پاورپوینت کامل داستان هبوط آدم در «روح الارواح» احمد سمعانی۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان هبوط آدم در «روح الارواح» احمد سمعانی۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان هبوط آدم در «روح الارواح» احمد سمعانی۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان هبوط آدم در «روح الارواح» احمد سمعانی۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۳۳

درآمد

ادبیات صوفیانه هنوز هم تا حد زیادی ناشناخته مانده است. متون بسیاری مدتهاست جزو
آثار کلاسیک شناخته شده اند و بسیاری دیگر را محققان معاصر به چاپ رسانده اند. با
این حال، متونی هستند که در کتابخانه های خطی یا در مجموعه های خصوصی خاک می خورند
که باید آنها را شناسایی کرد. ناشناخته ماندن این آثار به معنای مهم نبودن آنها
نیست. از این دست می توان به روح الارواح فی اسماء الملک الفتاح نوشته احمد سمعانی،
معاصر غزالی و سنایی و در گذشته به سال ۵۳۴ اشاره کرد.۲ نسخه های خطی این کتاب بیش
از ۶۰۰ صفحه ای، در چندین کتابخانه موجود است. برخی از محققان بزرگ معاصر ادب
پارسی، مانند بدیع الزمان فروزانفر و محمدتقی دانش پژوه، به این اثر اشاره
کرده اند، اما تا هنگام انتشار آن در سال ۱۳۶۸ش به دست نجیب مایل هروی،۳ کسی توجه
جدی به آن مبذول نکرده است. حال که متن در دسترس ماست، می توان پی برد که این
کتاب، شایسته آن است که از شاهکارهای ادب صوفیانه پارسی به شمار آید.

هر چند بیشتر محققان معاصر، احمد سمعانی را نمی شناسند، اطلاع یافتن از احوالات او
دشوار نیست؛ زیرا وی عضو خاندانی مشهور از بزرگان شافعیه مرو بود. پدرش، ابوالمظفر
منصوربن محمد (۴۸۹ ـ ۴۴۲)، تفسیری بر قرآن و کتابهایی در حدیث و فقه و کلام داشت.
احمد سمعانی نزد پدر و برادر مهترش، ابوبکربن منصور(م ۵۱۰) کسب علم کرده است.
ابوبکر محمدبن منصور، پدر مشهورترین عضو خانواده، عبدالکریم بن محمد سمعانی(م ۵۶۲)،
نویسنده الانساب، نسب نامه معروف است. عبدالکریم در این کتاب می گوید که عمویش اهل
مناظره بود و وعظی بلیغ می کرد و شعر را نیکو می سرود؛ صفاتی که در روح الارواح
جلوه گر است نیز می گوید که در سال ۵۲۹ هر دو از مرو به قصد نیشابور همسفر شدند تا
صحیح مسلم را (نزد محدثان) سماع کنند.۴

شرح اسمای الهی در زبان عربی بسیار شایع بوده است،۵ اما به نظر می رسد روح الارواح
در نوع خود نخستین اثر مفصل و منظم به زبان فارسی است. سمعانی یکصد و ده نام خداوند
را تحت هفتاد و چهار عنوان بررسی کرده است. در هر مورد، وی ابتدا معانی لغوی نام یا
نامهای مورد بحث را توضیح می دهد و سپس از خطورات فکری خود کمک می گیرد که نتیجه
آن، مجموعه ای از تأملات ژرف در باب مضامین اساسی عرفان اسلامی است.

روح الارواح حاکی از مهارت سمعانی در همه علوم دینی است، ولی بعد عرفانی اسلام در
شکل محتوای کتاب آشکارا می درخشد. سمعانی به کرات اشعاری عرفانی (از جمله ابیاتی
از سنایی) را نقل کرده و از خود نیز ابیات و غزلهای بسیاری می آورد. با این همه،
نثر او غالباً شاعرانه تر از نظم اوست و باید او را از نثر نویسان بسیار بزرگ زبان
فارسی به شمار آورد. قلم او پر خروش و طربناک است و در عین حال، همه فنون
نویسنده ای صاحب سبک و چیره دست را به نمایش می گذارد. نگارش او خیلی ساده نیست و
بی شک از آثار فارسی محمد و احمد غزالی یا عین القضات همدانی دشوار تر است، اما
آهنگ زیبای این متن حیرت آور است. بی هیچ تردیدی، او کتابی نوشته است که باید با
صدای بلند دکلمه کرد. وقتی عبدالکریم سمعانی عمویش را واعظی زبان آور می داند، به
آسانی می توان تصور کرد که او عبارات این کتاب را می خوانده و در مخاطبانش حالاتی
وجدآور از نوعی که اغلب در حالات عارفان است، ایجاد می کرده است.

