پاورپوینت کامل شهید علمدار ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهید علمدار ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهید علمدار ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهید علمدار ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم
حال و هوای لحظه های جنگ دارم
فرسنگ ها دورم ز وادی محبّت
با یک دل خسته ز نیش سنگ تهمت
مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته
از بخت بد، درب شهادت گشته بسته
(قسمتی از سروده پاورپوینت کامل شهید علمدار ۳۳ اسلاید در PowerPoint)
***
دی ماه همیشه برای خانواده پاورپوینت کامل شهید علمدار ۳۳ اسلاید در PowerPoint حال و هوای دیگری دارد. شیرین ترین و تلخ ترین اتفاق های زندگی شان در این ماه رخ داده است.
یازدهم دی ماه روز تولد و روز شهادت سید مجتبی است. مجتبی در همین اوایل دی ماه شیمیایی شد. در دی ماه ازدواج کرد و در هشتم دی ماه دخترش زهرا به دنیا آمد.
***
سال ۱۳۶۲ (یعنی در سن هفده سالگی) به همراه چند تن از دوستانش دوران آموزش نظامی را در منجیل پشت سر گذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد.
سال ۱۳۶۳ وارد منطقه عملیاتی جنوب شد و در گردان امام حسین۷ لشگر ۲۵ کربلا مازندران با عنوان تیربارچی مشغول به خدمت شد.
در عملیات کربلای ۸ در شلمچه در سال ۱۳۶۶ ترکش خمپاره به کتف راستش خورد. دوستانش اصرار کردند که برای مداوا به پشت جبهه برود اما حاضر به این کار نشد و با همان حالت تا پایان عملیات در منطقه حضور داشت. همان ترکش تا آخر عمر از بدنش خارج نشد.
در تیرماه ۱۳۶۶ رسماً به عضویت سپاه درآمد و در کربلای ۱۰ از ناحیه پهلو به شدت مجروح شد و طحالش را از دست داد. اما هم چنان در جبهه ماند. سرانجام، دو سال پس از پذیرش قعطنامه ۵۹۸، در زمستان سال ۱۳۶۹ مأموریت خود را در مناطق جنوب پایان داد و سپس فعالیت کاری اش را در واحد عملیات و پس از آن در واحد تربیت بدنی لشکر ۲۵ کربلا در شهرستان ساری ادامه داد.
***
گفت: آقا! چرا این قدر دلگیر و ناراحتی؟!
و جواب شنید: انگشتر بهترین عزیزم را در آبادان جاگذاشتم. اگر بیفتد و گم شود، واقعاً برایم سنگین تمام می شود.
انگشتر خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود درآورده و دست او کرده و در همان لحظه به شهادت رسیده. برای مأموریت به آبادان رفته بود و انگشتر را در حمام، بالای طاقچه جا گذاشته بود. در راه برگشت به ساری، یادش افتاده بود که انگشتر بالای طاقچه حمام جامانده است.
مجتبی گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم، شاید این انگشتر گم نشود، یا از آن بالا نیفتد.
زیارت عاشورا خواندند و راز و نیاز کرده و خوابیدند. صبح، انگشتر روی مفاتیح الجنان بود؛ اصلاً باورشان نمی شد؛ آبادان کجا و…
او این یادگاری سید مجتبی را نگه داشته تا سر سفره عقد دخترش به دامادش تقدیم کند.
***
در مورد امام حسین۷ و امام زمان۷ که می خواند، همیشه نیم نگاهی هم به امام حسن مجتبی۷ داشت. می گفت مداحان، کم تر به امام حسن مجتبی۷ توجه می کنند و از این بابت ناراحت بود.
***
گریه اش گرفته بود.
می خواست به دانشگاه برود، اما حتی پول کرایه را هم نداشت. پنج تا یک تومانی بیش تر توی جیبش نبود. توی جیب مجتبی هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفت، دید چند اسکناس هزاری زیر طاقچه است. تعجب کرد، گفت: آقا ما که یک پنج تومانی هم نداشتیم، این هزاری ها از کجا آمد؟
و جواب شنید: این لطف آقا امام زمان۷ است. تا من زنده هستم به کسی نگو.
از این موارد در زندگی شان کم پیش نمی آمد.
***
طحال نداشت. ۱۵ سانت روده نداشت، میگرن عصبی داشت. عفونتی هم در گلویش بود که وقتی عفونتش بالا می گرفت، دیگر نمی توانست حرف بزند. اما هیچ کدام این ها مانع آن نبود که به رسالتش عمل نکند.
شیوه خاصی در جذب جوانان داشت. گاهی دوستانش می گفتند: این ها کی هستند که می آوری هیئت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و… ول کن بابا!
می گفت:کسی که در راه اهل بیت: هست که مشکلی ندارد، اما کسی که در این راه نیست، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت: و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید، می رود و دیگر هم بر نمی گردد. اما وقتی تحویلش بگیرید، او را جذب این راه کرده اید.
***
یکبار یکی از بچه های هیئت آمد و گفت: توی مراسم ها و روضه اهل بیت:، اصلاً گریه ام نمی گیرد!
گفت: اینجا هم که من خواندم، گریه ات نگرفت؟!
گفت: نه!
گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد!
تعجب کرده بود. می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت، تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن، تا گریه ات بگیرد! اما این سید می گوید مشکل از من است!
***
کنار سید نشسته بود و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی بود. پس از مراسم، ناگهان شال سبز خود را بر گردن او گذاشت.
با تعجب پرسید: این چه کاری است؟!
گفت: بگذار گردن تو باشد. بعد از چند لحظه دید جمعیت به سوی او آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن.
با صدای بلند گفت: اشتباه گرفته اید، مداح ایشان است. امّا سیّد کمی آن طرف تر ایستاده بود و با لبخند به او نگاه می کرد.
***
سید همیشه می گفت: «آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 