پاورپوینت کامل کسی تمام نامه های مرا می خواند ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کسی تمام نامه های مرا می خواند ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کسی تمام نامه های مرا می خواند ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کسی تمام نامه های مرا می خواند ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

به سرِ کوچه که رسید، چمدان را زمین گذاشت و نفس عمیقی کشید؛ ریه هایش پُر شد از عطرِ بهارنارنج. حالِ خوبی پیدا کرد؛ حس کرد حالا اگر دست هایش را باز کند، می تواند این چند قدم باقی مانده را پرواز کند.

ـ یک، دو، سه. درِ سوم!

سرش را خم کرد و سَرَک کشید. درِ باریکِ سبز رنگ، انگار سال ها بود که دوباره رنگ نشده بود. چمدان را برداشت. چشم هایش را بست. لبِ پایینش را گیرِ دندان های پایینش کرد و راه افتاد.

ـ یک، دو،…پانزده، شانزده،…نوزده، بیست!

قدمِ بیستم را که شمرد، روبروی در ایستاده بود. چشم هایش را باز کرد و حس کرد که قلبش چقدر تند می زند. نگاهی به تهِ کوچه کرد و زیر لب گفت:

ـ ملّت خوابن کله ظهر؟

دلش خواست از خان روبرو محمد با همان هیبتِ بچّگی بیرون بیاید و پابرهنه بدود توی کوچه و او باز هم مثلِ بچگی هایشان بخندد و بگوید:

ـ دماغ تو پاک کن بچه! باز چه دسته گُلی به آب دادی؟

یا سلمان با توپ پلاستیکیِ قرمزش درِخانه بایستد و گردن کج کند و به او بگوید:

ـ میای یه دُور بازی کنیم؟

اما کسی توی کوچه نبود. دستش رفت به سمتِ زنگِ بلبلیِ خانه که تنها زنگی بود توی کوچه که مارک و شکلِ جدید نگرفته بود و مثل ده سال پیش همان طور مانده بود.

ـ ده سال! یعنی ننه الان چه شکلی شده؟

گرمایی غریب توی بدنش پخش شد و دستش زنگِ بلبلی خانه را فشار داد. بلبلِ زنگ با صدای گرفته ای آواز خواند. صدایِ درِ آهنیِ اتاق، بلند و کشدار به گوشش رسید.

ـ باید روغن بزنم این دَرو براش. کاشکی بهش گفته بودم که دارم میام.

ـ کیه؟

خواست بگوید که منم، اما لب گزید و توی دلش گفت:

ـ تا حالا که صبر کردم، اینم روش.

در باز شد و صورتِ پیرزنی از پشتِ در بیرون آمد.

ـ چقدر پیر شده!

اشک توی چشم هایش حلقه زد و گفت: سلام!

پیرزن مبهوت مانده بود و لب هایش می لرزیدند. دستش را رویِ سینه اش گذاشت و همان جا نشست. انگار که مسافتی بیش از طاقتش را دویده باشد، نفس هایش کوتاه و پشتِ سرِهم بالا می آمدند. مرد پاتویِ حیاط گذاشت و کنارِ مادرش نشست. صورتش را به صورتِ پیرزن چسباند و بُغض فروخورده اش را بیرون ریخت.

*

درِ صندوقِ آهنی باز شد.

ـ اومدی که چی بشه؟ منو ببری کُفرستون؟! راضی نیستم حتی جنازه مم ببری. رفتی درس بخونی، برا خودت کسی بشی و برگردی عصای دست مون باشی؛ اما چی شد؟ رفتی برامون بعدِ سه سال نامه نوشتی که ننه جون، بابا جون، می خوام یه خبرِ خوب بهتون بِدم! دارین مادربزرگ و پدربزرگ می شین! هیچ می دونی بابای خدابیامرزت چه حالی شد؟

نگاهِ مرد روی عکسِ پدر که به دیوار میخ شده بود، ماند.

حس کرد نگاهِ پدر پر از غم و سرزنش است. درِ صندوق آهنی بسته شد و مادر لنگ لنگان به سمتش آمد و بقچه را روی میز گذاشت.

گره اش را باز کرد و کُپ لباس ها رو به پایین کج شد. بوی تندِ نفتالین زد توی صورتش.

ـ می بینی؟ لباسای بابای خدابیامرزته. بیچاره حتی یه جوراب نو که می خرید، دلش نمیومد که بپوشه. می گفت بذار کنار برا عروسیِ صالح می پوشم.

پیرزن مکثی کرد و نفس عمیقی کشید. صدایش لرزید:

ـ عروسی! اصلاً بهمون نگفتی که ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.