کتاب سمعانی را می توان به بهترین نحو با کشف الاسرار میبدی، این اثر کلاسیک و به
فراموشی سپرده شده ادب صوفیانه، مقایسه کرد که تفسیری است ده جلدی بر قرآن و تدوین
آن به سال ۵۲۰، یعنی حدود ده سال پیش از نگارش روح الارواح، آغاز شده است. ولی
تفسیر میبدی تنها در نوبت سوم که به معانی باطنی قرآن می پردازد، به اوج شیوایی و
بلاغت می رسد، در حالی که نوشته سمعانی از آغاز تا پایان در سطحی عالی از طراوت و
زیبایی است و تنها در آغاز هر بخش به نثر عادی رو می کند. حقیقت آنکه هیچ نثر
دیگری را سراغ ندارم که این گونه از نوآوری و تازگی و استفاده پر بار از تخیلات
شاعرانه و نازک طبعی سرشار باشد.

روح الارواح، همچون کشف الاسرار، منبعی کهن و مفصل برای تعالیم نظری صوفیانه است.
سمعانی در بسیاری از موضوعات، از جمله انسان شناسی اسلامی، نقشی برجسته دارد. او به
طور قطع تحت تأثیر کشف الاسرار و رسائل اخوان الصفاست،۶ و به نوبه خود، الهام بخش
بسیاری از نویسندگان بعد از خود است. مولانا به احتمال زیاد با این کتاب آشنا بوده،
زیرا مثنوی که حدود یکصد و بیست سال پس از روح الارواح نوشته شده، بیش از هر اثر
دیگری در ادب پارسی، در سبک و محتوا به روح الارواح، نزدیک است.

برخی از ویژگیهای کتاب سمعانی را می توان با بررسی یکی از درونمایه های اصلی آن
ترسیم کرد. اندیشه پایه و زیربنای کتاب این است که انسانها را به سبب عشق
آفریده اند و همه رنجها و محنتها در بالا بردن میل انسان به خدا نقشی مثبت دارد.
سمعانی، همچون اکثر عارفان صاحب نظر، بیشتر بر رحمت و محبت و شفقت خدا تأکید
می ورزد تا بر خشم و کیفر او. و اندیشه محوری این کتاب در حدیث مشهور«سبقت رحمته
غضبه» خلاصه می شود.

بیشتر مباحث سمعانی در باب رحمت خداوند، بر محور رویداد اسطوره وار و مهم وجود
انسان یعنی هبوط آدم دور می زند. اسلام، مطابق گزارش قرآن از هبوط آدم، هرگز
همانند مسیحیت بر پیامدهای منفی آن تأکید نورزیده است. با این همه، بسیاری از
صاحب نظران مسلمان، هبوط آدم را نتیجه خشم خدا و باعث قطع رابطه متعادل ما با
واقعیت الوهی می دانند. سمعانی از خشم خدا و کیفر سخت او غافل نیست، اما شرح و
تفسیر این بخش از پیام الهی را به دیگران وامی نهد. اگر دیدگاههای مخالف شایع نبود،
او این قدر بر جنبه های مثبت هبوط آدم پافشاری نمی کرد. وی آشکارا در پی مقابله با
این اندیشه است که ترس، انگیزه اصلی ما در اطاعت از خداست.

