پاورپوینت کامل تکه های خورشید (داستان های کوتاه از زندگی امام رضا (ع) ) ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تکه های خورشید (داستان های کوتاه از زندگی امام رضا (ع) ) ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تکه های خورشید (داستان های کوتاه از زندگی امام رضا (ع) ) ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تکه های خورشید (داستان های کوتاه از زندگی امام رضا (ع) ) ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۱۰

سفره

سفره ای بزرگ انداختند تا همه خدمتگزاران با او و همراهانش سر یک سفره غذا بخورند. بندگان سیاه را هم صدا زدند کسی گفت: بهتر نبود برای اینها سفره ای جداگانه می انداختید. امام فرمود : «پروردگار ما یکی است و پدر و مادر همه ما یکی.»

شفیع

پدرش گفت: زیارت رضا مثل زیارت خداست در عرش. خودش می گفت: سه موقع می آیم سراغتان. اول نامه های اعمال را که می دهند. دوم پل صراط، سوم پای حساب کتاب. پسرش گفت: از طرف خدا ضمانت می کنم بهشت را برای زائر با معرفت پدرم.

امام صادق آرزو داشت ببیندش. به پسرش موسی می گفت: «عالم آل محمد از توست، کاش می دیدمش، همنام امیرالمؤمنین است.» می گفتند: دو نفر به فریادرسی مشهورند: عالم آل محمد و قائم آل محمد

میهمان دوستی

مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید». امام فرمود: «خوش آمدی!» مرد گفت: « ببخشید که دیر وقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبور کرد که در این وقت شب، مزاحم شما شوم». امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هسیتم». در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرو نشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم». امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

برای دلم

کنار امیرالمؤمنین علی(ع) نشسته بود. امام نگاهی به او کردند و فرمودند: «نعمان!… سال ها بعد، یکی از فرزندان من در خراسان با زهر کشنده ای شهید خواهد شد. اسم او مثل اسم من، علی است. اسم پدرش هم مانند پسر «عمران»، موسی است. این را بدان ! هر کس که قبر او را زیارت کند، خدا تمام گناهان قبل از زیارتش را خواهد بخشید… به خاطر پسرم علی».حرف اما

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.