یک روز دکتر ۵۰۰ هزار تومان پول به من داد و از من خواست آن را به حساب دولت واریز کنم. وقتی علتش را سؤال کردم، توضیح داد که در طول مدت ریاست جمهوریش برای احترام به مهمان ها، به خصوص مهمان های خارجی مجبور بوده از پذیرایی ها استفاده کند.

بعد از واگذاری استانداری، اهالی اردبیل وقتی در تهران کارشان به مشکل برمیخورد، برای حل مشکلشان به دکتر مراجعه میکردند.

آنهایی که خانه ی دکتر را می شناختند می آمدند خانه دکتر. مهمانها با خودشان برای دکتر سوغاتی می آوردند. از عسل سبلان گرفته تا ماست محلی و… خانواده دکتر از آنها به خوبی پذیرایی می کردند. اما دکتر اجازه نمی داد بچه هایش از آن سوغاتیها استفاده کنند. می گفت مهمانها چون با من کار داشتند، اینها را آوردهاند. و همه را میبخشید.

در دوره ی نهم انتخابات ریاست جمهوری در ستاد انتخاباتی دکتر احمدی نژاد از لحاظ مالی به شدت تحت فشار بودیم و برای چاپ جزوه و… بودجه ای در اختیارمان نبود. بعضی از احزاب پیغام دادند حاضرند کل بودجه ی ستاد را تقبل کنند. وقتی پیشنهاد آنها را به دکتر منتقل کردیم دکتر گفت: از خدا خواسته ام اگر می خواهد این مسئولیت را به گردنم بگذارد زیر دِین هیچ کسی نباشم و اجازه نداد کمک آنها را قبول کنیم.

وقتی دکتر به ریاست جمهوری انتخاب شد، می خواست در همان منزل شخصیش در نارمک سکونت کند. از لحاظ امنیتی به ایشان چنین اجازه ای داده نشد. برای همین مجبور شد به پاستور بیاید. آنجا هم یکی از خانه های قدیمی را برای سکونت انتخاب کرد که گویا در سال های ریاست جمهوری آیت ا… خامنه ای، خانواده ایشان هم آنجا سکونت داشتند. ما بچه های محافظ منتظر بودیم دکتر سفارش خرید وسایل زندگی نو را برای خانه ی جدید به نهاد ریاست جمهوری بدهد. امّا دکتر مختصری وسایل زندگی از منزل مادر خانمش که گویا بلااستفاده مانده بود، به خانه پاستور آورد. تنها خریدشان در این خانه آن هم با هزینه ی شخصی؛ یک اجاق گاز ایرانی بود.

به خاطر این که دکتر در دیدارها خودش را قاطی مردم می کند و از آنها دوری نمی کند، محافظان دکتر همیشه در کنترل اوضاع مشکل دارند و فشار زیادی به آنها می آید. به خصوص که به سفارش دکتر حق برخورد فیزیکی با هیچ کدام از مردمی را که برای دیدن دکتر هجوم می آورند ندارند.

سر قضیه مجتمع شفق و شقایق رفته بود منطقه ی نوزده. مردمی که از پیمانکاران مجتمع شاکی بوده، تجمع کرده بودند، به محض دیدن دکتر شلوغ کردند. یکی از محافظ ها دختر خانمی را که در آن جمع بود، با دست زد. آن دختر خانم هم زد زیر گریه. دکتر تا متوجه قضیه شد، گفت آن دختر خانم و محافظ خاطی را بیاورند. بعد به دختر دلداری داد که محافظ تعادلش را توی شلوغی از دست داده و چنین حرکتی از او سر زده. اشتباه هم کرده. اگر از او نمی گذری بیا بزن در گوش من! دختر هم به خاطر دکتر گذشت کرد. بعد دکتر با مردم صحبت کرد که خودش هم خانه اش قسطی است و چند سال است قسط میدهد و… بعد از صحبت های دکتر، مردم آرام شده متفرق شدند.

حل مشکل مردم سرمایهگذار در این دو پروژه برای دکتر آن قدر مهم است که چند وقت پیش به دکتر الهام، وزیر دادگستری گفته بود: اگر این دو پرونده حل شود، برای دنیا و آخرتمان کافیست.

وزرا و معاونین هر وقت، طرح و برنامه ای را آماده کرده و برای اجرایی کردنش آن را به نزد دکتر می برند، اولین و اساسی ترین سؤال دکتر این است که این طرح و برنامه به نفع طبقه ی مستضعف جامعه و عموم اقشار است یا نه!؟ تأکید دکتر به اعضای کابینه این است که نباید خدمت رسانی به اقشار محروم مختل شود و در وزارتخانه شان تصمیمی گرفته نشود که به زیان طبقه ی متوسط به پایین جامعه باشد.

