پاورپوینت کامل همه آنچه نمی شود گفت… ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل همه آنچه نمی شود گفت… ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همه آنچه نمی شود گفت… ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل همه آنچه نمی شود گفت… ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

۳۰

*

عکسش دست به دست می چرخید. این را از نگاه های مرموز و خنده های تلخشان حدس می زد. حتی خیال می کرد گربه های محله هم بولوتوث او را دیده اند که این طوری به او نگاه می کنند. دلش می خواست همه شان را با همین دستان لرزانش خفه کند. ولی زورش که به همه نمی رسید. نه می توانست جلوی این تکثیر را بگیرد و نه با همین دستان لرزانش همه را خفه کند، تصمیم گرفت خودش را خلاص کند. ولی می دانست که این راهش نیست.

*

موبایلش آن قدر پیچیده بود که بعد از ماه ها هنوز نتوانسته بود ازش سر در بیاورد. این موبایل پیچیده و گران را فروشنده با چرب زبانی ماهرانه ایی به قول بچه ها بهش انداخته بود. همه می گفتند مثل یک لب تاپ می تواند عمل کند. کلی اطلاعات و مطالب را می شود درونش ذخیره کرد. برای همین سعی کرد از موبایلش درست و حسابی سر در بیاورد و اطلاعات کاریش که خیلی مهم و خصوصی هم بودند را در موبایلش ذخیره کند تا همیشه همراهش باشد. بالاخره باید از آن همه پول بی زبانی که داده بود استفاده می کرد. اما بعد از گذشت چند هفته متوجه شد که اسرار کاریش فاش شده و ضرر بزرگی کرده است. هر چه فکر کرد نفهمید این اطلاعات از کجا درز کرده است.

*

حسابی عوض شده بود. هم اُفت تحصیلی کرده بود و هم اخلاقی. زود عصبی می شد و هر چیزی را بهانه می کرد برای قهر کردن و از خانه بیرون رفتن. کارهای مشکوکی هم می کرد که تا به حال سابقه نداشت. از وقتی برایش موبایل بولوتوث دار خریده بودند عوض شده بود.

*

دیگر نگران چیزی نبود. چون غیر از خودش کسی تلفن را جواب نمی داد. برای همین به هر کس می رسید شماره می داد. تازه حالا که دیگر کار از این هم راحت تر شده بود و لازم نبود با هزار ترفند و روش به این و آن شماره بدهد، شماره اش را بولوتوث کرده بود و می فرستاد. او از وقتی که موبایل خریده بود خلاف تر شده بود.

*

خودش هم نمی دانست چرا این کار را کرده است. چیزی درون دلش او را قلقلک می داد تا این کار را انجام دهد اما حالا که نتیجه اش را می دید، حسابی پشیمان بود. یادش آمد که چگونه با هزار حیله موبایلش را وارد محوطه استخر کرده بود. خودش اعتقادی به حجاب نداشت و خیلی نامناسب لباس می پوشید. شاید برای همین یا از روی لجبازی چنین کاری کرده بود. عکس هایی را که گرفته بود روی وبلاگش گذاشت. مراجعینش صد برابر شده بودند و روزی صدها پیام می فرستادند و درخواست عکس های بیش تری می کردند. اما وقتی آن پیام را خواند دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و حسابی گریست. آنجا نوشته بود: «خائن! تو باعث شدی زندگی ام را از دست بدهم، همسرم می خواهد مرا طلاق بدهد. امیدوارم در زندگی ات هیچ وقت رنگ خوشی را نبینی. دیدار به قیامت!»

*

وقتی OK را می زد حسابی در دلش قنج زد. حتماً چیز جالبی پیدا کرده بود. نمی دانست دوستش از کجا این بولوتوث های ناب را پیدا می کند. حالا او شده بود رابط دوستش با چند نفر دیگر. وقتی دانلود تمام شد رفت توی گالری تا بولوتوث را ببیند. اما با اولین نگاه ها سرش داغ شد و جلوی چشمش سیاهی رفت. نفهمید چه بر سرش آمده، خون درون رگ هایش سرعت گرفت و صورتش قرمز شد. در آن لحظه فقط به این فکر می کرد که دوستش این بولوتوث را از کجا آورده. بی محابا دستانش را دور گلوی رفیقش حلقه زد و فشار داد و در حالی که چشمانش کاسه خون شده بود و صدایش می لرزید گفت: «حرومزاده اینو از کجا آوردی؟» دوستش با صورت کبود به سختی نفس می کشید و اشاره می کرد تا رهایش کند تا بتواند حرف بزند. وقتی دستانش را از روی گلوی رفیقش برداشت رفیقش با ترس و بهت در حالی که سرفه می کرد گفت: «تو پارک همه اینو دارن.»

*

ساعت ها گریه کرد. هر چقدر اطرافیان دلداریش می دادند فایده ایی نداشت. پسر منظم و سر به راهش ا