پاورپوینت کامل قصه های دورآباد ;وصیت کدخدا فریدون (قسمت چهارم) ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قصه های دورآباد ;وصیت کدخدا فریدون (قسمت چهارم) ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قصه های دورآباد ;وصیت کدخدا فریدون (قسمت چهارم) ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قصه های دورآباد ;وصیت کدخدا فریدون (قسمت چهارم) ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
۳۶
ناگهان در حیاط محکم و پشت سر هم کوبیده شد. کدخدا از جا پرید. غلام دور خود چرخید. سروناز از اتاق دیگر بیرون دوید. کدخدا گفت: چی شده؟ سروناز گفت: فکر کنم در اتصالی کرده و رفت توی حیاط. در را که باز کرد، ننه کدخدا شیون کنان خود را توی حیاط انداخت: قدم خیر، ننه، تو چرا این همه بختت سیاهه بمیرم برات که تو جوانی بیوه شدی. گفت و آمد توی اتاق.
سلام، ننه.
ای بی غیرت، این هم داماد است تو انتخاب کردی؟
چی شده؟
قدم خیر، ننه از بابا و کاکا هم شانس نیاوردی.
بالاخره پس از کلی ناله و نفرین ماجرای دیدن کرامت و حرف های او را برای اهل خانه تعریف کرد. در حین تعریف کردن کدخدا چند بار رنگ به رنگ شد. بالاخره طاقت نیاورد. بلند شد و گفت: خونش را می ریزم.
غلام دست زد: آپاچا بابا، آپاچا کدخدا.
کدخدا از اتاق بیرون رفت. بیلی از گوشه حیاط برداشت و از خانه خارج شد.
سروناز گفت: کاکا تو چرا نشستی؟
غلام پاسخ داد: من با خشونت مخالفم. یکی از دلایل انقراض قوم… آلو… لو… یی… هم… خشونت بود. و زد زیر گریه. همه سر برگرداندند و دنبال کدخدا رفتند. تا به خانه مراد برسد بیش تر اهالی دورآباد همراهش شدند.
از آن طرف غلام برخاست و چیزهایی گفت که ما هم معنی اش را نفهمیدیم. از خانه بیرون آمد و به طرف خانه برزو رفت. به خانه که رسید، در زد. برزو در را باز کرد: به به، غلام جان! چه خبر؟ شیری یا روباه؟
بیش تر دوست دارم فیل باشم.
هه هه هه، خب، آقا فیله تعریف کن.
غلام تعریف کرد. سه برابر آنچه از کدخدا شنیده بود: سه شبانه روز کدخدا فریدون و لشکرش هر چه تاختند کسی را ندیدند. خبر حرکت سپاه فریدون یک هفته جلوتر از خودش به شهرها و روستاها رسیده بود و همه از ترس فریدون و لشکرش گریخته بودند.
خوب است، خوب است، نه، عالی است. دیگر چی؟
دیگر؟
آثار باستانی چی؟ آثار باستانی دورآباد چه هست؟ کجاست؟
آها! یادم آمد آثار باستانی دروازه دورآباد است. محل آن هم همین اول جاده است.
براوو، براوو. خب، از کدخداهای قدیم دست خطی، نوشته ای، چیزی به یادگار مانده غلام کمی فکر کرد و جواب داد: نه بابا، آن زمان ها اینه هم اختراع نشده بود چه برسد به دست خط.
برزو هم کمی فکر کرد و بعد رو به ما ابروهایش را بالا و پایین کرد و آهسته گفت: حتماً به جا مانده؛ وصیت کدخدا فریدون.
*
کدخدا بیل را به طرف کرامت تکان داد و داد زد: اگر دستم بهت برسد…
کرامت داد زد: مگر زور است؟ زن نمی خواهم.
بلقیس زد تو صورتش: رویم سیاه.
کدخدا داد زد: غلط می کنی. مگر مردم مسخره تو هستند.
نوروز گفت: اسم اینی که کرامت رفته بالایش چیه؟
نعمت گفت: آنتن، چند بار می پرسی؟
نوروز گفت: می گفتند برای جادو…
نعمت گفت: جعبه جادو.
نوروز گفت: آها، برای جعبه جادوست ولی مثل این که استفاده های دیگری هم دارد.
کرامت داد زد: آخر یک داماد بیکار به چه دردتان می خورد؟
قدم خیر جواب داد: جهنم، تو بیا.
کدخدا سربرگرداند و چشم غرّه رفت. مراد که تازه رسیده بود پرسید: چه خبر است؟
و نگاهش افتاد به کرامت: پسر بیا پایین، این خل بازی ها چیه؟ هنوز جعبه اش نیامده آنتینش را می شکنی…
کدخدا به طرف مراد حمله ور شد: نامرد، چرا نگفتی پسرت این همه سر به هواست. <
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 