پاورپوینت کامل درباره سه تفسیر (مرآهالانوار، صافی، حقائق التفسیر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل درباره سه تفسیر (مرآهالانوار، صافی، حقائق التفسیر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درباره سه تفسیر (مرآهالانوار، صافی، حقائق التفسیر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل درباره سه تفسیر (مرآهالانوار، صافی، حقائق التفسیر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
چکیده
ذهبی تمام تفسیر های شیعه را تفسیر به رأی مذموم بشمار آورده و شیعه را به اموری
مانند تعطیل عقل در تفسیر و تحریف قرآن متهم کرده است وی شش کتاب از کتاب های
تفسیری شیعه را مورد بررسی قرار داده و در بررسی های خود مطالبی غیر علمی و قابل
تأمل ارائه نموده است. ایشان مرآه الانوار را در شمار مهم ترین تفاسیر شیعه ذکر
کرده است و حال آن که هیچ شیعه ای آن را از تفاسیر مهم خود نمی داند؛ این تفسیر بخش
اندکی از قرآن را در بر دارد و آن مقدار هم مخطوط مانده و فقط مقدمه آن به چاپ
رسیده است. ایشان تمام روایاتی را که فیض در تفسیر صافی از اهل بیت (ع) نقل کرده
است، در بررسی«حقائق التفسیر» گفته است: بیشتر آن چه در این تفسیر از امام صادق(ع)
روایت شده از افترائات شیعه بر او است و حال آن که نه تنها شاهد و دلیلی بر آن وجود
ندارد بلکه مطابقت نداشتن عقائد شیعه با مطالبی که در این کتاب از امام صادق(ع) نقل
شده دلیل آشکار بر بطلان آن مدعا است در این مقاله سخنان و دیدگاه های ذهبی درباره
شیعه و سه تفسیر یاد شده کالبد شکافی و نقد می شود.
واژه های کلیدی: ذهبی، مفسران نخستین، تفاسیر شیعه، مرآهالانوار، تفسیر صافی،
حقائق التفسیر.
ذهبی تفسیر را به تفسیر مأثور(نقل شده) و تفسیر به رأی را به دو گونه جایز و مذموم
تقسیم کرده و کتابهای تفسیری اشعری مذهبان، مانند تفسیر فخر رازی و تفسیر بیضاوی و
روح المعانی را از قسم «تفسیر به رأی جایز» دانسته و کتابهای تفسیری فرقه های دیگر
از جمله شیعه را از قسم تفسیر به رأی مذموم به شمار آورده است.۱وی ضمن بیان موقف
امامیّه اثنا عشریه درباره قرآن کریم، آنان را متهم کرده که چون محتوای قرآن را با
امیال و اغراضشان مساعد نیافته اند، اولاً ادعا می کنند قرآن ظاهر و باطن بلکه
باطنهای فراوان دارد و علم قرآن نزد امامان است و عقل ها را تعطیل کرده و مردم را
از تفسیر قرآن بدون شنیدن رأی امامان خود باز دشته اند؛ و ثانیاً مدعی اندکه همه
قرآن یا بیشترش درباره امامان و دوستان و دشمنان آنان وارد شده است و ثالثاً برآنند
که قرآن از آنچه در زمان پیامبر(ص) بوده تحریف و تبدیل شده است….۲
در این قسمت از مطالب وی خطاهایی وجود دارد که برای اختصار فقط به آنها اشاره
می شود:
۱. وی در این بیان«رأی» را به معنای«اجتهاد» تصور کرده و تفسیر به رأی را تفسیر
اجتهادی دانسته و از این رو هر تفسیر غیر مأثور را تفسیر به رأی به شمار آورده است.
ولی حق این است که رأی به معنای دیدگاه و نظریه است نه اجتهاد. تفسیر به رأی نیز با
تفسیر اجتهادی فرق دارد۳و تفسیر اجتهادی ای که با رعایت اصول و قواعد عقلایی تفسیر
انجام گیرد، تفسیر به رأی نیست.۴
۲. وی تفسیر به رأی را به دو گونه تفسیر به رأی جایز و مذموم تقسیم کرده و این با
ظاهر و اطلاق روایات تفسیر به رأی که مطلق تفسیر به رأی را نکوهش کرده اند مخالف
است.
۳. اینکه وی کتابهای تفسیری هم مذهبان خود را تفسیر به رأی جایز و کتابهای تفسیری
پیروان مذاهب دیگر را تفسیر به رأی مذموم معرفی کرده، برخوردی تعصب آمیز و روشی غیر
علمی است.
