پاورپوینت کامل بررسی و نقد دیدگاهها و روایات اهل سنت در باره «اولی الامر» ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بررسی و نقد دیدگاهها و روایات اهل سنت در باره «اولی الامر» ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی و نقد دیدگاهها و روایات اهل سنت در باره «اولی الامر» ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی و نقد دیدگاهها و روایات اهل سنت در باره «اولی الامر» ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۴
چکیده
دیدگاههای دانشمندان شیعی درباره تفسیر « اولی الامر» در آیه ۵۹ سوره نساء، یکسان و
مساوق با روایات متواتر ( یا لااقل متظافر) در این زمینه است. آنان اولی الامر را
بر عترت معصوم پیامبر خدا (ص) تطبیق کرده اند.
مفسران اهل سنت اولی الامر را به دو صورت کلی معنا کرده اند: والیان و دانشمندان،
به شرطی که حکمشان منطبق بر احکام خدا باشد؛ و اهل حل و عقد، بدون قید وشرط؛ چون
اجماع آنان مصون از خطاست.
راویان اهل سنت در این باره به شش گروه عمده تقسیم می شود که تنها یک گروه را می
توان با آیات و روایات و نیز شواهد و قرائن تایید کرد. این گروه از روایات همسان با
دیدگاه شیعه است که اولی الامر را تنها بر افرادی خاص از معصومان اطلاق کرده است.
مقدمه
هر چند مفهوم « اولی الامر» در آیه ۵۹ سوره نساء روشن است[۱]، فریقین در تعیین
مصداق آن اختلاف نظر جدی دارند. در این اختلاف نظر، بنا به دستوری که قرآن در همین
آیه صادر کرده و فرموده: « فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی اللَّه والرسول…؛ پس
اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبربازگردانید…»، باید به قرآن و سنت
پیامبر خدا (ص) مراجعه کرد. شیعه بر این باوراست که پس از مراجعه به این دو منبع،
به طور آشکار می توان حکم کرد که مراد از « اولی الامر» بنا به قرائن و شواهد درونی
آیه مذکور و آیات دیگر قرآن و نیز تفسیر پیامبر خدا، پیشوایان معصوم اند و جای
هیچ تردید و انکار در آن نیست.
در اندیشه شیعی مرجعیت دینی اولیالامر از حاکمیت سیاسی آنان جدا نیست. آنان باید هم
در بعد تفسیر و تشریح آموزه های دین و هم در بعد حاکمیت سیاسی و قضایی و رفع
اختلافها معصوم باشند و سیره و سنتشان بر کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص) منطبق شود
تا بنا به ظاهر این آیه، اطاعتشان همردیف اطاعت خدا و رسول قرار گیرد و به طور مطلق
قبول افتد. این معصومان کسانی جزاهل بیت پیامبر خدا (ص) نیستند.
احادیث شیعه درباره تفسیر اولیالامر متواتر یا لااقل متظافرند، بدون آنکه در میان
آنها تعارض باشد. این احادیث حامل پیامهای متنوع اند و همه آنها در تبیین اولی
الامر همداستان اند، اولی الامر در این احادیث با پیوند با آیات دیگر قرآن[۲] و
احادیث متعدد، از زوایای گوناگون توصیف شده اند.[۳]
اهل سنت در این باره دیدگاههای دیگری دارند. تمام آنان به جز فخر رازی ( که قول وی
را پس از این خواهید دید)، اطاعت اولیالامر در این آیه را مشروط به شرط اطاعت خدا و
عدم معصیت او می دانند؛ ازاین رو، برخلاف دیدگاه شیعه، اولیالامر را بر افرادی خاص
از معصومان تطبیق نمی کنند، اقوال تفسیری اهل سنت در این زمینه بدین شرح است:
یک. اولی الامر تنها حاکمان بر حق اند. زمخشری (م ۵۳۸ ق) می گوید:
خداوند (در آیه قبل) به والیان دستور داد امانات را به اهلش برگردانند و به عدالت
داوری کنند. سپس در این آیه به مردم دستور داد آنان را اطاعت کنند و داوری شان را
گردن نهند. آنان جز حاکمان بر حق نیستند، چون خدا و رسول او از حاکمان جور بیزارند
و امکان ندارد وجوب اطاعت آنان به اطاعت خدا و رسول عطف شود.[۴]
زمخشری بر همین اساس، مخاطب « إن تنازعتم؛ اگر نزاع کردید» را حاکمان بر حق
می شناسد که درحین تنازع، تنها با رجوع به کتاب خدا و سنت رسول او به نزاع پایان
می دهند.