شاید اصرار سمعانی بر اینکه منشأ و ریشه هبوط آدم، رحمت و مغفرت الهی است، برای
برخی از خوانندگان شگفت آور باشد و حتی ممکن است کسانی بی درنگ در اعتراض بگویند
سمعانی گناه را به فضیلت مبدل ساخته و به نافرمانی از دستور خدا ترغیب می کند.
البته این اشکال در صورتی است که وضعیت دینی و اجتماعی عصر سمعانی را در نظر
نگیریم و کتاب او را بر حسب وضعیت زمان خودمان که اشکال نهادینه شده دستور های دینی
محدود کننده آزادی به نظر می رسد، مطالعه کنیم. سمعانی در جامعه ای می زیست که
رعایت شریعت را امری حتمی و مسلّم می دانست. او نمی گوید مردم گناه کنند و از آن
خشنود باشند، بلکه وی از آنان می خواهد مراقب نیات اعمال خود باشند. آیا درست است
که تنها برای فرار از مجازات، به شریعت عمل کنیم؛ حال چه خدا گفته باشد از مجازات
بپرهیزیم و چه خود بخواهیم؟ پاسخ سمعانی منفی است. انگیزه عمل انسان باید عشق به
خدا باشد، همان گونه که انگیزه خدا از آفرینش جهان، عشق است. (کنت کنزا مخفیا
فاحببت ان اعرف) در یک کلام، هدف سمعانی از نوشتن این کتاب آن است که در مخاطبانش
تصویری زیبا از خداوند بیافریند و در دلهای ایشان عشق به خدا را بکارد. او به خوبی
می داند که چنین عشقی نه تنها به اهمال شریعت نمی انجامد، بلکه به درکی ژرف تر و
استوارتر از شریعت و تعهدی نو برای عمل به آن منجر می شود؛ همان گونه که قرآن
می فرماید: «( ای محمد)۷ بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا
دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید؛ و خداوند آمرزنده مهربان است».
(۳: ۳۱) شالوده و اساس پیروی از پیامبر، مراعات شریعتی است که او خود بدان پایبند
بود.

برای توضیح مواضع نظری و خصوصیات سبکی سمعانی، چند نمونه از تفسیر او از هبوط آدم
را اغلب با نقل قولهایی از خود او مطرح می کنیم. بدون توجه عمیق به جزئیات این
کتاب، ممکن است به آسانی از این حقیقت غفلت ورزیم که بلاغت کتاب دست کم به اندازه
مسائل نظری آن اهمیت دارد. همواره باید به خاطر داشته باشیم که سمعانی روح الارواح
را به این قصد نوشته است که با صدای بلند خوانده شود و نیز اینکه صور خیال این
کتاب، بخش قابل توجهی از تأثیر و نفوذ آن را تشکیل می دهد هر چند نمی توان این
صور خیال را به انگلیسی برگرداند، اما من از هیچ تلاشی در این راه فروگذار
نکرده ام.۸

هبوط آدم

دیدگاههای سمعانی در باب هبوط آدم را باید بر اساس روایت قرآن از این داستان فهم
کرد. در اینجا، خلاصه داستان را با تأکید بر جزئیاتی که به ویژه برای سمعانی مهم
است، نقل می کنیم:

خدا تصمیم گرفت خلیفه یا نماینده ای در زمین قرار دهد و پیش از آفرینش خلیفه،
فرشتگان را از تصمیم خود آگاه کرد. ظاهراً آنان از این تصمیم جا خوردند، زیرا
پرسیدند: «آیا در آن (= زمین) کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد و خونها
بریزد؟ و حال آن که ما با ستایش تو، تو را تنزیه می کنیم؟». (۲: ۳۰) خداوند تنها
به این پاسخ اکتفا کرد که او چیزی می داند که آنان نمی دانند.

خداوند پس از آفرینش آدم، همه نامها را به او آموخت. بنا بر تفاسیر مختلف، این
نامها نام تمام اشیا یا نامهای خدا و یا هر دو بودند. خدا این نامها را از فرشتگان
پرسید، اما آنها به بی اطلاعی خود از نامها اذعان کردند. آنگاه خداوند به آدم فرمان
داد که این نامها را به فرشتگان بیاموزد و به فرشتگان نیز یادآوری کرد که به شما
گفتم چیزی می دانم که شما نمی دانید. سپس خداوند به فرشتگان امر کرد بر آدم سجده
کنند و همه سجده کردند جز ابلیس.۹ هنگامی که خداوند از ابلیس علت خودداری اش را
پرسید، او پاسخ داد: «من از او بهترم. مرا از آتش آفریده ای و او را از گِل
آفریده ای». (۷: ۱۲ و ۳۸: ۷۶)