۴. نسبتهایی که وی به شیعه داده خلاف واقع است و نشان می دهد که او از عقاید و
افکار شیعه بی اطلاع بوده و درباره شیعه ذهنیت نادرست داشته است. نادرستی گفتار وی
در نزد شیعه معلوم و بی نیاز از بیان است، ولی برای آگاهی اهل تسنن به نکاتی اشاره
می شود:
الف ـ وجود باطن و معانی باطنی برای قرآن مورد اتفاق شیعه و سنی است و اختصاص به
شیعه ندارد. اشاره برخی از دانشمندان شیعه به باطنهای فراوان برای قرآن، مستند به
پاره ای از روایات است که برخی از آنها در مصادر روایی اهل تسنن نیز آمده است.۵
ب ـ شیعه به استناد ادله قطعی از کتاب و سنت، دوازده امام معصوم را جانشین رسول
خدا(ص) و همانند آن حضرت آگاه به همه معانی و معارف قرآن و توانا بر تفسیر و تبیین
آن می دانند، ولی تدبر در قرآن و تفسیر آیات در چارچوب قواعد ادبی و اصول عقلانی
محاوره را ممنوع نمی شمارند و شاهد آن نیز تفاسیر اجتهادی فراوانی است که دانشمندان
شیعه برای قرآن نوشته و در توضیح و تبیین آیات بدون روایت نیز سخن گفته اند. البته
برخی معتقد بوده اند که در تفسیر آیات باید به آنچه در روایات آمده اکتفا کرد، ولی
این دیدگاه برخی از شیعه است و مورد قبول همه دانشمندان شیعه نیست. نظیر این گونه
افراد در بین اهل تسنن نیز بوده اند و این عقیده اختصاص به شیعه ندارد.۶
ج ـ این نکته که بیشتر آیات قرآن درباره امامان و دوستان و دشمنان آنان(ثلث یا ربع
درباره امامان و دوستان و ثلث یا ربع درباره دشمنان) باشد، مستند به روایاتی است که
برخی از آنها در کتابهای اهل تسنن نیز دیده می شود۷و استبعادی نیز ندارد؛ زیرا
بیشتر آیات قرآن در مدح مؤمنان و پرهیزگاران، و نکوهش کافران، منافقان، ظالمان،
فاسقان و فاجران است و مصداق کامل و آشکار مؤمنان و پرهیزکاران امامان و پیروان و
دوستان آنان اند و مصداق کامل و آشکار کافران، منافقان و ستمکاران دشمنان و مخالفان
آنان اند.
دـ نسبت ادعای تحریف به شیعه نیز اتهامی است که از جانب برخی اهل تسنن به شیعه وارد
شده و دیگران نیز بدون تحقیق آن را تکرار می کنند شاهد آنان تصریح ها و تألیف های
فراوان دانشمندان شیعه در نفی تحریف و اثبات صیانت قرآن کریم است.۸البته برخی نیز
به استناد روایات به نوعی تحریف قایل شده اند. ولی اوّلاً این سخن برخی از شیعه است
و ثانیاً همین اعتقاد به تحریف، به گونه ای است که با اعجاز و اعتبار قرآن موجود
منافات ندارد و لذا اینان نیز قرآن موجود را معجزه و معتبر و قابل استدلال
می دانند۹و ثالثاً روایات دال بر تحریف در کتابهای اهل تسنن حتی صحاح آنان نیز
وجود دارد و اختصاص به کتابهای شیعه ندارد.۱۰
تفاسیر شیعه از دیدگاه ذهبی
ذهبی سیزده کتاب از کتابهای تفسیری شیعه را با عنوان«مهم ترین کتابهای تفسیر نزد
امامیه اثنا عشریه» به اختصار یاد کرده و از میان آنها شش کتاب تفسیر را برای بررسی
تفصیلی برگزیده است. نخستین کتابی که وی بررسی می کند، مرآه الانوار و مشکاه
الاسرار تألیف ابوالحسن عاملی، از دانشمندان شیعی قرن دوازدهم، است.۱۱
وی این تفسیر را از مهم ترین کتابهای تفسیری شیعه به شمار آورده و در معرفی و بررسی
مقدمه آن حدود ۳۳صفحه سخن گفته است. ذهبی تمام مطالب این تفسیر را به صورت مختصر
گزارش کرده و سیزده قاعده از آن تلخیص نموده و آنها را اهم قواعدی دانسته که مؤلف
در این تفسیر بر اساس آن سیر کرده، است.۱۲
گزارش وی از مطالب این تفسیر جامع و نسبتاً مطابق با واقع است، ولی برخی از سخنان
وی در معرفی این تفسیر نادرست است که به آن اشاره می شود:
۱. ذهبی مؤلّف این تفسیر را مولی عبداللطیف، محل تولد او را کازران و محل سکونت وی
را نجف دانسته است.۱۳ولی همان گونه که در مجله معرفت بیان کرده ام،۱۴مؤلف این
تفسیر ابوالحسن عاملی است و نسبت دادن آن به عبداللطیف، ناشی از اشتباه برخی از
ناشران بوده است. بنابراین، معرفی ذهبی از مؤلف این تفسیر نادرست است و این نشان
می دهد که وی در شناخت کتب تفسیری شیعه تتبع کافی نداشته و اطلاعات وی دقیق نبوده
است.