دو. اولی الامر شامل امیران و عالمان هر دو می شود. قرطبی (م ۶۷۱ ق) ضمن ارائه برخی
ازاحادیث در این باره می نویسد:
درست ترین اقوال در این زمینه دو قول است؛ قول اول: مراد از اولی الامر حاکمان
اند، چون آنان صاحب امرند و حاکمیت برای آنهاست. قول دوم: مراد دانشمندان دین شناس
اند، چون خداوند فرمان داده تنازع را به کتاب خدا و سنت پیامبرش ارجاع دهند و کسی
جز عالمان دین کیفیت رد به کتاب خدا و سنت رسول او را نمی شناسد.[۵]
قرطبی قول دوم ( که میگوید اولی الامر تنها عالمان اند) را مورد قبول مالک بن انس
می داند[۶]. ابن کثیر (م ۷۷۴ ق) نیز اولی الامر را شامل حاکمان و عالمان، هر دو،
می داند.[۷]
سه. این قول دایره وسیع تری را درباره اولی الامر در بر می گیرد و آنان را شامل
حاکمان، سلاطین، قاضیان و هر کس که ولایت شرعیه دارد، می داند[۸].
چهار. اولی الامر اصحاب اجماع اند. با آنکه این قول در میان اهل سنت تا پیش از
فخررازی نیز مطرح بود[۹]، لیکن رازی (م ۶۰۶ ق) به آن توجه ویژه کرد و آن را مدلل
ساخت. وی می گوید:
خداوند تعالی به اطاعت اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی دستور داده است و هر که را
خداوند بدین صورت به اطاعتش امر کند، به طور قطع مصون از خطاست. بنابراین
اولی الامر باید از خطا مصون باشند… و چون در این زمان معرفت امام معصوم و دسترسی
به وی امکان پذیر نیست، بنابراین مصداق دیگری از معصوم که اجماع اهل حل و عقد
ازامت اند، مراد است و این بدین معناست که اجماع اهل حل و عقد، حجت خواهد بود.[۱۰]
سپس فخررازی درباره اقوال دیگر مناقشه هایی صورت می دهد. مدار مناقشه های رازی بر
ظاهراطلاق اطاعت اولی الامر در آیه است که مقرون به اطاعت رسول خداست و بر عصمت
اولی الامر دلالت دارد. بنابراین از نظر فخررازی، اولی الامر معصوم اند، لیکن مصداق
آن تنها اجماع امت است که دراهل حل و عقد متبلور خواهد شد، نه آنچه که شیعه در
تعیین مصداق اولیالامر می گوید. فخررازی دیدگاه شیعه را در این باره به نقد کشیده
که پس از این خواهید دید.
حاصل آنکه مفسران اهل سنت، اولی الامر را به دو صورت معنا کرده اند: والیان و
دانشمندان ؛ به شرطی که حکمشان منطبق بر احکام خدا باشد، و اهل حل و عقد، بدون قید
و شرط؛ چون اجماع آنان مصون از خطاست. اکنون باید دید روایات اهل سنت در این زمینه
چه پیامی دارد و دانشمندان اهل سنت تا چه اندازه متأثر از این روایات اند.
