پاورپوینت کامل (نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری»)(قسمت پایانی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل (نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری»)(قسمت پایانی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل (نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری»)(قسمت پایانی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل (نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری»)(قسمت پایانی) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۳۵

اشاره:

تضارب و تعاطی افکار، یکی از مهم ترین ابزار نرم افزارانه جهت تعالی اندیشه و
گفت و گوی علمی به منظور انتخاب قول احسن می باشد. به همین منظور در شماره هجده،
مقاله استاد ارجمند آقای دکتر نعمت الله صفری با عنوان «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب
الهدایه الکبری که توسط دکتر نجفی یزدی مورد نقد و بررسی قرار گرفته بود، تقدیم
گردید. در این شماره قسمت دوم و پایانی آن را منتشر نموده و قضاوت و ارزیابی آن را
بر عهده خوانندگان فرهیخته می نماییم.

مورد بیست و یکم: مقاله: کتاب با روایاتی مجهول و ضعیف سه ماجرا برای بازگشت خورشید
به خاطر حضرت علی(ع) نقل می کند که یکی از آنها در زمان پیامبر اکرم(ص) در مدینه اتفاق
افتاد و چون پیامبر(ص) بر زانوی علی(ع) به خواب رفته بود، نماز عصر حضرت علی(ع) قضا شد و
به دعای پیامبر(ص) خورشید برگشت تا علی(ع) نمازش را در وقت ادا کرده باشد. در حالی که
در متن این روایت سخن از مشاهده این معجزه به وسیله همه مردم مدینه به میان آمده،
اما تنها با این چند راوی می تواند آن را در قرن چهارم نقل کند و ماجرای دوم و سوم
در عراق و در زمان حکومت آن حضرت اتفاق افتاد، دومی نزدیک کربلا و سومی در بازگشت
از نهروان که بنابر نوشته او همه لشکریان حضرت آن را مشاهده کرده اند.

وی پس از آن به سراغ تاریخ گذشتگان رفته و بازگشت خورشید را برای پیامبرانی همچون
یوشع بن نون، وصی موسی(ع)، و حضرت سلیمانA نیز نقل کرده است.

جواب: حدیث رد شمس برای علی(ع) در دو نوبت ـ نه سه بار ـ از نظر سند از محکم ترین
اسناد و منابع حدیثی برخوردار است. شیخ مفید(ره) از آن این گونه تعبیر کرده است: یکی
از نشانه های آشکار خداوند بر دست حضرت امیر(ع) که در روایات متعدد وارد شده و علما
سیر و آثار آن را نقل کرده اند و شعرا آن را به شعر کشیده اند، بازگشت خورشید برای
علی(ع) در دو نوبت است؛ یکی زمان پیامبر(ص) و دیگری بعد از رحلت حضرت.

اما خبر رد شمس در نوبت اول در زمان پیامبر(ص) را انبوهی از علمای اهل سنت روایت
کرده اند که علامه امینی(ره) آن را از ۴۲ کتاب اهل سنت، از جمله عثمان بن ابی شیبه
(م۲۳۹ق)، احمدبن صالح شیخ بخاری (م۲۴۸ق) و محمدبن حسین ازدی (م۲۷۷ق) در کتاب مناقب
علی(ع) آورده است (که هر سه نفر قبل از خصیبی متولد شده اند) و حتی حاکم حسکانی و
اخطب خوارزمی و سیوطی در مورد آن کتابی جداگانه نوشته اند.

اما خبر رد شمس در بار دوم به هنگام مراجعت از جنگ نهروان ـ که تفصیل آن را همراه
با مدارک متعدد آن در کتاب مناقب اهل بیتA، ج۱، ص۲۷۷ ذکر کرده ایم ـ نیز از احادیث
مشهور میان شیعه است.

بزرگانی مثل نصربن مزاحم (م۲۱۲ق) در کتاب وقعه صفین، صفار (م۲۹۰ق) در بصائر
الدرجات، صدوق(ره) در من لایحضر و علل الشرائع، شیخ مفید(ره) در الارشاد، سیدرضی در
خصائص، صاحب عیون المعجزات در کتاب خود، شیخ طوسی(ره) در الامالی و دیگران در کتابهای
خویش آن را ذکر کرده اند. حتی ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۶۸ و
قندوزی در ینابیع الموده آن را ذکر کرده اند.

آری، عده ای ناآگاه یا مغرض مثل ابن حزم و ابن جوزی و ابن تیمیه این حدیث را تکذیب
کرده اند. ابن تیمیه می گوید: کمترین روافض در غلو می گویند خورشید دو بار برای
علی بن ابیطالب(ع) برگشته است.

به جهت وضوح اشتباه این افراد ناآگاه است که عده ای از اهل سنت مثل ابوالمفضل یوسف
حنفی به جدش ابن جوزی در این انکار اعتراض کرده و همین گونه ابن حجر عسقلانی در فتح
الباری می گوید: ابن جوزی و ابن تیمیه که این حدیث را جزو احادیث دروغین می دانند،
اشتباه کرده اند.