۲. ذهبی این تفسیر را در شمار مهم ترین تفاسیر شیعه ذکر کرده است،۱۵و با این که
لازم ندانسته همه تفاسیر شیعه حتی همه تفاسیری را که نام برده معرفی و بررسی
کند.۱۶و تفسیری مانند تبیان شیخ طوسی را که قدیمی ترین تفسیر اجتهادی جامع شیعه
است و تفسیر همه سوره های قرآن را در بردارد، بررسی نکرده، اما این تفسیر را که خود
آن چاپ نشده و فقط مقدمه آن به چاپ رسیده، برای معرفی و بررسی اختیار کرده و بر
اساس مطالب مقدمه اش درباره آن سخن گفته و در بین تفاسیری که معرفی و بررسی کرده
نیز این تفسیر را مقدم داشته و در رتبه نخست قرار داده است.
بر تفسیر شناسان خبره و دانشمندان با اطلاع پوشیده نیست که این تفسیر از تفاسیر مهم
شیعه نمی باشد و هیچ شیعه ای نیز آن را از تفاسیر مهم خود نمی داند، زیرا اوّلاً
این تفسیر تمام قرآن را شامل نیست و بخش کوچکی از آن(در یک نسخه تا اواسط سوره بقره
و در نسخه دیگر تا آیه۴سوره نساء) را دربر دارد، ثانیاً در آن بخش کوچک نیز به
تأویل و ذکر معانی باطنی آیات بر اساس روایات اکتفا شده و ظاهر آیات تفسیر نشده است
و ثالثاً این تفسیر چاپ نشده و مخطوط باقی مانده است و اگر شیعه آن را از مهم ترین
تفاسیر خود می دانست چاپ می کرد و مورد استفاده قرار می داد. بنابراین ذکر این
تفسیر در شمار مهم ترین تفاسیر شیعه نادرست است. همچنین از اینکه ذهبی از میان
تفاسیر مهمّ شیعه این تفسیر مخلوط را که در آن به تأویل روایی بخش کوچکی از قرآن
اکتفا شده، برای معرفی و بررسی اختیار کرده و در صدر همه تفاسیر به معرفی آن
پرداخته، می توان پی برد که وی در معرفی تفاسیر شیعه بی طرف نبوده است. وی این
تفسیر را نه از آن جهت که مهم ترین تفاسیر شیعه می دانسته، بلکه از آن جهت که با
طرح آن بهتر می توانسته دیدگاه نادرست خود را در مورد تفاسیر شیعه و روش تفسیری
آنان۱۷صحیح جلوه دهد، معرفّی کرده و بررسی آن را در صدر همه تفاسیر قرار داده است.
به تعبیر دیگر، این تفسیر برای اثبات غرض ذهبی مهم ترین تفسیر بوده و در رتبه نخست
قرار داشته است و گرنه بر هیچ کس و حتی بر خود ذهبی پوشیده نیست که این تفسیر نه از
جهت سبقت زمانی، نه از جهت جامعیّت و کمال و نه از جهت کثرت توجّه و استفاده شیعه
از آن، از مهم ترین تفاسیر شیعه نیست و در رتبه نخست قرار ندارد.
۳. وی در معرفی این تفسیر گفته است:«این تفسیر در حقیقت مرجع مهمی از مراجع تفسیر
در نزد شیعه دوازده امامی به شمار می آید.» وی سپس در ادامه این سؤال را طرح کرده
است: چگونه به اهمیت این تفسیر در نزد شیعه دوازده امامی حکم می کنیم، حال آنکه در
هیچ یک از کتابخانه های مصر به آن دست نیافته ایم؟ آیا این از قبیل حکم کردن به
چیزی که نمی دانیم و سخن گفتن درباره چیزی که به آن علم نداریم نیست؟ ذهبی در پاسخ
پرسش خود گفته است: نه، زیرا هر چند به خود آن تفسیر دست نیافته ایم و از آن اطلاع
نداریم، ولی مقدمه ای را که مؤلف بر تفسیر خود نوشته و در آن روش تفسیری و بسیاری
از آرای وی در فهم کتاب خدا بیان شده و تأثیر عقیده مؤلف در تفسیر با صراحت آشکار
گردیده، را به دست آورده و خوانده ایم.۱۸
نادرستی این سخن نیز آشکار است، زیرا چگونه ممکن است تفسیری که چاپ نشده و در دسترس
نیست مرجع تفسیری مهم باشد. اگر مرجع بودن بخش چاپ شده این کتاب، یعنی مقدمات این
تفسیر، نیز منظور وی باشد، افزون بر اینکه سخن او گویا نیست، هیچ دلیل و شاهدی هم
بر آن وجود ندارد. نه در درون آن مقدمات دلیلی بر مرجع بودن آن وجود دارد، نه در
خارج نشانه ای از رجوع شیعه به این کتاب به عنوان مرجع تفسیری دیده می شود، نه در
کتابهای تفسیر به آن مقدمات و مطالب آن استناد شده و نه در محافل و دروس تفسیر ذکر
این کتاب و استناد به مطالب آن شایع و رایج است. حتی چه بسا چاپ نشدن این تفسیر
نشانه آن باشد که این تفسیر و شیوه تفسیری آن مورد اعتنای شیعه نبوده است. ذهبی در
بیان اینکه مدّعای وی سخن بدون علم و داوری بر اساس جهل نیست، به دست یافتن خود به
مقدّمه این تفسیر و بیان روش تفسیری و دیدگاههای مؤلف در آن اشاره کرده است ولی
آنچه در آن مقدمه بیان شده است روش و مکتب تفسیری مؤلف و دیدگاههای وی درباره قرآن
است و هیچ نکته ای دالّ بر اینکه این تفسیر یا مقدمات آن، مرجع تفسیری مهم شیعه
باشد، در آن وجود ندارد.