بر اساس روایتی، خداوند گل آدم را با دو دست خودش به مدت چهل روز ورز داد و سپس از
روح خود در آن دمید.۱۰ شاید در این مرحله بود که خدا امانت را به آسمانها و زمین و
کوه عرضه کرد، ولی آنان همه از پذیرش آن سر باز زدند. انسان ـ در اینجا به جای آدم،
واژه انسان به کار رفته است ـ امانت را به دوش گرفت و قرآن در پایان آیه می گوید:
«راستی او ستمگری نادان بود». (۳۳: ۷۲) در همین چارچوب زمانی اسطوره وار، خدا تنها
ذریه آدم را از صلب او بیرون کشید و آنان را مورد خطاب قرار داد که « الست بربکم؛
آیا پروردگار شما نیستم؟». (۷: ۱۷۲) آنان همگی به ربوبیت او اذعان کردند. این همان
عهد الست، مضمونی مشهور در ادبیات صوفیانه است.

در همین زمان، خداوند حوا را آفرید تا همدم آدم باشد و هر دو را در فردوس ساکن ساخت
تا آزادانه به هر کجا که دوست دارند بروند. با این حال، به ایشان گفت که به«این
درخت» که مطابق احادیث گندم است، نزدیک نشوند. از اینجاست که سمعانی به کرات یادآور
می شود که آدم بهشت را «به دانه ای گندم» بفروخت. هنگامی که آدم و حوا از گندم
ممنوعه خوردند، ندا برخاست که «آدم به پروردگار خود عصیان ورزید». (۲۰: ۲۱) و البته
این گناه آدم رویدادی بزرگ است. البته سمعانی به پیروی از دیدگاه عموم مسلمانان،
هیچ گاه از این رویداد به«گناه» (اثم، ذنب) یاد نمی کند، بلکه آن را لغزش (زلت)
می داند. آدم و حوا دچار لغزش شده بودند، به خدا گفتند: «پروردگارا، ما بر خویشتن
ستم کردیم». (۷: ۲) خدا آنان را بخشید؛ قرآن می گوید: «سپس پروردگارش او را
برگزید». (۲۰: ۱۲۲) به عبارت دیگر، خداوند آدم را به پیامبری منصوب کرد. در قرآن
کریم آمده است که خداوند آدم را به همراه نوح و دیگر پیامبران برگزید. (۳: ۳۳)
سرانجام خداوند به آدم و حوا فرمود که «از آن (=بهشت) فرود آیید». (۲: ۳۸) این همان
«هبوط» ویژه است که طی آن آدم و حوا به زمین فرو آمدند.

شایان ذکر است که سمعانی تقریباً هیچ اشاره صریحی به حوا نمی کند،۱۱ نه به این دلیل
که زنان مهم نیستند، بلکه به این جهت که به عناصری از داستان که تمایز نقشهای
جنسیتی را مدنظر قرار می دهند، علاقه ای ندارد.۱۲ هنگامی که سمعانی واژه «آدم» را
به کار می برد، به پیروی از قرآن و بیشتر سنت اسلامی، از این واژه مفهوم نخستین
انسان یا صورت نوعی انسان را در نظر دارد که صفات اصلی آن، میان همه انسانها مشترک
است.۱۳ از آنجا که سمعانی به پرسش از«انسان بودن» پرداخته است، می تواند از پرداختن
به پرسش «زن بودن» یا «مرد بودن» صرف نظر کند. هبوط آدم، هبوط همه است.

