پاورپوینت کامل بهانه;۲۸ صفر رحلت پیامبر اکرم (ص) ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بهانه;۲۸ صفر رحلت پیامبر اکرم (ص) ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بهانه;۲۸ صفر رحلت پیامبر اکرم (ص) ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بهانه;۲۸ صفر رحلت پیامبر اکرم (ص) ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۶

بر می گشتیم… بعد از شانزده روز معطلی و این پا و آن پا کردن دو سه نفر از بزرگان شهر و پس از شنیدن آن همه توهین و تحقیر که کوچک است و بی تجربه و ما را به کشتن می دهد و….

جانم به لب آمده بود تا سپاه را آماده رفتن کنم. غصه شهادت پدرم کم نبود که کار شکنی عده ای مزید بر علت شد. دیگر توانی برای مقابله با آنها نداشتم. حرف حرف خودشان بود. هر روز بهانه ای می تراشیدند. یک روز کمی سن من، روز دیگر خرید وسایل جنگی و…

کم آوردم. هنوز آنها را متقاعد نکرده بودم که خبر آوردند «پیامبر خدا درگذشت.»

ناگهان نظم سپاه به هم خورد. بعضی ها تا خبر را شنیدند سمت مدینه دویدند و گروهی هم به احترام حرف پیامبر ایستادند تا من تصمیم بگیرم.

با آن سپاه به هم خورده و کم تعداد نمی شد به جنگ رومی ها رفت. راه چاره ای برایم نمانده بود. گفتم به شهر بر می گردیم تا ببینیم چه پیش می اید. از اردو گاه ما تا شهر راه زیادی نبود. اما آن روز بیابان کش می آمد و دور سرم می چرخید.

با خود زمزمه می کردم یعنی به همین راحتی ما را گذاشت و رفت؟ یعنی دیگر برای ما قرآن نخواهد خواند؟ حرف نخواهد زد؟ در کوچه ها راه نخواهد رفت؟»

وقتی چشم باز کردم او را در مدینه دیدم. با سپاهی اندک از جنگ باز می گشت. با بچه ها در کوچه مشغول بازی بودیم. نزدیک آمد و مرا چند بار بوسید و گفت آفرین دوست من. از آن روز شدم دوست پیامبر. کارم به جایی رسید که افراد خطاکار مرا نزد او به شفاعت می بردند و پیامبر خدا می پذیرفت.

همه بچه ها دوستش داشتند. پا پیچش می شدند تا هم بازی شان شود. بارها دیده یا شنیده بودم که خود را با چند گردو یا چیزی دیگر از آنها باز می خرید. حالا همان پیامبر برای همیشه رفته بود. شهادت پدرم آن قدر سنگین نبود که رفتن او آزارم می داد.

تازه داشتم می شناختمش. بخشنده ترین فرد عرب بود. خوشبو بود و عطر را دوست می داشت؛ تا جایی که بوی عطرش زودتر از خودش سر می رسید. کم صحبت می کرد ولی حرف هایش دلنشین و قابل فهم بود و به قولی که می داد پابند بود. وقت نماز کسی را نمی شناخت و هر کاری که در دست داشت رها می کرد و به مسجد می رفت. مهمان را عزیز می داشت و برای همسایه حرمت قائل بود.

در این فکر و خیال ها بودم که به شهر رسیدیم. مثل لشکری شکست خورده و سرافکنده. خودش پرچم جنگ را دستمان داده و راهی مان کرده بود. بیش تر افراد برجسته مهاجر را برای رفتن انتخاب کرده بود. اولین جنگ مهمی بود که خود در آن حضور نداشت. از علی بن ابی طالب هم خواسته بود در مدینه بماند. حالش روز به روز بدتر می شد و علی باید در شهر می ماند.

همین اوضاع بهانه دست دیگران می داد. می گفتند پیامبر ناخوش است و ما نمی توانیم او را با این حال در شهر بگذاریم و برویم. هر چه پیامبر اصرار می کرد زودتر راهی شوند فایده ای نداشت. کار به جایی رسید که پیامبر خدا ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.