پاورپوینت کامل شما با یک بیکار طرف هستید ۱۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شما با یک بیکار طرف هستید ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شما با یک بیکار طرف هستید ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شما با یک بیکار طرف هستید ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

رادیکال باشی

* شنبه

امروز کمی دیرتر رسیدم سر کار…

منشی اداره یکی از آن نگاه ها می اندازد که یعنی: امروز هم که دیر کردین…

آنقدر نگاه منشی اداره کش دار بود که ادامه معنی نگاهش میشد: به جان خودم اگر ده دقیقه زودتر آمده بودید یکی از آن موردهای ۲۰ را برایتان کنار گذاشته بودیم. داخل نگاه شان، یک پرانتز هم باز شده بود از این قرار:

(خداوکیلی کلی این دست و آن دست کردم که به شخص دیگری واگذارش نکنیم… چه کنم که بیش از این نمی شد این دست و آن دست کرد)

بنده با سابقه ترین فرد این اداره ام… حتماً این بار هوای بنده را خواهند داشت… هر چی باشه ۳ ساله برای پیدا کردن کار، به این اداره کاریابی میام!!

* یکشنبه

صد رحمت به دیروز!

دیروز که کمی دیر رسیدم، امروز که اصلاً نرسیدم! آدمیزاد بیکار به چه کاری مشغولیت دارد؟! بنده هم به همان کار شریف مشغولیت داشتم و در منزل اَبَوی، چرت می زدم روی تختم و خُرخُر می نواختم که امروز از کارم (مراجعه به اداره کاریابی برای پیدا کردن کار) جا ماندم!

خدا بزرگه… ان شاءالله روزهای بعدی

اما هر چه می کنم این تکه ساده [ان شاءالله روزهای بعدی] به خرج اَبوی نمی رود که نمی رود. پای مبارک شان را گذاشته اند روی مخچه بی گناه و بلکه تمام اعصاب بنده و پیاده روی که چه عرض کنم، رژه می روند که: «خرس گنده… هم سن و سال تو که بودم ۳ تا خونواده رو نون می دادم…»

* دوشنبه

ترسیدم مثل دیروز توی خواب جا بمانم (!) و سر کار نرسم، دیشب را پشت درهای بسته اداره مان خوابیدم. رئیس مان صبح اول وقت، بنده را که پشت در اداره خواب بود، بیدار کردند و بعدش هم به اتفاق بنده، به تک تک کارمندهای اداره شان (ما که این حرف ها را با هم نداریم… همان اداره مان!) زنگ زدند که یک وقت خدای ناکرده به سرنوشت دیروز بنده دچار نشوند.

یک ساعتی طول کشید که رئیس تمام کارمندان اداره کاریابی را تلفنی بیدار کردند و بالاخره رأس ساعت ۳۰/۹ به اتفاق همگی (!) صبحانه را داخل آبدارخانه زدند.

بعد از اتمام صبحانه، مخیله رئیس به کار افتاد و یادشان آمد که بنده کارمندشان نیستم. در نتیجه از بنده خواستند که بروم پی کارم.

بنده هم از آبدارخانه یک راست راهی اتاق منشی شدم و ایشان هم دوب