روایات اهل سنت در این زمینه چند دسته اند:
اول. اولی الامر افرادی خاص اند که نخستین آنان علی(ع) است. حاکم حسکانی،
ازدانشمندان قرن پنجم، با سند خود از امام علی(ع) از رسول خدا (ص) چنین می آورد:
شریکان من کسانی اند که خداوند (اطاعت) آنان را با اطاعت خویش و من کنار هم آورد
ودرباره آنان چنین نازل کرد: « یا أیّها الذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرسول
وأولی الأمرمنکم…». من گفتم: ای پیامبر خدا، آنان چه کسانی اند؟ فرمود: « تو
نخستین آنان هستی.»[۱۱]
جوینی (م ۷۳۰ ق) نیز با سند خود در ضمن حدیثی دراز دامن، از مُحاجّه امام علی(ع) با
برخی از صحابه در زمان خلافت عثمان، چنین نقل می کن:
… فأنشدکم اللَّه أتعلمونَ حیث نزلت: « یا أیّها الذین آمنوا أطیعوا اللَّه
وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم…» وحیث نزلت: « إنّما ولیّکم اللَّه ورسوله
والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوهویؤتون الزکاه وهم راکعون» و حیث نزلت: «… ولم
یتخذوا من دون اللَّه ولارسوله ولا المؤمنین ولیجه» قال الناس: یا رسول اللَّه خاصه
فی بعض المؤمنین أم عامّهً لجمیعهم؟ فأمر اللَّه عزّ وجلّ نبیّه صلی اللَّه علیه
وآله وسلم أن یعلّمهم ولاه أمرهم وأن یفسِّرلهم مِن الولایه ما فسّر لهم من صلاتهم
وزکاتهم وحجهم فینصبنی للناس لغدیر خم… ثمّ خطب فقال: أیها الناس أتعلمون أنّ
اللَّه عزّ وجلّ مولای وأنا مولی المؤمنین وأنا أولی بهم من أنفسهم؟ قالوا: بلی یا
رسول اللَّه، قال: قم یا علیّ فقمت فقال: من کنت مولاه فعلیّ هذا مولاه…؛
علیّ (علیه السلام) به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید ( و
به یاد دارید) هنگامی که آیه « یا أیّها الذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرسول
وأولی الأمر منکم…» و آیه« إنّما ولیّکم…» و آیه «… ولم یتخذوا من دون
اللَّه…» نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا « اولی الامر»، « والذین آمنوا»
و « المؤمنین» (در این سه آیه)، افرادی خاص و برخی ازمؤمان اند یا شامل همه آنان
می شود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان امر را (دراین آیات) به مردم
بیاموزد و برای ایشان همان گونه که نماز و زکات و حج را تفسیر کرده اند، ولایت را
تفسیر کند. پس رسول خدا(ص) من را در غدیر خم برای مردم نصب کرد (تا به روشنی نشان
دهند مراد از این آیات من هستم)، پس خطبه خواند وفرمود: ای مردم، آیا می دانید
خداوند مولای من و من مولای مؤمنانم و من به ایشان ازخودشان سزاوارترم؟ گفتند: آری،
ای رسول خدا. پس به من فرمود: ای علی، برخیز. پس برخاستم. پس فرمود: هر کس من
مولای اویم، پس این علی هم مولای اوست…[۱۲]
دوم. اولی الامر فرماندهان سپاه منصوب از ناحیه پیامبر خدایند.
سیوطی به نقل از بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسایی، ابن جریرطبری و…، از قول
ابن عباس می نویسد:
آیه « أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم» درباره عبد اللَّه بن حُذافه
بن قیس نازل شد، هنگامی که حضرت رسول وی را به فرماندهی سپاهی گماشتند[۱۳].
ابن کثیر پس از نقل این شأن نزول می نویسد:
ترمذی این حدیث را حسن غریب می داند و گفته است آن را جز از طریق ابن جریج
نمی شناسیم[۱۴].
شأن نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از « سُدّی» (از تابعین) نقل کرده اند. وی آیه
را درباره خالد بن ولید که از ناحیه پیامبر خدا (ص) به فرماندهی سپاهی منصوب شد و
با عمار یاسراختلاف پیدا کرد، می داند[۱۵].
سوم. اولیالامر عالمان و فقیهان دین شناس اند. این روایات در میان صحابه از ابن
عباس و جابر بن عبد اللَّه نقل شده و در بین تابعین گسترش یافته است، و در رأس آنان
از مجاهد بن جبر نقل شده است[۱۶]. حاکم نیشابوری به نقل از ابن عباس درباره اولی
الامر چنین آورده است.
آنان اهل فقه و دین و اهل طاعت خدایند، مردم را به دینشان آگاه می کنند، آنان را به
معروف امر و از منکر باز می دارند از این رو خداوند اطاعتشان را واجب کرده
است[۱۷].
چهارم. روایاتی است که دلالت می کند اولی الامر تمام اصحاب پیامبرند. این قول در
عصر صحابه مطرح نبوده و در بین تابعان تنها از مجاهد و ضحاک نقل شده است[۱۸].
