پاورپوینت کامل آمدی نبودیم! ۲۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آمدی نبودیم! ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آمدی نبودیم! ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل آمدی نبودیم! ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

مثل دخترهای بابایی

مثل این دختر بچه هایی که بدجوری بابایی اند و هی بهانه ی بابا را می گیرند، دلم تنگ توست. خودم را می اندازم توی خاک ها. پا می کوبم زمین و گریه می کنم. می دانم که دوست نداری دخترت را اینجوری ببینی. می دانم که زود، دل نازک و مهربانت نرم می شود برایم. می دانم که دخترت را تنها نمی گذاری. این ها خصوصیات هر بابای مهربانی می تواند باشد اما تو با بقیه ی باباها فرق داری. تو هوای روحم را داری. هوای زلالی چشمم را داری که مبادا توی این خاک هایی که خودم را انداخته ام، یکهو نگاهم تیره شود و چشمم نبیند. نگرانی که روحم لای این خرده سنگ هایی که تویش می غلتم، ترک بردارد. نگرانی که دخترت، زمین گیر شود.

چه بابای خوبی دارم من! اصلا دوست دارم همه اش خودم را برایش لوس کنم. می دانم که نازم خریدار دارد و بابا، بهترین بابای دنیاست. من نق می زنم. می گویم: بابا کجایی که نیستی؟ خب دلم تنگ توست.

تو می خندی! نرم و دلنشین می خندی. اصلا جوری لب به خنده وا می کنی که من غصه ها را فراموش می کنم. می گویی: من همین جام. کنار تو! از احوال دلت بی خبر نیستم.

می گویم: چرا وقتی همه تنهایم گذاشتند، نیامدی؟

دورم می چرخی. مثل نسیم می مانی. آرامشت غرقم می کند. می گویی: داشتم از پشت پرده تو را می پاییدم. می خواستم ببینم تنهایی پیروز می شود یا تو؟!

من خودم را می اندازم در آغوشت. می گویم: بابایی!. ..و تا می آیم بقیه ی حرفم را بگویم، تو دست می کشی روی سرم و می گویی: جانم!…

آخ! من دلم می رود با این جانم گفتنِ تو…

سیده زهرا برقعی

صاحب هر نفس جاری ام؛

لحظه ها را با دلی تنگ آمده از دنیا می گذرانم تا در پس تمام سختی ها تو را بیابم. ظهورت را در لحظه لحظه زندگیم به جشن بنشینم… اما نه؛

من چطور روی دارم ادعای انتظار را، وقتی صادق آل محمد آنگویه از دوری ات می گرید گویی فرزند از دست داده است، جگرش از داغی عظیم می سوزد… وقتی چهره مبارکش، غرق در حزن و اندوه است و اشک، جاریِ بر رخسار ماهتاب نشاانش، اندوهناک ناله سر می دهد:

ـ «سیدی؛ غیبتک نفت رقادی و ضیعت علیّ مهادی و اتزّت منّی راحه فؤادی. سیدی غیبتک أوصلت مصابی بفجائع الأبد…»۱

ـ آقای من! غیبت تو خواب را از من گرفته است و محل آسایش مرا تنگ کرده و راحتی قلبم را گرفته. ..

چطور از داغ دوریت بنویسم وقتی دلم گره خورده در میان مشغله های دنیای دون و حال آنکه دنیا را جز تو ارزشی برای زیستن نیست…

شرمسارم از قلبی که برای جز تو تپید و قلمی که جز برای رضای تو بنیسد که به حقیقت تو نشانه حقی و موهبت بی پایان پروردگار بر زمین…

در طریق وصال، تو خود، راهی… مقصدی… راهنمایی…

دعا کن دل تنگم را تا بدانم جز تو، جز راه تو… هیچ چیز و هیچ کس نه ارزش دلتنگی دارد و نه ارزش طلبیدن… که من به یقین می دانم تو بهترینی برای خواستن۲… دعا کن تنها دعایم تو باشی… همین!

۱. بحارالانوار، ۵۱/۲۱۹

۲. «بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»

زینت سادات جعفری

او شمع خاموش نمی کند.

* دعوت شده ایم برای جشن تولد. لباس می پوشیم و کادویی تهیه می کنیم و سر ساعت زنگ خانه میزبان را به صدا درمی آوریم.

همه مهمان ها سعی کرده اند لباسی مناسب تر و هدیه ای آبرومندتر داشته باشند. صاحب جشن، کیک تولدش را می گذارد روبه رویش و با یک فوت، به تعداد سال های عمرش، شمع خاموش می کند. همه کف می زنن