یک روز دکتر مرا به اتاقش خواست، رفتم توی اتاقش. دیدم ناراحت است. گلیمی نشانم داد و با ناراحتی گفت: این گلیم را در سفر گیلان خانمی داده بود. گذاشته بودم داخل کمد. الان برای کاری کمد را باز کردم. دیدم این گلیم افتاد زمین. وسطش یک نامه بود. نامه را که خواندم، متوجه شدم این خانم مشکل مالی داشته. این نامه را نوشته و از رئیس جمهور کمک خواسته بوده. دکتر حسابی از دست خودش شاکی بود. از من خواست هر طور شده پی گیری کنم با این خانم تماس بگیرم و مشکلشان را حل کنم. نامه را داد دست من. یک دختر خانم تالشی نوشته بودکه پدر و مادرش بیمارند. زندگی بدی دارند و…. با استاندار گیلان تماس گرفتم و قضیه را گفتم. او هم با فرماندار تالش هماهنگ کرد و از او خواست برود خانه این خانم.

چند ساعت بعد فرماندار با موبایلش با من تماس گرفت و گفت منزل دختر خانم را پیدا کرده و الان آنجاست. بندگان خدا آن قدر وضع مالیشان بد بود که حتی تلفن هم نداشتند. فرماندار گوشی را به او داد.

به آن خانم گفتم من منشی مخصوص آقای رئیس جمهور هستم و از طرف رئیس جمهور از شما به خاطر تأخیر پیش آمده در رسیدگی به نامه عذرخواهی می کنم. دختر خانم که کار ما ظاهراً برایش تعجب آور بود، از شوق این پیگیری زده بود زیر گریه و مرتب اظهار خوشحالی میکرد. آن قدر که این پیگیری و توجه رئیس جمهور برایش مهم بود، وام بلاعوض و اشتغالی که برایش ایجاد شد، مهم نبود.

مهندس فتاح تعریف می کرد: برای افتتاح سد رئیس علی دلواری همراه دکتر رفته بودیم بوشهر. آن روز نه کسی از وزرا و معاونین دکتر ما را همراهی می کردند، نه نمایندگان استان و نه حتی خبرنگاران روزنامهها و رادیو و تلویزیون. فقط من بودم و دکتر. از آن جا تا نزدیکی های سد را با هلی کوپتر رفتیم. بقیه راه را باید تا سه کیلومتر با اتومبیل میرفتیم. مردم در ابتدای مسیر ایستاده بودند و ابراز احساسات میکردند. دکتر هم به ابراز احساسات آنها جواب میداد. اما در طول مسیر کسی نبود. نرسیده به سد، دیدیم کنار جاده سه کارگر ایستاده اند و برای ما دست تکان می دهند. راننده خواست برای رعایت مسائل امنیتی از کنارشان رد شود. امّا دکتر به تندی از او خواست نگه دارد. راننده هم که متوجه عصبانیت دکتر شده بود، سریع زد روی ترمز. دکتر شیشه اتومبیل را کشید پایین و دستش را برد به سمتشان تا با آنها دست بدهد. آن سه کارگر که چهره های آفتاب سوخته و دست های پینه بسته ای داشتند، دست دکتر را بوسیدند. دکتر هم خم شد و دست تک به تکشان را بوسید. آن سه کارگر زبانشان بند آمده و اشک توی چشم هایشان جمع شده بود.

دکتر بچه هایش را طوری بار آورده که وقتی برای دیدن پدرشان به دفتر رئیس جمهور میآیند، ما کارمندهای دفتر، حتی یک فنجان چایی نمی توانیم به آنها بخورانیم. چند بار هم دیدم که وقتی از تلویزیون آهنگهای خاصی پخش می شود سریع خاموشش می کنند. نسبت به صحبت هایی هم که می کنند فوق العاده مراقبند.

مهندس فتاح، وزیر نیرو می گفت: جلسات هیئت دولت معمولاً ۸ ۷ ساعت و در سفرهای استانی گاهی تا ۳ ۲ بعداز نصفه شب طول می کشد. تنها کسی که در تمام این مدت حتی چند دقیقه هم حواسش از جلسه منحرف نشده و به تمام موضوعات مطرح شده توجه نشان می دهد، خود دکتر است. ما وزرا اگر صحبت ها ارتباطی با کارمان نداشته باشد، یا با هم صحبت میکنیم و یا حتی با اجازه ی دکتر دقایقی جلسه را ترک میکنیم. اما دکتر پر انرژی و بدون کوچک ترین ابراز خستگی تا به آخر جلسه را اد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.