پاورپوینت کامل شکوه سجاد(ع) ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شکوه سجاد(ع) ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شکوه سجاد(ع) ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شکوه سجاد(ع) ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
هر بار که می خواست وضو بگیرد، آب از چاه می کشید و در خمره می ریخت. برای نماز که آماده می شد، رنگ چهره اش می پرید و دستانش می لرزید.
«چرا چنین می شوی؟ این چه حالتی است که به شما دست می دهد؟» می فرمود: مگر نمی دانید در پیشگاه چه کسی می ایستم و با که سخن می گویم؟
*
نیمه شب ها بلند می شد کیسه نان به دوش می گرفت و از خانه بیرون می رفت. در خانه هر نیازمندی مقداری می گذاشت و به آرامی به در خانه دیگری می رفت. همیشه سفارش می کرد: «صدقه دادن در تاریکی شب، خشم پروردگار را فرو می نشاند. بی گمان، صدقه پیش از آن که در دست نیازمند قرار گیرد، در دست خداوند جای می گیرد. من از خدایم شرم می کنم که برادری از برادران (دینی) خود را ببینم که نیازمند باشد و از خدا بخواهم که به او بهشت ارزانی دارد ولی خود، بخل ورزم و از مال دنیا او را محروم کنم؛ زیرا آن گاه که روز قیامت شود، به من گفته می شود: «تو در دنیا برای مال و منال آن، بخیل بودی. اگر بهشت در دست تو بود، خیلی بخیل تر از این بودی و آن را به هیچ کس نمی دادی.»
*
خدمتکارش را دوبار صدا زد، اما پاسخی نشنید. بار دیگر صدایش زد. این بار خدمتکار به نزدش آمد و گفت: «بله، آقای من!» حضرت فرمود: «ایا وقتی صدآیت کردم، شنیده بودی؟» پاسخ داد: «آری، صدآیتان را شنیدم» امام پرسید: «پس چرا پاسخ ندادی؟» خدمتکار لبخندزنان گفت: «چون از خشمت در امان بودم و نمی ترسیدم. می دانستم که مرا تنبیه نخواهی کرد.»
حضرت سر به آسمان بلند کرد: «سپاس را خدا که خدمتکارم از من نمی ترسد.»
*
هشام بر کنار شده بود. حضرت به فرزندانش فرمود: «این مرد برای پاسخگویی به عملکردش نسبت به مردم نگه داشته شده است. کسی از شما حق ندارد، متعرضش گردد!» عبدالله با ناراحتی گفت: «اما پدرجان، برای چه؟ به خدا سوگند رفتار او با ما خیلی ناپسند بود ما منتظر چنین روزی برای انتقام بودیم.»
این بار امام تأکید کرد: «پسرم! او را به خدا واگذار تا هر آنچه صلاح می داند، با وی کند.» چند روز بعد حضرت نزد هشام رفت و فرمود: «به وسیله ما از هر کسی که خواستی کمک بخواه تا از وی برآیت رضآیت بخواهیم.» هشام سر به زیر انداخت، به یاد ظلم و ستم های کرده اش افتاد. تنش لرزید و گفت: به راستی که خداوند بهتر می داند که رسالتش را در کدام خاندان قرار دهد.
*
اسیران خاندان پیامبر را به شام بردند. مردم نمی دانستند آنها کیستند. خیلی هایشان فکر می کردند عده ای کافر را اسیر کرده اند. مردی از اهل شام فریاد زد: «سپاس خدا را که شما را کشت و نابود ساخت.»
امام پرسید: «ای مرد! ایا قرآن خوانده ای؟»
«آری! قرآن خوانده ام.»
«ایا سوره
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 