۴. ذهبی روایاتی را که مؤلف این تفسیر دلیل دعاوی خود قرار داده، ساخته و بی اساس
دانسته است.۱۹این گفته وی نیز ادعایی بدون دلیل است. زیرا همچنان که برای احتجاج و
اعتماد به روایات لازم است صحت آنها اثبات شود، در حکم به مجعول بودن روایات نیز
باید ساختگی بودن آنها اثبات شود، اما ذهبی هیچ گونه دلیلی برای اثبات موضوع بودن
آن روایات ذکر نکرده است. شاید وجود آن روایات در منابع شیعی یا مخالفت آنها با
دیدگاه خود را برای حکم به ساختگی بودن آن روایات کافی دانسته باشد، ولی معلوم است
که هیچ یک از این دو، دلیل ساختگی بودن روایات نیست. آیا امکان ندارد روایتی در
منابع شیعه و مخالف با دیدگاه ذهبی باشد و با این حال معتبر باشد؟ آیا وی به شیعه
حق می دهد هر روایتی را که در منابع اهل تسنن آمده و مخالف با دیدگاه شیعه است
ساختگی بداند و او نیز ساختگی بودن آن را می پذیرد؟ پس این گفته وی نیز برای شیعه
بی اعتبار و غیر قابل قبول است. آری، اگر او می گفت: صحت این روایات برای من و یا
برای اهل تسنن ثابت نیست، اشکالی بر او وارد نبود، ولی حکم مطلق به ساختگی بودن
روایات نیاز به اثبات دارد و او این نکته را اثبات نکرده است.
۵. ذهبی مؤلّف این تفسیر را به تفسیر به رأی و تحمیل عقیده بر قرآن و تطبیق قرآن بر
معانی موافق رأی خود متهم کرده است وی در یک جا این تفسیر را نمایانگر تأثیر عقیده
مؤلف و همفکرانش در فهم کتاب خدا و تطبیق نصوص قرآن بر طبق میلهای مذهبی و خواست
شیعی اش معرفی کرده۲۰و در جای دیگر دیدگاه او را دیدگاه شخصی دانسته که از خلال
عقیده اش به قرآن می نگرد و موضع او را موضع کسی به شمار آورده که مذهبش او را
برانگیخته و هوای نفسش او را فریفته است.۲۱ذهبی در جای دیگر گفته است: مبالغه در
تشیّع، مؤلف این تفسیر را وادار کرده است که بر کتاب خدا معنایی را که بر نمی تابد
تحمیل کند و آن را بین دعوت حق و دعوت باطل پخش کند: دعوت حق با ظاهر قرآن و دعوت
باطل با باطن آن.۲۲و در جای دیگر نیز گفته است: مؤلف این تفسیر قرآن را تابع رأی
خود قرار داده و آن را بر معانی موافق رأیش تنزیل کرده است.۲۳
ولی اگر ذهبی ذهن خود را از بدبینی به شیعه و پیش داوری درباره تفاسیر شیعه خالی
می کرد و منصفانه به آنچه مؤلف در بیان روش تفسیری خود در این تفسیر ذکر کرده توجه
می نمود چنین نسبتهای نادرستی را به مؤلف روا نمی داشت. مستند مؤلف این تفسیر در
تأویل آیات و کلمات، همه جا روایت یا دعا و زیارت است۲۴و خود وی نیز در فایده
هفتم خاتمه تصریح کرده است که هیج تأویلی در این کتاب بدون مستندی از امامان (ع)
نیست؛ هر چند گاهی به خاطر ظهور حال و ضیق مجال یا برای اینکه تکرار لازم نیاید و
کلام از سلاست و روانی ساقط نشود، به مستند آن اشاره نشده باشد.۲۵وی در فایده اول
خاتمه نیز گفته است: بیشتر تأویلها و بطونی که برای آیات ذکر می کنم احتمالی است و
حتی تأویلاتی که بدون تصریح به احتمالی بودن آن بیان کرده ام نیز احتمالی است و این
تأویلات تنها در مواردی که تصریح به قطعی بودن آن کرده ام یا به حسب قرائن دلیلهای
قطعی روشنی بر آن باشد قطعی است و احتمالی نیست.۲۶بنابراین، چگونه می توان او را
آماج نسبتهای یاد شده قرار داد؟ تفسیر به رأی و تحمیل عقیده بر قرآن در صورتی است
که شخص بدون هیچ مستندی به صورت قطعی آیات قرآن را طبق عقیده و دیدگاه خود تفسیر
کند. مؤلف این تفسیر هیچ تأویلی را بدون مستند ذکر نمی کند و در همه موارد جز در
مواردی که دلیل قطعی بر تأویل آیات باشد، تأویلها را به صورت احتمالی و با
تعبیر«ممکن است» ذکر می کند. از این رو نمی توان اتهام تفسیر به رأی و تحمیل عقیده
بر قرآن و تطبیق آیات بر آرا و خواسته های خود را بر او وارد کرد. هر چند ذکر تأویل
بدون روایتی که سند آن معتبر و دلالت آن بر تأویل آشکار باشد، کار پسندیده ای نیست
و ما نیز آن را از ضعفهای روش تفسیری وی به شمار آورده ایم.۲۷ ولی ذکر تأویل به
صورت احتمال و به استناد روایات؛ هر چند از نظر سند یا دلالت قابل مناقشه باشد،
تفسیر به رأی نیست و تفسیر به روایت است؛ زیرا به همان میزان که صحت و تمام بودن
دلالت روایت احتمال داده می شود، صحت آن تأویل و مراد بدون آن معنا از آیات نیز
احتمال داده می شود.