پنجم. روایاتی که منسوب به عکرمه است. وی اولی الامر را بر ابوبکر و عمر تطبیق کرده
و کلبی نیز آن را ابوبکر، عمر، عثمان، امام علی و ابن مسعود، منطبق می داند[۱۹].
ششم. اولی الامر همان افرادی هستند که خداوند در آیه قبل دستور داده امانات را به
آنان بسپارید و فرموده است:« إنّ اللَّه یأمرکم أن تُؤَدّوا الأمانات إلی أهلها؛
خداوند به شما دستور می دهد امانات را به اهلش بسپارید….»
سیوطی به نقل از مکحول (م ۱۱۳ ق) که از تابعین بوده است، روایتی را در این زمینه
نقل می کند. وی می گوید:
این آیه درباره حاکمان و کسانی است که امور مردم را به عهده دارند و در آیه قبل به
آن اشاره شده است[۲۰].
طبری نیز به همین معنا حدیثی را از یکی دیگر از تابعین، زید بن أسلم ( از تابعین م
۱۳۶ ق) نقل می کند، وی اولی الامر رابه سلاطین معنا کرده است[۲۱].
اهل سنت روایات فراوان دیگری در ذیل این آیه نقل کرده اند، لیکن این احادیث در مقام
بیان شأن نزول آیه یا تفسیر و تبیین « اولی الامر» نیست. از جمله آنها احادیثی است
که در آنها سفارش رسول خدا (ص) به فرمانبرداری از امیران منصوب خود آمده است. سیوطی
به نقل از ابن ابی شیبه، بخاری، مسلم، ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابوهریره نقل
کرده که پیامبر خدا (ص) چنین فرموده اند:
من أطاعنی فقد أطاع اللَّه ومن أطاع أمیری فقد أطاعنی ومن عصانی فقد عصی اللَّه ومن
عصی أمیری فقد عصانی؛
هر کس من را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر کس امیر منصوب از ناحیه من را اطاعت
کند، من را اطاعت کرده و هر کس من را نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هر
کس امیر منصوب از ناحیه من را نا فرمانی کند، من را نافرمانی کرده است[۲۲].
این حدیث را نیز از رسول خدا (ص) در خطبه حجه الوداع نقل می کنند که فرمود:
اتقوا اللَّه وصلوا رحمکم… وأطیعوا ذا أمرکم تدخلوا جنه ربّکم؛
تقوای خدا پیشه کنید، صله رحم کنید… و از صاحبان امر و والیان خود اطاعت کنید، تا
به بهشت پروردگارتان وارد شوید[۲۳].
به همین مضمون، احادیثی دیگر در کتب روایی اهل سنت به چشم می خورد[۲۴].
بررسی و تحلیل احادیث اهل سنت:
با بررسی احادیث اهل سنت در این زمینه چند نکته استفاده می شود:
اولا: احادیث اهل سنت در این باره، جز دسته اول از این روایات، از شخص رسول خدا (ص)
درباره تبیین « اولی الامر» و چگونگی اطاعت از آنان (به طور مطلق یا مشروط) نیست .
احادیث آنان (غیر از دسته اول) در تبیین اولی الامر، جملگی از صحابه و تابعین نقل
شده اند.
ثانیا: در این احادیث « اولی الامر» به حاکمان و والیان معنا نشده اند؛ جز روایتی
که از مکحول (ازتابعین) نقل کرده اند. وی آیه را براساس برداشت خود مبنی بر اینکه
این آیه با آیه قبلی پیوستگی دارد، تفسیر کرده است، تنها یک حدیث دیگر نیز از
ابوهریره است که به دو صورت نقل شده و در یک صورت آن، « اولی الامر» به امیران معنا
شده است.
سیوطی به نقل از چند نفر از محدثان سنی، از ابوهریره چنین آورده است:
هم الامراء منکم وفی لفظ: هم أمراء السرایا؛
آنان (اولی الامر) امیران از خود شمایند و درتعبیر دیگر از این حدیث، آنان
فرماندهان سپاه هستند[۲۵].
