پاورپوینت کامل من محمّدرضا؛ ۲۲ سال دارم! ۳۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من محمّدرضا؛ ۲۲ سال دارم! ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من محمّدرضا؛ ۲۲ سال دارم! ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من محمّدرضا؛ ۲۲ سال دارم! ۳۲ اسلاید در PowerPoint :

اشاره:

در بین افسران برجسته و زبده رژیم پهلوی، چهره ای زیرک و تا حدی مرموز به نام «ژنرال حسین فردوست» حضور داشت که محمدرضا پهلوی او را به عناوین رئیس کل بازرسی شاه، مؤسس گارد جاویدان، رئیس دفتر ویژه اطلاعات (بالاترین رده اطلاعاتی)، قائم مقام ساواک و ریاست دفتر بازرسی کل شاهنشاهی منصوب کرده بود و او را چشم و گوش خود می خواند. حسین فردوست تنها کسی است که محمدرضا پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» او را دوست صمیمی خود معرفی کرده است.

آن چه که در این بخش می خوانید مربوط به چگونگی آشنایی حسین فردوست با محمدرضا پهلوی و ورود به دربار اوست:

در سال ۱۲۹۶ در تهران متولد شدم. پدرم که با درجه سروانی بازنشسته شد، آن قدر به شغل نظام علاقمند بود که من را نیز از سن کودکی دلبسته شغل خود کرد. سال ۱۳۰۴ تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان نظام آغاز کردم. زمانی که به دبستان می رفتم پدرم ستوان ۳ بود و چون ما از خانواده فقیری بودیم، پدرم مجبور بود به مناطق بد آب و هوا برود تا فوق العاده خارج از مرکز بگیرد. خلاصه به این شیوه زندگی مان را می گذراندیم. بعد از من پائین ترین فرد از نظر موقعیت اجتماعی پسر یک سرتیپ بود. بقیه بچه ها از جایگاه اجتماعی و تمکن مالی بالاتری برخوردار بوده و پسر سرلشگران و وزراء بودند و هر روز با خدم و حشم یا کالسکه به مدرسه می آمدند. استوارها و درجه دارهایی که در دبستان نظام بودند همیشه مرا مسخره می کردند که این مسئله در من ایجاد یک حالت خود کم بینی کرده بود و شاید همین موضوع باعث شد که مورد توجه رضاخان و ولیعهد قرار بگیرم.

رضا شاه ترتیبی داده بود که ولیعهد در کلاس مخصوصی که در ساختمانی مجزا در دانشگاه افسری قرار داشت تحصیل کند.

تعداد شاگردان این کلاس با خود ولیعهد ۲۱ نفر بودند که ۳ نفر کم داشتند تا کلاس تشکیل شود. از این رو رئیس مدارس نظام به دنبال انتخاب این ۳ نفر بود. ۲ نفر از آن ها که از خانواده های اشرافی و به علت وابستگی خانوادگی شان سریعاً انتخاب شدند. با صحبت رئیس دبستان ما با رئیس مدارس نظام من نیز به عنوان نفر سوم انتخاب شدم.

ولیعهد همیشه اولین کسی بود که از کلاس خارج می شد، در حالی که دستش روی قلاب کمربندش بود و با تکبر راه می رفت تا همگی بفهمیم که او ولیعهد است.

محمدرضا در درس ریاضیات بسیار ضعیف و اصولاً بی حوصله و بی علاقه به فکر کردن بود و بیش تر اوقات جواب مسائل ریاضی را از روی من کپی می کرد.

پس از اتمام تحصیلات دوران ابتدایی، رضاه شاه از من درخواست کرد که برای ادامه تحصیل با ولیعهد به سوئیس بروم و قول داد که در نبود من، پدرم را به تهران منتقل کند و هر ۶ ماه یک بار خانواده ام را برای برطرف کردن دلتنگی ام به سوئیس بفرستد.

***

در مدرسه جدید، (مدرسه لُه روزه که از مدارس معروف سوئیس است) همانند مدرسه قبلی، محمدرضا می خواست که به سایر دانش آموزان بفهماند که او ولیعهد است. اما در سوئیس کسی او را با این عنوان تحویل نمی گرفت که این امر منجر به دعوا می شد.

محمدرضا هم با دانش آموزان بزرگ تر از خود دوست می شد و برای این که پیش آن ها کوتاه قد جلوه نکند و کم نیاورد، گاهی با یک حرکت روی پنجه بلند می شد که این عادت در او ماندگار شد و بعدها در فیلم ها نیز دیده می شد که با ژست خاصی پاشنه را بالا می آورد و روی پنجه می ایستد.

***

مدرسه «لُه روزه» مستخدمی به نام ارنست پرون داشت که ۶ ماه قبل از آمدن ما در این مدرسه استخدام شده بود.

«پرون» همیشه به نظافت اتاق ها و راهروهای محل ولیعهد می پرداخت و با این که فقط یک نظافت چی ساده بود، اما اطلاعات بسیار خوبی درباره فلسفه و ادبیات داشت.

پرون خود را کم کم به محمدرضا نزدیک کرد تا جایی که محمدرضا شیفته او بود و به او قول داد که او را همراه خود به ایران ببرد.

آن زمان سن کمی داشتم و متوجه عمق این مطلب نشدم که چرا ارنست پرون ۶ ماه قبل از آمدن ما در آن مردسه استخدام شده بود؟ چرا با داشتن این سطح از معلومات او همچنان یک نظافت چی ساده است؟ چرا فقط به نظافت راهروهای عبوری ولیعهد می پرداخت؟ و…

بعدها متوجه شدم که او از طرف دستگاه اطلاعات انگلیس و با موافقت مدیر مدرسه در مدرسه گماشته شده بود تا بعدها به مرموزترین چهره پشت پرده دربار ایران تبدیل شود.

***

پس از اتمام تحصیلات متوسطه به ایران بازگشتیم.

رضا شاه اصلاً حس خوبی نسبت به ارنست پرون نداشت و از او متنفر بود و هرگاه به کاخ ولیعهد می آمد، اول می پرسید که آیا ارنست پرون در ساختمان است یا نه؟ اگر پرون آن جا بود، نمی آمد.

یک روز رضاشاه به محمدرضا گفت: اگر پرون را در باغ نزدیک خود ببینم آن چنان او را می زنم که جان سالم به در نبرد!

محمدرضا به من می گفت: وقتی علت تنفر پدرم را از پرون پرسیدم پدرم گفت: پرون جاسوس انگلیس است. خوشم نمی آید در خانه ام یک جاسوس باشد! غافل از این که جاسوسان انگلیسی زیادی اطراف رضا شاه بودند. اما محمدرضا همچن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.