آفرینش آدم

نخستین پرسشی که به طور طبیعی مطرح می شود، این است که اصلاً چرا خداوند آدم را در
نخستین مکان (=بهشت) آفرید. در تبیین این مسئله، سمعانی دو بخش اساسی از نامهای خدا
را که به کرات در متون اسلامی مورد بحث واقع شده اند، مد نظر قرار می دهد: نامهایی
که به لطف و جمال و رحمت و قرب الهی اشاره دارند و نامهایی که به قهر و جلال و غضب
و بعد خدا اشاره دارند.۱۴

انسانها که در میان همه آفریدگان بی نظیر هستند، می توانند خداوند و کل آفرینش او
را بشناسند؛ زیرا تنها بدیشان همه نامهای خدا، چه نامهای جلال و چه نامهای جمال،
تعلیم داده شده است. اما آدمیان هنگامی که به دنیا می آیند، این نامها را آگاهانه
نمی دانند. سمعانی خاطرنشان می کند که هنگام حضور آدم در بهشت، او هنوز علم به این
نامها را به طور تام و تمام به فعلیت نرسانیده بود. آدم به این حد رسیده بود که
معنای نامهای جمال و رحمت را بداند، اما از اهمیت نامهای جلال و غضب آگاه نبود و
برای رسیدن به این درک، نخست باید به زمین فرود می آمد.

رب العزه ـ جل جلاله ـ خواست که علم آدم(علیه السلام) به او جل جلاله زیادت شود،
اولش در باغ لطف آورد و بر سریر سرورش بنشاند و اقداح افراح دمادم کرد، آن گه گریان
و سوزان و افغان کنان گسیل کرد تا چنان که به اول از قدح لطف چاشنی کرد به آخر از
شربت صرف بی مزاج بی علت ذوق کند.۱۵

از آنجا که خدا نامحدود است، شیوه های ممکن برای فهم نامهای او نیز نامحدود است؛
لذا کافی نیست که خود آدم نامهای خدا را بداند، بلکه هر یک از فرزندان او نیز باید
این نامها را به شیوه خاص خودش فرا گیرد و تنها در این صورت است که تمام استعدادهای
سرشت اصیل انسان به فعلیت می رسد. یکی از پیامدهای این دیدگاه، آن است که دوزخ خود
مستلزم وجود انسان در این جهان است. دوزخ چیزی نیست جز قلمرو حکومت تقریباً انحصاری
نامهای غضب و قهر الهی؛ همان طور که بهشت نیز قلمرو حکومت نامهای رحمت و لطف الهی
است؛ و جهان کنونی نیز تحت تأثیر هر دو نوع نام است. این حقیقت که خدا رحمان و قهار
است، می طلبد که هم بهشت وجود داشته باشد و هم دوزخ. به گفته سمعانی، از این روست
که خدا برای تبیین اینکه ضرورت ترک بهشت را برای آدم تبیین کند، به وی چنین خطاب
کرد:

ای آدم، تو صره سر به مهری، منبع محبت و مهری. در عالم نهاد تو هم رومی چون ماه است
و زنگی سیاه است… در بحر نهاد تو هم مروارید است و هم سفال… و ما را دو سرای
است: در یکی مایده رضا نهاده… و در یکی آتش غضب افروخته… اگر تو را در جنت
بگذاریم، صفت قهر ما بدان رضا ندهد. از این جا رحیل کن و بدان کوره بلا و بوته
ابتلا در رو تا ودایعی و صنایعی و لطایفی و وظایفی که در درج دل تو است آشکار
کنیم.۱۶

لطف و قهر خدا در دو بعد سرشت آدم که در روایات از آن به «روح» و «گل» تعبیر شده،
انعکاس یافته است. صفت لطف با روح پیوند دارد، در حالی که صفت قهر با شدت بیشتری با
گل مرتبط است؛ اما این سخن به معنای کاستن از ارزش گل نیست، چرا که قهر نیز صفتی
الهی است و بدون گل، آدم فرشته می بود نه انسان و در این صورت نمی توانست وظیفه ای
را که برای آن آفریده شده به انجام برساند.

اگر (آدم) همه روح بودی، روزگار بی لوث بودی و افعال بی تخلیط و افعال خالص دنیا را
نشاید و آدم را از۱۷ ابتدا برای کدخدایی دنیا آفریده بودند.۱۸

این نکته اخیر حائز اهمیت است و سمعانی اغلب به آن اشاره دارد. قرآن آشکارا بیان
می دارد که هدف خدا از آفرینش آدم قرار دادن خلیفه ای در زمین است و اگر آدم در
بهشت می ماند نمی توانست خلیفه باشد.