ثالثاً: اطاعت اولی الامر در نزد اهل سنت، مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم معصیت
اوست. ازاین رو در ذیل این آیه روایاتی متعدد که در بین آنها احادیثی صحیح نیز به
چشم می خورد، از رسول خدا(ص) و نیز صحابه و تابعین نقل می کنند که مضمون همه آنها
این است: « اطاعت مخلوق درجایی که معصیت خالق است، روا نیست.»[۲۶] با این وجود، هیچ
حدیثی در کتب اهل سنت از پیامبر خدا(ص) نقل نشده که دلالت کند خصوص اطاعت اولی
الامر در این آیه مقید و مشروط به آن شرط است، بلکه چنین حدیثی در سخن صحابه یا
تابعین نیز یافت نشده تا بتوان به واسطه آن، بین این دودسته روایات(روایات درباره
معنای اولی الامر و روایات در اطاعت مشروط به شرط عدم معصیت) پیوند بر قرار ساخت.
البته شاید بتوان از احادیثی که درباره شأن نزول این آیه نقل کرده اند، چنین قید و
شرطی رااستنباط کرد که این نکته نیز به زودی بررسی خواهد شد.
به نظر می رسد نخستین کسی که این دو دسته احادیث را با یکدیگر پیوند داده و کوشیده
است اولی الامر را براساس این پیوند تفسیر کند، ابن جریر طبری (م ۳۰۳ ق) است. وی
ضمن توسعه معنای اولیالامر به حاکمان و والیان، به کمک احادیث مشروط به عدم معصیت،
می نویسد:
قول درست تر ( درباره معنای اولی الامر) سخن کسی است که می گوید: مراد از اولی
الامر فرماندهان وحاکمان اند، چون اخبار صحیح از رسول خدا (ص) نقل شده که در آن به
اطاعت پیشوایان و فرماندهان، در جایی که امر به اطاعت خدا کنند و برای مسلمین
مصلحت باشد، دستور داده است[۲۷].
آن گاه طبری روایتی را از ابوهریره نقل می کند که در آن از قول پیامبر(ص) می گوید:
پس از من حاکمانی امور شما را به دست خواهند گرفت… پس در آنچه که موافق حق بود،
آنان را اطاعت کنید و سخنشان را بشنوید[۲۸].
طبری روایاتی دیگر در این زمینه نقل کرده است[۲۹]. آنچه در اینجا دشوار می نماید،
عدم وجود دلیل برای چنین پیوندی است. با آنکه اولیالامر در احادیث اهل سنت – لااقل
در عصر صحابه- به حاکمان و سلاطین معنا نشده بود، به تدریج در اعصار بعدی در بین
اهل سنت طرفدارانی یافت و سپس با احادیث دیگر درباره کیفیت اطاعت پیوند خورد.البته
گفتیم که در کتب اهل سنت، حدیثی از رسول خدا و نیز صحابه به چشم نمی خورد که در
خصوص تبیین معنای اولی الامر، آن را به حاکمان و سلاطین معنا کند و اطاعتشان رامقید
به مواردی کند که موجب معصیت خدا نشود. از این رو به نظر می آید اشکالهای فخررازی
درست باشد که می گوید:
اولاً: اگر مراد از اولی الامر حاکمان و سلاطین باشد و طاعت آنان در جایی واجب باشد
که دلیلی بر حق و صواب بودن اوامرشان در دست باشد، این دلیل چیزی جز کتاب و سنت
نیست و در این صورت، اطاعت اولیالامر، منفصل از اطاعت کتاب خدا و سنت رسول نخواهد
بود و این اطاعت، همان اطاعت خدا و رسول اوست، در حالی که اطاعت اولی الامر در آیه
مستقل از آن دو اطاعت است… .
ثانیاً: دخالت شرط در اطاعت اولی الامر، خلاف ظاهر آیه است.
ثالثاً: اعمال امرا و سلاطین، موقوف بر فتاوای فقهاست و اطاعت از آنان در واقع
اطاعت از امرای سلاطین، یعنی همان فقهاست.[۳۰]
رابعاً: دسته سوم از این روایات که اولی الامر را عالمان و فقیهان می شناسد، با چند
اشکال روبه روست . از جمله این اشکالات قیدی است که در اطاعت آنان ملحوظ می شود، در
حالی که آیه به طور مطلق فرمان به اطاعت داده است ( جز آنکه بگوییم مراد از این
عالمان و فقیهان، عترت معصوم پیامبر خدا (ص) باشند یعنی همان که شیعه می گوید).