تفسیر صافی از دیدگاه ذهبی
یکی دیگر از کتابهای تفسیری شیعه که ذهبی با تفصیل معرفی و بررسی کرده، تفسیر
الصافی، تألیف فیض کاشانی، است. وی در آغاز مهم ترین دیدگاههای فیض را اینگونه
معرفی کرده است:
۱. تنها اهل بیت (ع) مفسران قرآن اند نه دیگران. ایشان کسانی هستند که همه دانش
قرآن را جمع آورده اند و به معانی و اسرار آن احاطه دارند و به رمزها و اشارتهای آن
آگاه ند، زیرا قرآن در خانه آنان ـ خانه نبوّت ـ فرود آمده و صاحب خانه به آنچه در
آن است آگاه تر است. وی در این عقیده تنها نیست، بلکه این دیدگاه همه این
طایفه(شیعه) است و فرقی میان تندروها و میانه روها نیست….ذهبی سپس می نویسد: فیض
این سخن خود را با احادیثی که همه آنها را از اهل بیت روایت کرده، تأیید می کند؛
احادیثی که به اعتقاد من و همان گونه که از سبک آنها پیداست از ساخته ها و
بافته های شیعه و دروغهای آنان است.۲۸
۲. مؤلف فهم معانی قرآن و شناخت اسرار آن را به اهل بیت(ع) اختصاص نمی دهد و برای
صاحبان فهم از غیر اهل بیت نیز در باب معانی قرآن مجال گسترده ای قائل است. اما
صاحبان فهمی که به کار گرفتن خرد در فهم معانی قرآن و استنباط احکام آن برایشان
جایز است چه کسانی هستند؟ مؤلف آنان را به حدود و قیودی محدود و مقیّد کرده که
ارتباط محکمی با مذهب شیعی او دارد، زیرا می گوید: هر کس در برابر خدا و رسول و اهل
بیت(ع) انقیاد خالص داشته و تسلیم محض باشد و علمش را از آنان فراگرفته و با تتبع
در آثار آنان و آگاه شدن به بخشی از اسرار آنان به رسوخ در علم و اطمینان در شناخت
دست یافته و چشم دلش باز شده و دانش حقیقت اشیا به او روی آورده و به روح یقین
پیوسته باشد…، برایش ممکن است که بعضی از غرائب (معارف پنهان) قرآن را به دست آورد
و بخشی از شگفتیهای آن را استنباط کند. این از کرم خدا دور نیست….۲۹
۳. مؤلف بر این باور است که تفسیر وی از قرآن به استناد آنچه از اهل بیت(ع) رسیده،
(همان) تفسیر کامل (و نمونه) است و در باقی صحابیان و تفسیرهایشان خدشه می کند…
گویا عقلهای صحابیان همه عقیم و تباه گشته، جز عقلهای اهل بیت(ع) و پیروانشان.۳۰
۴. فیض معتقد است که بیشتر قرآن درباره اهل بیت(ع) و دوستان و دشمنانشان نازل شده
و آنچه آیه مدح است درباره اهل بیت(ع) و شیعیانشان و آنچه آیه نکوهش یا وعید و
تهدید است درباره مخالفان آنهاست.۳۱
۵. ذهبی در ذیل عنوان «رأی المصنف فی تحریف القرآن و تبدیله؛ دیدگاه مصنّف درباره
تحریف و تبدیل قرآن» چنین می گوید: ملاّ محسن معتقد است که علی(ع) اولین کسی است که
قرآن را گردآوری کرد و قرآنی که ایشان گرد آورده همان قرآن کاملی است که تحریف و
تبدیلی در آن راه نیافته است. وی روایاتی را از اهل بیت به عنوان مستند این رأی نقل
می کند و پس از نقل تعدادی از آن روایات اشکالی را که فیض در مورد روایات تحریف
مطرح کرده و دو پاسخ به آن داده، آورده است.۳۲
ذهبی در این قسمت از کتاب به بیان دیدگاههای فیض اکتفا کرده و به نقد آنها نپرداخته
است، ولی از لحن کلام و نحوه بیان وی پیداست که در پندار او نادرستی این دیدگاهها
آشکار و بی نیاز از بیان بوده و از این رو به ذکر این دیدگاهها اکتفا کرده است.
