پاورپوینت کامل گره های قالی ۱۸ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گره های قالی ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گره های قالی ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل گره های قالی ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۵

مادر قالی می بافد. تاراق… تاراق… تاراق…

تا حالا صدای قالی بافتن را گوش کرده ای… تا حالا انگشت هآیت گره ها را لمس کرده… تا حالا لطافت ابریشم ها را به دستانت هدیه کرده ای؟

هر وقت صدای قالی بافتن مادرم را می شنوم حسی عجیب دارم. حسی که اسم ندارد. مادر همیشه موقع قالی بافتن سکوت می کند. با خودم فکر کردم شاید آن موقع دارد با فرشته ها حرف می زند. آخر آنها مادرم را خیلی دوست دارند.

و شاید قالی مادر راز باشد. همان رازی که اسم ندارد و همان حقیقتی که سال هاست بشر به دنبال آن می گردد. شاید حقیقت همان صدای قالی بافتن مادر باشد که زیباست…

در بچگی گوش هایم را روی تخته قالی می گذاشتم انگار کسی درون آن خانه دارد… صدای تک تک گره زدن های مادر از اعماق آن به گوش می رسید. انگار درخت داشت همراه مادر قالی می بافت و این صدای انگشتان درخت بود که می آمد؛ سریع و پشت سر هم: تاراق، تاراق، تاراق.

من فکر کردم مادر چقدر مهربان است. مثل مخمل قالی… من فکر کردم زندگی همان چیزی است که اسم ندارد و جریان دارد مثل صدای قالی و انگشت های مادر؛ مثل رج های قالی و ابریشم ها… مثل چشمان مادر و نقشه؛ مثل مخمل قالی و دستان من… و بهت من و زیبایی طرح ها… و گردش نقش هایی که همگی رازند. هر یک از گره ها رازی است که مادر آن را به زبان قالی بیان می کند.

و هر قالی داستانی دارد. بچه بودم که مادر داستان حضرت موسی را با انگشتانش بافت…! و حالا مادر با گل های قالی اش می خواهد به همه بفهماند گل ها هم رازند و رازها چیدنی نیستند…!

امانت دار

نظیفه سادات مؤذّن (باران)

روز اول هستی بود. روز آفرینش. خدا می خواست هر اسمش را در گوشه ای از جهان به ودیعه بگذارد. هستی به انتظار مانده بود. بخش بخش می شد و متجلی می گشت. آفرینش شکل می گرفت. آسمان، دریا، کهکشان، کوه، درخت و… انسان. خدا می خواست از نور خود، در وجود خلیفه خود یادگاری بگذارد. آسمان و دریا و کهکشان و کوه و درخت منتظر بودند. راستی، انسان قرار بود کدام اسم خدا را امانت دار باشد؟

خدا تمام اسماء و صفاتش را به انسان بخشید و گفت: باید به تعالی برسی تا این اسماء و صفات در تو تجلی یابند و انسان کامل گردی.

آن گاه در وجود یک انسان، گوهری را نشاند که تابناک تر از همه بود و گفت: تو امانت دار هستی می شوی. از این پس هستی از درون وجود تو منتشر می شود. تو «مادر»ی!

«مادر» گفت: و من، این قصیده بلند و شیوا که ابیاتم تمام تاریخ بشر را خواهد سرود، ایا «شاه بیت»ی ندارم؟

خدا گفت: شاه بیت مادری، شاه بیت آفرینش است.

همان که «فاطمه» است.

دو رکعتی سوختن

نظیفه سادات مؤذّن (باران)

می ایی؛ بزرگ رسالت نیلوفرانه ی هستی بر دوش. می ایی و تمام آهوان ترنم تاریخ در پی ات می دوند. می ایی و هزاران حنجره از فراسوی باورهای بی رنگ نامرئی