پاورپوینت کامل بشقابی برای غولی گرسنه ۱۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بشقابی برای غولی گرسنه ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بشقابی برای غولی گرسنه ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل بشقابی برای غولی گرسنه ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

اولین بار که اسم ماهواره به گوشم خورد و خود ماهواره هنوز به چشمم نخورده بود، گفتم حتماً ماهواره یک چیزی است توی مایه های گوشواره یا یک چیزی است شبیه ماه بعد فکر کردم نکند اسم دختر است، یعنی شبیه ماه! بعد در برنامه «صبح جمعه با شما» شنیدم در یک نمایش، زن از شوهرش می خواهد یک دیگ بگذارد روی پشت بام تا از همسایه ها که ماهواره دارند کم نیاورند!

این شد که فهمیدم این ماهواره یک جورایی به دیگ و پشت بام ربط دارد. این شد که کاغذ و خودکار در دست گرفتم و برای تحقیق عازم پشت بام شدم.

این ور را نگاه کردم… آن ور را نگاه کردم… جز کجه ی کفتر، سینی لواشک، تنبان آویزان برنبد، کولر و دودکش و… چیزی ندیدم. این شد که که با کاغذ سفید و خودکار آک، پله ها را یکی یکی به سطح زمین پیمودم و در همان حال زیر لب می گفتم: ماهواره؟ ماهواره؟

جای خوشبختی بود که پس از آن زیاد این واژه به گوشم خورد. شنیدم که اطراف ماهواره سنگربندی حسابی ایجاد می کنند تا از دید دیگران پنهان بماند، شده با آجر یا ملافه یا…

کنجکاوی من همان طور بیش تر و بیش تر شد.

شنیدم که دشمن به وسیله آن می آید درست وسط اتاق نشیمن آدم… ترس هم به کنجکاوی اضافه شد.

بعدش شنیدم جنگ نرم… بی هوا پریدم بالا و چند تا حرکت کاراته اجرا کردم بعدش…

تا این که بالاخره ماهواره را دیدم. آن هم یکی از آن روزهای طوفانی که باد ملافه محافظ ماهواره همسایه (تتابع اضافات) را برده بود. ایستادم برّ و برّ به تماشا. حالا برای شما هم توصیف می کنم تا آن را با دیگ یا چیز دیگری شبیه آن اشتباه نگیرید. یک بشقاب بزرگ زنگ زده بود که تهش گرد بود. از همان ها که در بچگی آرزو داشتم مامان برایم غذا را توی آن بریزد تا هیچ وقت تمام نشود (نه چرا دروغ بگویم بچه ها که زیاد اهل غذا خوردن نیستند بگذار بگویم بستنی که هم زود آب می شود و هم آدم زود آن را می خورد) نه اصلا بهتر است بگوئیم یک بشقاب برای یک غول گرسنه، خلاصه این بشقاب داشت به آسمان نگاه می کرد. همین جور زل زده بود به آسمان…

با خودم فکر کردم این بشقاب گنده زنگ زده آسمان ندیده (باز هم تتابع اضافات)چه ربطی به دشمن و اتاق نشیمن دارد؟

ف