بنابراین لازم است به مقداری که صحت و سقم این دیدگاهها و پندار ذهبی درباره آنها
روشن شود، این دیدگاهها را مطالعه و بررسی کنیم:
دیدگاه اول
در مورد این دیدگاه و پندار ذهبی دو نکته در خور توجه است:
۱. آنچه از کلام فیض(ره) بر می آید آن است که وی فهم معانی قرآن را مخصوص پیامبر(ص)
نمی داند، اما در نظر وی مفسّر جامع و آگاهی که به همه ابعاد معارف و احکام و آداب
و قصص قرآن در ظاهر و باطن، احاطه داشته و شارح و بیانگر آن باشد، کسی جز پیامبر(ص)
و خاندان معصوم وی(ع) نیست.
دیگران هر چند معارف، احکام و اندرزهای فراوانی را از قرآن دریافت می کنند، ولی این
در مقایسه با دریای معارف قرآن اندکی از بسیار و قطره ای از دریاست. این دیدگاه،
مطلب حقی است که در جلد اول مکاتب تفسیری تألیف نگارنده، تحقیق شده و آشکار گردیده
است که آیات و حدیث متواتر ثقلین و سایر روایات شیعه و سنّی بر آن دلالت آشکار
دارد.۳۳پس پندار ذهبی درباره نادرستی این دیدگاه خلاف تحقیق است.
۲. ذهبی تمام روایاتی را که فیض در این تفسیر از اهل بیت(ع) نقل کرده از ساخته ها و
بافته های شیعه دانسته است، ولی هیچ شاهد و دلیلی بر این مدعای خود ارائه نکرده
است. وی فقط گفته است از سبک آن روایات پیداست که از ساخته ها و دروغهای شیعه است و
پس از آن، دو روایت را که مأخذ اصلی آنها اصول و روضه کافی است به عنوان نمونه
آورده است.
آن دو روایت، یکی روایت سلیم بن قیس از امیر مؤمنان علی(ع) است که می فرماید: هر
آیه ای که بر رسول خدا(ص) نازل شد، وی قرائت را به من آموخت و آن را بر من املا کرد
و آن را با خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به
من یاد داد و دعا کرد که خدا فهم و حفظ آن را به من عطا فرماید. پس هیچ آیه ای از
کتاب خدا و هیچ علمی را که بر من املا نمود و نوشتم فراموش نکردم۳۴وی در ادامه سخن
گفته است: این روایت را عیاشی در تفسیرش و صدوق در کمال الدین با اندکی اختلاف در
الفاظ نیز روایت کرده اند و در آخر آن افزوده شده که]پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود:[
پروردگارم به من خبر داده است این دعای مرا درباره تو و شریکهای تو که بعد از تو
می باشند مستجاب کرده است. گفتم: ای رسول خدا، شریکان من بعد از من چه کسانی هستند؟
فرمود: کسانی که خدا آنان را قرین خودش و من قرار داده و فرموده است: اطیعواالله و
اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. گفتم: آنان کیستند؟ فرمود: اوصیای من…، و در
ادامه نام دوازده امام و بعضی از فضایل آنها ذکر شده است.
روایت دوم نیز روایت زید شحّام است که در جلد نخست مکاتب تفسیری، ضمن ادله مکتب
روایی محض، متن کامل آن ذکر و دلالت آن بررسی شده است۳۵در این روایت، در گفت گویی
که قتاده با امام باقر(ع) داشته، ناتوانی وی از تفسیر همه قرآن ثابت شده و در پایان
با تعبیر«انما یعرف القرآن من خوطب به»، شناخت همه معارف قرآن به پیامبر و اوصیای
آن حضرت اختصاص داده شده است. معلوم نیست کجای این دو حدیث در نظر ذهبی نشان می دهد
که این روایات از ساخته های شیعه است، آیا این حدیث از این جهت موضوع است که خبر
می دهد حضرت علی(ع) به تمام آیات قرآن، تفسیر و تأویل، ناسخ منسوخ، محکم و متشابه
آن آگاه است؟ و یا به این دلیل که به نام اوصیای پیامبر(ص) اشاره دارد و از علم
آنان به همه معارف قرآن و عصمت آنان از فراموشی خبر می دهد؟ و یا به این سبب که
ناتوانی افرادی مانند قتاده را از تفسیر کامل قرآن بیان کرده و علم کامل قرآن را به
پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت(ع) اختصاص داده است؟ آیا این امور مخالف قرآن یا برهان
عقلی قطعی است تا دلیل ساختگی بودن این احادیث باشد؟ همان گونه که در مکاتب تفسیری
تحقیق شده است این امور نه تنها با قرآن و برهان عقلی مخالفتی ندارد، بلکه دلایل
قطعی و آشکار از آیات و روایات بر آن دلالت دارد و حتی بخشی از این مطالب در روایات
اهل تسنن نیز دیده می شود.۳۶برای اینکه ذهبی این روایات را ساخته شیعه دانسته وجهی
به نظر نمی رسد جز اینکه مفاد بخش عمده ای از این روایات با مذهب ذهبی مخالف است.