آدم را که از جنت به دنیا آوردند، نه به علت زلت بود که اگر به تقدیر آن زلت نکردی
هم به دنیاش آوردندی، زیرا که دست خلافت و بساط سلطنت منتظر قدوم قدم او بود. قال
ابن عباس: «اخرجه من الجنه قبل ان ادخله فیها».۱۹

اما اگر خدا آدم را آفرید تا خلیفه ای در زمین باشد، پس چرا بلافاصله ]پس از
آفرینش[ او را در زمین سکونت نداد؟ سمعانی به این پرسش چند پاسخ می دهد. در اینجا
وی با استمداد از سرشت بهشت که تحت سیطره صفات رحمت و لطف خداست، به این سؤال
می پردازد. آدم در آغاز آفرینش هم چون کودکی بود که توان تحمل خشم و قهر خدا را
نداشت. از این رو، خدا برای مدتی او را نوازش کرد و پرورش داد تا نیروی (لازم) را
به دست آورد. سپس او را به این دنیا که صفات قهر و خشم آشکارا در آن جلوه می کنند،
فرو فرستاد.

(آدم) هنوز طفل بود. در راه نواختنش آورده اند. راه اطفال دیگر است و کوره ابطال
دیگر. به فردوسش بردند بر سفت۲۰ عزیزان مملکت و آن بهشت، مهد بزرگی و وسادت سیادت
او ساختند که هنوز طاقت بارگاه قهر نداشت.۲۱

یکی از دلایل چندگانه هبوط آدم این است که هبوط راه را برای ورود فرزندان آدم به
بهشت هموار کرد. سمعانی می گوید که خدا را با این وعده از بهشت بیرون فرستاد که او
را به همراه همه فرزندانش به بهشت بازگرداند.

خلایق را معلوم گردد که چنان به صورت بیرونت دانستیم آورد از بهشت در صفت قهر، باز
دانیم برد در صفت لطف. فردا آدم با ذریت در بهشت می رود و از ذره های بهشت آواز
می آید از غایت ازدحام و ملائکه ملکوت به تعجب می نگرند و می گویند که«این آن مرد
فرد است که بینوا و بی برگ چند روز از فردوس رخت برداشت؟» ای آدم، بیرون آوردن تو
از بهشت پرده کارها و ستر رازهاست… رنجی برگیر و تا روزی چند گنجی برگیر.۲۲

عشق

سمعانی، همچون مولوی و بسیاری دیگر از عارفان ، کلید هستی آدم را در عشق خدا به
انسان و عشق انسان به خدا می یابد و به کرات آیه « یحبهم ویحبونه»،(۵: ۵۴) را تفسیر
می کند. به جز انسان هیچ موجود دیگری نمی تواند با عشق سرشار خدا را دوست بدارد،
زیرا تنها انسان بر صورت خود خدا خلق شده است.

ای جوانمرد، همه موجودات که آفرید به تقاضای قدرت آفرید، و آدم و آدمی را به تقاضای
محبت آفرید. همگان را قادر وار آفرید، اما شما را دوست وار آفرید.۲۳

هر چند ظهور عظمت آدم بر جنبه بیرونی وجود او یعنی گل بستگی دارد، کانون حقیقی شکوه
و جلال او در ژرف ترین بعد وجودی او یعنی دل مستقر است، زیرا دل همان جایی است که
خدا به آن نظر می کند و عشق به خدا در آن زاده می شود.

