پاورپوینت کامل دست های نیاز ۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دست های نیاز ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دست های نیاز ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دست های نیاز ۱۶ اسلاید در PowerPoint :
۱۰
سلام کرد، دلم می خواد، میله ها را بچسبم و التماست کنم، اما با این جمعیت…
پاهایم دوباره شل شدند داشتم می افتادم زمین، دستم خورد به ویلچر دختری که سرش روی گردنش افتاده بود و قطره قطره اشک می ریخت کنارش نشستم دستم را روی دستش گذاشتم. خیلی یخ بود. تکانش دادم اما چشم هایش را فقط به میله ها دوخته بود. خودم را عقب تر کشیدم به دور و برم نگاه کردم انگار که سالن انتظار دردمندان و بیماری های لاعلاج همین جا بود.
پاهای پسر بچه ای به پاهایم خورد. صدای آخ و اوخم بلند شد. مادرش دستپاچه پاهای بچه را گرفت، گفتم اشکال نداره بچه ست، گفت: پانزده ساله شه اما عقلش به اندازه پنج ساله هم رشد نکرده، گفتم امام رضا به خواست خدا شفاش بده. نفس بلندی کشید و گفت: دخترم وقتی زن حامله مشت مشت قرص اعصاب بخوره همین میشه، دیگه واسه چی خدا و امام رو طلبکار شیم، گفتم یعنی شما به این جوونی مشکل اعصاب داری؟! سرش را چپ و راست کرد و گفت: وقتی شوهرت بی کار باشه و صاحب خونه هم از هر طرف صداش تو چار دیواریت بپیچه: بعضی ها چقدر بی خیالن که سر برجه، دیگه چه انتظاری هست؟
و دست به دعا شد. به طرف پنجره فولاد نگاه کرد و گفت ما هم آقا رو داریم.
خودم را عقب کشیدم تا امامم را واسطه کنم و حاجتم را بخواهم، آخر زیارت نامه ام بود که صدای گریه بچه شیر خواری تمرکزم را به هم زد. مادرش شیشه شیر را داخل دهانش گذاشته بود اما بیش تر از آنچه خورده بود برگرداند، پدر بغلش کرد و بلند شد هر چه بالا پائینش کرد و به سینه اش چسباند گریه بچه تمام نمی شد، نفس های کودک کندتر شد. پدر صورت زرد رنگ کودک را به صورتش چسباند و تقلا می کرد که باز هم نفس بکشد، مادر قطره ی داروی بچه را داخل دهانش چکاند، صدای بچه با خش خش بلند شد. مرد بچه را بغل زن داد و در حالی که اشک چشمانش روان بود جلو رفت و خودش را به پنجره چسباند.
به اطرافم نگاه کردم زن ها یک طرف و مردها طرف دیگر، با خودم گفتم خدایا از پیر و جوانشان گرفته تا کودک شیرخوارشان در انتظار لطف و کرم امامشان نشستند.
پیرزنی که چشم هایش خواب آلود بود بلند گفت: سعی کنید بخوابید آخه امام که به چشمان گنهکار ما دیده نمیشه، شاید به خوابمان بیاید و به روحمان خبر نجاتمان را بدهد.
بلند شدم دلم می خواست فریاد بزنم: آقای مهربون، اما زبانم را بستم و با دلم سخن گفتم، من هم مسافری از شهر دورم، آمدم تا حاجتم را بدهی اما خجالت می کشم آخه درد من در مقابل این دردمندان قابل تحمله.
نفس تازه کردم چشمانم را بستم تا تو دلم فریاد بزنم که یکدفعه صدام
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 