ولی آیا اینکه مفاد روایتی با مذهب شخصی مخالف باشد برای ساختگی دانستن آن روایت
کافی است؟
دیدگاه دوم
سخن ذهبی در بیان اینکه مؤلف، فهم معانی قرآن و شناخت اسرار آن را به اهل بیت(ع)
اختصاص نمی دهد درست است. ولی اینکه گفته است فیض به کار گرفتن خرد در فهم معانی
قرآن و استنباط احکام آن را برای کسانی جایز می داند که به حدود و قیودی که ارتباط
محکم با عقاید شیعی وی دارد محدود و مقید باشند، از دو جهت درست نیست.
الف ـ حدود و قیودی که در عبارت فیض آمده است برای فهم مطلق معانی قرآن و استنباط
احکام آن نیست، بلکه برای به دست آوردن غرائب (معانی باطنی و دور از ذهن) قرآنی و
استنباط شگفتیهای آن است. فیض استنباط احکام قرآن و فهم هر معنایی از آن را مخصوص
کسی که دارای اوصاف یاد شده باشد نمی داند، بلکه فهم غرائب و استنباط شگفتیهای آن
را ویژه چنین کسی می داند.
ب ـ با دقت در عبارت فیض به دست می آید که غرائب و شگفتیهایی که وی فهم و استنباط
آن را ویژه چنین کسی دانسته، همان تأویل قرآن است که خود قرآن دانش آن را به خدا و
راسخان در علم اختصاص داده است و ارتباطی به عقاید خاص شیعه ندارد. البته شیعه
افزون بر پیامبر(ص)، اهل بیت خاص آن حضرت، یعنی دوازده امام معصوم(ع)، را نیز از
مصادیق قطعی راسخان در علم می داند. از این عبارت فیض استفاده می شود که وی علاوه
بر پیامبر و اهل بیت آن حضرت، کسانی را که دارای صفات یاد شده باشند نیز از راسخان
در علم می داند که در نظر ما این دیدگاه مورد تأمل است و نیاز به تحقیق دارد.
دیدگاه سوم
در مورد سومین دیدگاه نیز به نظر می رسد هم برداشت و بیان ذهبی از دیدگاه فیض
اشتباه است و هم پندار وی درباره بطلان آن، زیرا اولاً فیض در این دیباچه نمی خواهد
بگوید هر تفسیری که از غیر اهل بیت(ع) باشد یکسره باطل و مخدوش است، بلکه می خواهد
نشان دهد هر تفسیری که از پیامبر و اهل بیت آن حضرت باشد حق و قابل اعتماد است، ولی
تفاسیری که نه از آنان باشد و نه با توجه به تفاسیر آنان استنباط و بیان شده باشد،
چون حق بودن آن معلوم نیست، غیر قابل اعتماد است و استفاده از آن نیازمند بررسی
است. شاهد این معنا سخنی است که وی درمقدمه دوازدهم در بیان روش تفسیری خویش آورده
و در آنجا گفته است هرگاه در تفسیر آیات به حدیثی از معصومان(ع) دست نیافتیم،
مطالبی را که از دانشمندان تفسیر به ما رسیده، در صورتی که موافق قرآن و فحوای آن و
در معنا مشابه روایات آنان باشد، می آوریم، زیرا اگر از جهت استناد به آن اعتماد
نکنیم، از جهت موافقت و مشابهت و استواری مطلب به آن اعتماد می کنیم.۳۷ثانیاً حق و
قابل اعتماد بودن تمام تفسیرهایی که از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) باشد، و نیاز
به بررسی داشتن و غیر قابل اعتماد بودن تفاسیری که از غیر آنان باشد نه تنها بطلان
آن آشکار نیست بلکه با توجه به آنچه که در مکاتب تفسیری، بحث مفسران نخستین، تبیین
شده است،۳۸ حق بودن آن آشکار و غیر قابل تردید است.
به عبارت دیگر، فیض برای تفسیر پیامبر و امامان اعتبار مطلق قائل است و دلیل آن نیز
علم کامل و عصمت آنان است. وی تفاسیر دیگر را خطاپذیر و نیازمند بررسی و احراز
مخالفت نداشتن آنها با قرآن و روایات می داند، نه آنکه این گونه تفاسیر را مطلقا
بی اعتبار و خطا بشمارد.
