پاورپوینت کامل عصایی که غلام است! ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عصایی که غلام است! ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عصایی که غلام است! ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عصایی که غلام است! ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

کیسه طلا را از گوشه شال کمرش بیرون کشید و گفت: من این برده را به یک کیسه زر می خرم.

مرد فروشنده فریاد کشید: این آقا، این برده تنومند را به یک کیسه طلا می خرد. آیا کسی هست که قیمت بالاتری پیشنهاد کند؟

مرد جوانی که لباس های فاخری برتن داشت از میان جمعیت جلو آمد و نگاهی کنجکاوانه به برده انداخت. سر تا پایش را برانداز کرد و گفت: من این برده را به دو کیسه طلا می خرم.

حجاج که تا آن موقع ساکت بود، گفت: من این برده تنومند را به سه کیسه طلا خریدارم.

مرد فروشنده دوباره فریاد کشید: این مرد حاضر است برای این برده تنومند سه کیسه طلا بپردازد. آیا کسی هست که پیشنهاد قیمت بالاتری داشته باشد؟

همهمه ای میان جمعیت افتاد… هرکسی چیزی می گفت.

ـ فکر نمی کنم این برده تا این حد بیارزد؟

ـ من هرگز حاضر نمی شوم سه کیسه طلا بابت این مرد سیاه بپردازم.

ـ در بازار برده فروشان برده های بهتری هم هست که قیمت بالایی ندارند.

جمعیت متفرق شدند. تنها حجاج بود که در کنار مرد سیاه ایستاده بود. فروشنده برده، با خوشحالی گفت: مبارک است انشاالله. مطمئن باش که این مرد در مقابل سه کیسه طلا سال ها برایت بردگی خواهد کرد؛ بدون این که ذره ای از قدرتش کاسته شود.

حجاج سه کیسه طلا را جلوی برده فروش گرفت و گفت: خیرش را ببینی.

مرد سیاه همراه با ارباب جدید به راه افتاد.

حجاج مرد سیاه را به خانه برد و خود برای کاری ازخانه خارج شد. دردلش خوشحال بود که توانسته بود برده خوبی بیابد که از عهده تمام کارهایش بر می آید.

هنوز چند قدم ازخانه دور نشده بودکه مرد عربی را دید که عصایی در دست گرفته بود و آن را به اطراف حرکت می داد.

حجاج پوزخندی زد و گفت: این دیگر چیست که در دست گرفته ای؟ برای چه این تکه چوب را با خودت می بری؟

مرد عرب گفت: واق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.