پاورپوینت کامل جوانی کردن در گفت وگو با جوانترین شاگرد دکتر چمران ۵۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جوانی کردن در گفت وگو با جوانترین شاگرد دکتر چمران ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جوانی کردن در گفت وگو با جوانترین شاگرد دکتر چمران ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل جوانی کردن در گفت وگو با جوانترین شاگرد دکتر چمران ۵۴ اسلاید در PowerPoint :

۲۳

اشاره

هیام عطوی از اولین نیروهای پیوسته به جنبش امل است که در ۱۳ سالگی عضو این جنبش شد و در ۱۵ سالگی جوان ترین شاگرد دکتر چمران در جبل عامل بود. وقتی برای تعیین وقت گفت وگو با او صحبت کردیم، تازه از لبنان و از ملاقات با مادر بیمار خود بازگشته بود. با این حال با روی خوش وقتی برای مصاحبه تعیین کرد. هنگامی که به منزل شان رفتم، شخصاً با رویی گشاده از ما استقبال کرد. نکته جالب این جاست که تازه زمانی که با خرما و شیرینی عزا از ما پذیرایی کرد، متوجه شدیم هیام عطوی سه روز است عزادار از دست دادن مادر بزرگوار خود است. هیام نه تنها این گفت وگو را به خاطر داغ مادر به وقتی دیگر موکول نکرد، بلکه زمانی که خواهران و برادرانش از لبنان برای تسلیت تماس میگرفتند، به راحتی به دخترش می گفت بگویید مهمان دارم و بعداً صحبت می کنیم.

در طول گفت وگو هر زمان در مورد شهید چمران سئوال شد از لحن شور انگیزش با تمام وجود باور می کردی که او چمران را زنده و حاضر می داند.

از کودکیتان و از زمانی که هنوز با شهید چمران آشنا نشده بودید شروع کنیم:

بنده هم خدمت شما و خوانندگان گرامی دیدار سلام عرض میکنم و از تلاشهایی که در گسترش ارزشهای دینی به جوانان انجام میدهید سپاسگزاری میکنم. کودکی من در جنوب لبنان مصادف بود با مسئله «توطین» اسکان آوارگان فلسطینی در جنوب لبنان و دغدغه ی این نکته در میان مردم جنوب لبنان. آن زمان دوران ظلمت مطلق و ضعف مطلق بود. گروه های عربی در آن منطقه بیداد می کردند و خب به نوعی جنوب لبنان مرکز گروه های مختلف سیاسی کشورهای مختلف عربی بود و آن کشورها هر کدام اقلاً دو گروه در جنوب داشتند. اموال زیادی صرف این گروه ها می شد تا جوانان بی کار لبنانی که دغدغه کار داشتند را جذب نمایند. و جوانان ما برای اندکی حقوق و یا اسلحه ای که بتوانند اقلاً حافظ ناموس خود در آن شرایط باشند جذب این گروه ها می شدند. به دنبال جذب جوانان توسط این گروهها، فرایند بی هویت کردن و سرگرم نمودن آنان توسط گروهها انجام میشد تا از مبارزه و حتی فکر مبارزه فاصله بگیرند. و در کنار تمام اینها مسئله توطین بود. طرح اسکان تمام آوارگان مختلف فلسطینی در جنوب لبنان توسط اسرائیل ارائه شده بود. من از هفت سالگی برایم سئوالات مختلف وجود داشت و این که «چرا؟!». چرا باید به جای این که وطن فلسطینیان را به آنان باز پس دهند، وطن ما شیعیان لبنان را هم غصب کنند. چرا به جای این که ما مبارزه کنیم و فلسطین را آزاد نماییم به مسئله توطین تن میدهیم. من با این دغدغه ها بزرگ شدم. شاید بتوان گفت یکی از دلایل دزدیدن امام موسی صدر همین مسئله توطین بود. ایشان مخالف این مطلب بود و میگفت چرا باید این کار انجام شود؟ مردم این منطقه کجا بروند؟ و آنان با بی شرمی می گفتند: به دریا بروند؛ یعنی بمیرند. و امام موسی صدر با این دیدگاه و با مسئله توطین مبارزه می کردند.

با دکتر چمران و اهداف ایشان چگونه آشنا شدید؟

در آن زمان و شرایط بی هویتی که در جنوب حاکم بود و به هیچ عنوان ما را به رسمیت نمی شناختند، امام موسی صدر آمدند و مرکزی را تأسیس نمودند که محل جذب جوانان و کودکان مستضعف لبنانی بود. بچه های شیعه لبنانی در این مرکز رشد نموده و با تعالیم انسان ساز این مرکز بزرگ می شدند، اعتماد به نفس گرفته و آماده می شدند برای این که روی پای خود ایستاده و اسرائیل را به هیچ حساب نکنند. دکتر مصطفی یکی از فعالین این موسسه بود که بعد از آن که برای ملاقات امام موسی صدر به لبنان آمد، این جا ماند و برای بچه های جنوب کار کرد. در آن شرایط من از نزدیکان خود در مورد ایشان میشنیدم و این که جمعه بعد از ظهرها کلاس دارند. من برای اولین بار در این کلاس ها شرکت کردم و با مردی روبه رو شدم که با لهجه ی شیرین فارسی لبنانی، «تفضل» گفت و من را به جلسه دعوت کرد. من در این جلسات و در آن موسسه با دیدگاه های دکتر و همسر بزگوارشان خانم غاده آشنا شدم؛ دکتر نیز با «چرا»های درگیر ذهن من آشنا شده و در مقام پاسخگویی برآمدند. در واقع من ثمره ی کوچکی از مبارزات دکتر در جنوب لبنان هستم که می توانید در میان بزرگان مبارزه امروز لبنان از سید حسن نصرالله تا خیلی از مجاهدین دیگر، شاگردان دکتر را ببینید.