موضع محبت که هست، دل است و دل زر خالص است و گوهر بحر نحر است و یاقوت کان سر است.
دست هیچ غیر به وی نارسیده و دیده هیچ نامحرم بر وی ناافتیده. مشاهده جلال وی را
زدوده گردانیده، صیقل غیب وی را مهر زده، روشن و صافی گشته. چون کار دل بر این جمله
بود، حضرت عزت را محبتی بود. جمال آن محبت پیش دل عزیزان بداشت. آثار انوار جمال
محبت بی کیفیت در آینه دلهای عزیزان پدید آمد. پس محبت ما به محبت او قایم است نه
محبت او به محبت ما.۲۴

از یاد نبریم که عشق هیچ گاه از درد و رنج جدا شدنی نیست. عاشق در حسرت محبوب خود
می سوزد و هر اندازه دست یافتن به محبوب دشوارتر باشد، رنج عاشق نیز بیشتر و
بزرگ تر است. هدف عشق یکی شدن و به هم پیوستن است و صفات الهی رحمت و لطف هستند که
این وحدت را به وجود می آورند؛ اما درست به همان میزان که عشق مقتضی وحدت است،
مقتضی جدایی نیز هست. هیچ عشقی بدون آزمایش و ابتلا وجود ندارد. عشق حقیقی آنجاست
که به گاه هجران محبوب پرشورتر گردد. از این رو، عاشق باید پیامدهای نامهای خشم و
قهر را از سر بگذارند، زیرا این نامها جلوه گر هجران الهی اند. اثر این نامهای الهی
در این جهان و در دوزخ، همان محنت و درد و رنج است.

از عرش تا ثری یک ذره عشق نفروشند جز در سرای شادی و اندوه آدمیان. معصومان و
پاکان درگاه بسیار بودند لیکن بار این حدیث دلسوز تن گداز یعنی « یحبهم ویحبونه»،
(۵: ۵۴) جز این مشت خاک نکشید.۲۵

عشق صفتی الهی است که با خود خدا پیوند دارد؛ خدایی که هم جمیل است و هم ذوالجلال،
هم رحیم است و هم غضبناک، هم لطیف است و هم قهار، هم نزدیک است و هم دور فرشتگان از
عشق خدا محروم اند، زیرا نمی توانند دوری حقیقی را بچشند، همان گونه که چهارپایان
از عشق دورند، چون نزدیکی حقیقی را نمی توانند درک کنند. انسانها را از تار و پود
نزدیکی و دوری بافته اند و همه صفات ناساز در آنها گرد آمده است. تنها ایشان که در
وجودشان همه تضادها با هم وجود دارد می توانند به راستی به خدا مهر بورزند.

جام عهد محبت (یحبهم) در هژده هزار عالم جز آدمیان نکشیدند.۲۶

انسان گل سر سبد آفرینش است، زیرا سلسله کاملی از صفات الهی را متجلی می سازد. جهان
بدون انسان، بی چون، مکانی سوت و کور و ملال آور خواهد بود.

پیش از اینکه آدم را در وجود آورند. عالمی بود پر مخلوقات و موجودات و مصورات و
مقدرات جمله شوربای ساده بودند و نمک درد در نبود. چون قدم آن مهتر از کتم عدم در
وجود آمد، ستاره محبت در فلک سینه طینه آدم درفشان گشت، آفتاب عاشقی در سماء سر او
درخشان گشت.۲۷

راز عظمت آدم، حمل بار امانت است. به نظر سمعانی امانت همان عشق به خداست. تنها آدم
راز عشق را دانست، زیرا عشق سبب اصلی هستی او بود. او می دانست که تا درد جدایی و
قهر را نچشد، پخته و استوار نشود و به همین سبب میوه ممنوعه را خورد.

بر قضیه جود و کرم، آن مهتر را در بهشت فرستادند و بر متکای عزت نشاندند و جمله
بهشت در فرمان وی کردند. او در نگریست. یک ذره اندوه و حقیقت محبت ندید. گفت: «
القمیص والخبیص لا یجتمعان».۲۸

بی شک خدا در نافرمانی آدم نقش داشت، زیرا او را برای خلافت آفریده بود که از عشق
جدا نشدنی است و جوهره عشق، حسرت و اندوه است. به قول سمعانی:

آن خداوندی که یوسف را نگاه داشت تا آن فاحشه بر وی نرفت، توانستی که آدم را نگاه
داشتی از ذوق شجره، لیکن چون عالم پرشور و بلا می باید چه حیلت؟۲۹

هنگامی که خدا بار امانت را به آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد، همگی از برداشتن
آن سر باز زدند، زیرا راز عشق را نمی دانستند. اما آدم عاشق و سینه چاک، تنها در
اندیشه محبوب بود نه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.