دیدگاه چهارم
پذیرش چهارمین دیدگاهی که ذهبی از فیض نقل کرده ممکن است برای افرادی مانند وی
سنگین باشد. ولی روایات بسیاری بر آن تصریح می کند و آن روایات افزون بر اینکه در
بسیاری از کتابهای شیعه ذکر شده۳۹و در بین آنها روایت صحیح و معتبر نیز وجود
دارد،۴۰در برخی از کتابهای اهل تسنن مانند مناقب ابن مغازلی،۴۱ما نزل من القرآن
فی علی(ع)، تألیف ابونعیم،۴۲و شواهد التنزیل حسکانی نیز دیده می شود از باب نمونه،
در کتاب شواهد التنزیل حسکانی از ابن عباس روایت شده که پیامبر(ص) فرمودند:
ان القرآن اربعه ارباع فربع فینا اهل البیت خاصّه و ربع فی اعدائنا و ربع حلال و
حرام و ربع فرائض و احکام و ان الله انزل فی علیّ کرائم القرآن؛۴۳
همانا قرآن چهار قسمت است: یک چهارم آن در خصوص ما اهل بیت است، یک چهارم درباره
دشمنان ماست یک چهارم آن حلال و حرام و یک چهارم آن واجبات و احکام است و تحقیقاً
خدا کریمه های قرآن(آیات ممتاز آن) را درباره ]حضرت[ علی(ع) نازل کرده است.
همچنین از اصبغ بن نباته نیز روایت کرده است که حضرت علی(ع) فرمود:
نزل القرآن ارباعا فربع فینا و ربع فی عدوّنا و ربع فی تفسیر سنن و امثال و ربع
فرائض و احکام فلنا کرائم القرآن؛۴۴
قرآن در چهار قسمت نازل شده است: یک چهارم آن درباره ما و یک چهارم درباره
دشمنان ما و یک چهارم در تفسیر سنّت ها و مَثَل ها و یک چهارم درباره واجبات و
احکام است پس کریمه ها (آیات ممتاز) قرآن از آنِ ما (درباره ما) است.
همان مأخذ روایات دیگری نیز آورده است که به ذکر نشانی آنها اکتفا می شود.۴۵نکته
دیگر این است که بخش عظیمی از آیات قرآن در مدح مؤمنان، متقیان، نیکان، بندگان
شایسته خدا، افرادی که به کارهای خیر پیشی می گیرند، نمازگزاران خاشع و مانند آنان
است و اهل بیت پیامبر و دوستان واقعی آنان، از آشکارترین مصادیق این عناوین اند.
همچنین بخش وسیعی از آیات در نکوهش و بیان کیفر کافران، منافقان، ظالمان، متکبران،
فاجران، فاسقان و مانند آنان است و دشمنان اهل بیت پیامبر از مصادیق بارز این
گروه ها به شمار می آیند. حتی آیاتی که در بیان پاداش و مدح پیامبران و مؤمنان
پیشین و نکوهش و بیان کیفر کافران و ظالمان نخستین است با الغای خصوصیت و تنقیح
مناط قابل تعمیم به مدح و پاداش اهل بیت و دوستان واقعی آنان و نکوهش و کیفر
دشمنان آنان است.
بنابراین جای هیچ گونه استبعاد و استیحاشی نیست که گفته شود بیشتر آیات قرآن در شأن
اهل بیت، دوستان و دشمنان آنان است. از حذیفه نقل شده که گفته است: هر«یا ایها
الذین امنوا» که در قرآن نازل شده است، لبّ و لباب(مغز، جوهر و زبده) آن برای
علی(ع) است.۴۶همچنین از ابن عباس نقل شده که گفته است: در هر جای قرآن که «یا ایها
الذین امنوا» نازل شده است، علی(ع) امیر و شریف آن است.۴۷نظیر این کلمات را از
مجاهد و عیسی بن راشد نیز نقل کرده اند.۴۸
دیدگاه پنجم
ذهبی در بیان این دیدگاهِ فیض به سه مطلب اشاره کرده است: ۱. اعتقاد فیض به اینکه
حضرت علی(ع) اول کسی بوده که قرآن را جمع کرده و قرآنی که جمع کرده، قرآن کاملی است
که هیج تحریف و تبدیلی به آن راه نیافته است. ۲. روایاتی که فیض به عنوان مستند
مطلب اول در تفسیر خود آورده است. ۳. اشکالی که فیض در مورد روایات تحریف مطرح کرده
و به آن دو پاسخ داده است.
مطلب اول مورد اتفاق دانشمندان علوم قرآنی است و افزون بر دانشمندان شیعه جمعی از
دانشمندان اهل تسنّن نیز از آن خبر داده اند۴۹و روایات فراوانی نیز بر آن دلالت
دارد و از این رو قابل انکار و اشکال نیست. در مطلب دوم نیز با توجه به اینکه فیض
به علاج آن روایات و پاسخ به اشکالی که از آن روایات پدید می آید پرداخته، موردی
برای اشکال و خرده گیری وجود ندارد. با توجه به اینکه فیض در پاسخهای خود به اشکالی
که مطرح کرده، روایات تحریف را در فرض صحت به تحریف معنوی یا تغییری که به مقصود
قرآن خللی نرسانده حمل کرده در مطلب سوم نیز اشکالی وجود ندارد. اگر اشکالی باشد در
عنوانی است که ذهبی برای این دیدگاه اختیار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 