اطاعت از آنان نیز در صورتی که مقید باشد، بازگشت به اطاعت خدا ورسول می کند و
اطاعتی مستقل نخواهند داشت. افزون بر آن، همان گونه که شیخ طوسی (ره) می گوید: اولی
الامر به معنای صاحبان امر و فرمان اند و عالمان موضوعاً از این عنوان بیرون
اند[۳۱]؛ چون آنان صاحبان امر و فرمان نیستند.
اشکال دیگری که بر همه این روایات وارد می شود، این است که با این معنا از
اولی الامر، اطاعت از آنان مولوی نخواهد بود و ارشادی است؛ یعنی اطاعتی که خداوند
دستور داده از اولی الامر انجام گیرد، ارشاد به حکم عقل است که همواره انسان را به
فرمانبرداری از فرمانده خود، جز درمواردی که این اطاعت منجر به معصیت خدا شود، فرا
می خواند. در حالی که به نظر می آید آیه در مقام بیان امر مولوی به اطاعت از اولی
الامر است، به همان نحوی که به اطاعت رسول فرمان داده است. افزون بر آن، اگر مراد
از اولی الامر عالمان و فقیهان باشند، خطاب « إن تنازعتم فی شی ء؛ اگر درباره چیزی
نزاع داشتید» به اولی الامر خواهد بود؛ یعنی در این صورت، قرآن به عالمان دستور
می دهد نزاع خود را باارجاع به کتاب خدا و رسول او حل کنند؛ در صورتی که ظاهر خطاب
در آیه به فرمانبرداران، یعنی مؤمنان و افراد جامعه است؛ همان افرادی که خطاب «
اطیعوا اللَّه وأطیعوا الرسول…» متوجه آنهاست.
خامساً: روایات دسته چهارم و پنجم که در مقام تطبیق اولیالامر بر افرادی خاص است،
اجتهاد شخصی از ناحیه افرادی مانند عکرمه است و از نظر اهل سنت قابل استناد نیز
نیست و از این رو به آن توجهی نکرده اند. دسته ششم نیز که گفتیم در أعصار بعدی به
تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت، در بین صحابه مطرح نبوده و نخستین کسی که
چنین تفسیری از آیه دارد، یکی از تابعین به نام مکحول است.
سادساً: تطبیق آیه با آنچه که اهل سنت درباره شأن نزول آن گفته اند نیز با
دشواریهای جدی روبه روست. دو شأن نزول برای این آیه نقل شده است که یکی از ابن
عباس و درباره عبد اللَّه بن حُذافه بن قیس است که از ناحیه پیامبر به فرماندهی
سپاهی منصوب شده بود. خلاصه داستان وی بدین شرح است:
… وی به افراد تحت فرمان خود می گوید: آیا رسول خدا (ص) به شما دستور ندادند من
را اطاعت کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید. پس آنها را آتش زد و
گفت: داخل آتش شوید. جوانی در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا پناه برید.
اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان به نزد رسول خدا
آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود:« لو دخلتموه ما خرجتم منها أبداً إنما الطاعه
فی المعروف»؛ اگر داخل می شدید، هرگز راه عذری نداشتید. اطاعت تنها در امور معروف،
رواست.[۳۲]
پیام آیه با این شأن نزول قابل انطباق نیست؛ چون آیه در مقام بیان اطاعت از اولی
الامر است، نه درمقام حد و حدود اطاعت از اولیالامر که موضوع اصلی در این داستان
است. بنابراین، به نظر می آید این داستان ارتباطی با آیه مورد بحث ندارد و اهل سنت
که آن را در ذیل این آیه نقل کرده اند، تنها برای تایید چندین حدیث است که گفتیم در
ذیل همین آیه آورده اند که می گوید:« لا طاعه لمخلوق فی معصیهالخالق؛ اطاعت مخلوق
در جایی که منجر به معصیت خدا شود، روا نیست.» شاهد آن هم حدیث امام علی(ع) و
ابوسعید خدری است که چندین نفر از محدثان اهل سنت، از جمله ابن ابی شیبه، احمد
حنبل، ابویعلی، ابن خزیمه، ابن حبان و حاکم نیشابوری، از قول آنان همین داستان را
نقل کرده اند، بدون آنکه آن را به عنوان شأن نزول آیه محسوب کنند[۳۳].
تطبیق آیه بر شأن نزول دیگری که برای آن نقل شده دشوارتر از شأن نزول قبلی است.
سُدّی (ازتابعین) داستانی را نقل کرده و نزول آیه را در مو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 