با توجه به این که جوان ترین فرد گروه بودید، از طرف اعضای گروه با شما چه برخوردی می شد؟

اعضای گروه در ابتدا من را و حضورم را قبول نداشتند و می گفتند که این کوچک است و بارها به من یادداشت می دادند که از جلسه ی بعد در جلسات حاضر نشو و این باعث می شد که من نیایم.

برخورد دکتر با این مسئله و با شخص شما چگونه بود؟

دکتر وقتی از طریق خانمشان مطلع می شدند که دوستان به دلیل کمی سن به من گفته اند که دیگر به جلسه نیایم، پیغام می دادند که به جلسه بیا و بعد با من به گرمی برخورد می کردند و خواهان ادامه ی حضور من در جلسه می شدند.

ایا با توجه به کمی سن، دکتر چه تکلیفی بر عهده شما گذاشتند؟

ما کلاً پنج دختر بودیم. دکتر به ما مسئولیت هم میدادند و ما از این روستا به آن روستا رفته و مأموریت های خطرناکی هم انجام می دادیم و به خواست ایشان در جهت آگاهی مردم فعالیت میکردیم.

چه چیز شما را طی آن سالها و با وجود آن همه تهدید و سختی، کنار دکتر چمران و گروهشان نگاه داشت؟

دکتر مصطفی با برخوردهای خوبشان، موفق شدند که سال ها جوانان جنوب را در گروه خود حفظ کنند و آنها را برای مبارزه آماده نمایند. لبنان دارای جامعه ی بسیار باز و خطرناکی بوده و هست. در جامعه ی باز و خطرناک آن زمان لبنان، موسسه و خصوصاً چمران کاری میکردند که جوان شیعه لبنانی رها نباشد. جذب جوانان لبنان در آن جامعه خطرناک و وحشتناک، بسیار مشکل بود. اما چمران با برخورد خوب و کاری که روی جوانان انجام میداد در این مهم بسیار موفق بود.

گفته شده که در کنار دکتر از همه اقشار جوانان آن روز لبنان حضور داشتند و جذب ایشان شده بودند. علت موفقیت دکتر را در چه چیز می دانید؟

خدمت شما گفتم. دکتر بسیار خوب برخورد می کرد. گاهی بودند جوانانی که از دید دیگران منحرف بودند و از منظر آنان نباید اینان در این جلسات شرکت می کردند. اما دکتر آنان را جذب میکرد و با آنان خوب صحبت میکرد و دیگران را نیز تشویق به برخورد خوب میکرد و وقتی از آنان بی خبر بودند خود به سراغ آنان می رفتند و بعد از مدتی آن جوان تبدیل میشد به یکی از بهترین افراد گروه. دکتر می گفت باید به هر قیمتی جوانان را از دام آنان و از آن گروهها خارج کرد. زمانی در پاسخ فردی که یکی از اینها را منحرف خواند، دکتر فرمود: هنوز ولایت امیرالمؤمنان در دلشان است. ارشادشان کنید. بارها شده بود که از گروه خودمان می آمدند و به دکتر میگفتند بچه های فلان گروه روی ما اسلحه کشیدند، باید با آنان درگیر شد. دکتر می گفت نه. درگیر نشوید. آنان بچه های خودمان در گروه های دیگر هستند. گروه های فاسد چپ. باید آنان را جذب کرد و ما امروز میبینیم که بر اثر برخورد خوب دکتر آنان جذب شده و بسیاری از آنان در جنگ ۳۳ روزه بر علیه اسرائیل جنگیدند. دکتر بر روی فطرت آنان کار می کرد.

چرا چمران از آمریکا به لبنان و از آنجا به ایران عزیمت نمود؟ آنهم در اوج رشد؟

اگر یادداشت های دکتر را بخوانید متوجه می شوید. دکتر زمانی که آمریکا بود در مناجات با خدای خود می نویسد: خدایا خسته شدم. خدایا دنیا را دوست ندارم. دوست دارم از این دنیا بروم. اما یاداشت های ایشان در لبنان نشان دهنده ی روح زندگی و مبارزه در ایشان است. چمران در لبنان می گوید: خدایا من خسته نیستم. خدایا به من قدرت بده. و روح مبارزه او را شاداب می کند و به دنبال آن برنامه ایران هم همین طور. برای مبارزه و انجام وظیفه.

این روزها در ایران برخی میگویند که نمیشود جوانی کرد. تعریف شما از «جوانی کردن» چیست؟

سئوال بسیار زیبایی پرسیدید. در یک جمله میگویم که جوانی کردن آن فعالیتی است که امروز با انجام آن لذت می بری و وقتی در اینده بازگشتی و به آن نگاه کردی به آن افتخار می کنی و باعث سرافکندهگی و فرار تو از خاطرات آن دوران نمی شود.

به نظر شما چمران هم جوانی داشت و با وجود تمام مبارزاتش جوانی کرد؟

بله. من مطمئنم که چمران زیباترین دوران جوانی را گذراند. او دوران شادابی و جوانی خود را برای زنده نمودن روح جوانان دیگر خرج کرد. و باز برمیگردیم به همان مطلب و من فکر میکنم که تاریخچه فعالیتها و مبارزات دکتر در جنوب