اینکه وی این حوادث را مهم که در منظر مردم مدینه یا لشکریان رخ داده است چگونه
تنها با چند راوی می تواند در قرن چهارم روایت کند، قابل تأمل است. زیرا اگر به
عوامل گوناگونی که در گذر زمان رخ می دهد و سبب کمرنگ شدن یا نابودی یاد حوادث بزرگ
و عالم گیر می شود توجه کنیم، هرگز از این مسئله تعجب نخواهیم کرد، به ویژه در
مباحثی که مربوط به فضائل حضرت علی(ع) بوده است. وقتی بنا باشد که دوست و دشمن، تلاش
در کتمان این گونه فضائل نمایند با کتمان دوستان به جهت واهمه از سوء استفاده
غالیان و عدم تحمل بسیاری از مردم و ضعف سطح علمی ایشان و مورد اتهام قرار گرفتن
راویان این گونه اخبار به غلو و تأکید ائمه(ع) به کتمان اسرار ایشان از نااهلان، و از
طرفی سعی دشمنان در نابودی همه این فضائل و گویندگان آن، چگونه توقع نقل پرتعداد
این گونه اخبار می رود، به ویژه که کتابها و روایتهای بسیاری از میان رفته باشد.

توجه کنید که مسئله اذان در زمان پیامبر(ص) که بر بالای مأذنه هر روز چند نوبت با
صدای بلند ادا می شد، چرا اکنون مورد اختلاف شدید مسلمین قرار دارد. وضو و نماز
پیامبر(ص) با این همه تکرار و وضوحی که در آن زمان داشته، چرا مخفی مانده است؟ چرا
جریان غدیر که در ملأ عام و در حضور بیش از یکصد هزار نفر از صحابه واقع شد، به
فاصله حدود هفتاد روز تا رحلت پیامبر(ص) به دست فراموشی سپرده شد؟ اگر به این مسائل
توجه کنید، به اهمیت موانع گزارشهای تاریخی و تأثیرگذار پی می برید.

اما جریان بازگشت خورشید بر وصی موسی، جناب یوشع بن نون ـ و نه وصی سلیمان ـ نیز از
حوادث مشهور است که محمدبن جریر طبری شیعه در نوادر المعجزات، ص۱۳، آن را ذکر کرده
و می گوید: «وهذا مما لایختلف فیه لشهرته بین اهل العلم.» و صدوق(ره) در من لایحضر،
ج۱، ص۲۰۳، نیز به آن اشاره کرده است .

علی بن موسی بن طاووس در رساله النجوم از کلینی در کتاب الرؤیا به سند خود از
محمدبن بسام از امام صادق(ع) روایت می کند که فرمود: گروهی می گویند: ستاره ها
صحیح تر از خواب هستند. این مسئله تا وقتی خورشید بر یوشع بن نون و بر امیرالمؤمنین
برنگشته بود صحیح بود، ولی چون خداوند عزوجل خورشید را بر این دو برگرداند، علمای
نجوم گمراه شدند؛ برخی درست می گویند و برخی خطا می کنند.

علامه مجلسی(ره) از کتاب البهی الدعوات النبی(ص)، تصنیف حافظ ابی محمد حزمی، آورده است
که یوشع بن نون این دعا را کرد و به اذن خداوند عزوجل خورشید برای او حبس شد.

مورد بیست و دوم: مقاله: خصیبی برای اثبات فضیلت سرزمین کربلا، از قول حضرت علی(ع) آن
سرزمین را محل تولد عیسی(ع)، محل غسل مریم(س) و محل تکلم خداوند با موسی(ع) به وسیله درخت
دانسته است و خوشبویی خاک آن را به علت وجود پشکلهای آهوان بهشتی و نه دنیایی که در
این سرزمین چرا می کنند دانسته است.

جواب: اینکه محل تولد عیسی(ع) و غسل مریم(س) و یا محل تکلم خداوند با موسی(ع) چه مکانی
بوده است، از مسلمات تاریخی نیست که اگر گزارشی برخلاف آن رسید، آن را مردود و کتاب
مشتمل بر آن را ضعیف تلقی کنیم؛ بلکه در کافی روایت کرده است که جناب مریم(س)،
عیسی(ع)
را کنار نهر فرات زایمان کرد. در بصائر و قصص العلما نیز همین مطلب آمده است.

در روایت شیخ طوسی(ره) از امام صادق(ع) آمده است که حضرت مریم(س)، عیسی را در کربلا به
دنیا آورد و طبعاً غسل جناب مریم نیز باید در همان حوالی باشد.

اما در مورد محل تکلم خداوند با موسیA ، شیخ طوسی(ره) در تهذیب از امام صادق(ع) روایت
نموده است که فرمود : کنار وادی ایمن که خداوند در قرآن آن را ذکر فرموده است فرات
است «والبقعه المبارکه هی کربلاء.» در کامل الزیاره نیز همین را ذکر نموده است.
همچنین در منتخب البصائر نیز همین را آورده است .

آیا بهتر نبود که مقاله با بررسی دقیق مکان این حوادث، تحقیقی را در این مورد انجام
می داد و روایات مختلف را در این مورد بررسی می نمود؟ به ویژه که منزل جناب شعیب
نزدیک مدین در مصر بوده و جناب موسی در راه بازگشت از مدین به نبوت مبعوث شده است.

اما جریان عبور حضرت امیر(ع) از سرزمین کربلا و گریه اصحاب و دیدن آهوان و برداشتن و
بوییدن پشکل آنها مسئله ای است که در روایت صدوق(ره) به صورت مفصل بیان شده است، گرچه
در خصوصیات بسیاری با روایت خصیبی تفاوت دارد.

ای کاش مقاله تصریح می کرد که کدام یک از امور مذکور با ادله قطعیه یا مستندات
تاریخی تنافی دارد. آیا اینکه ما به جریانی اشاره کنیم و صرفاً آن را مردود یا
مستبعد تلقی کنیم، روش علمی و تحقیقی است و با آموزه های علمی، تاریخی و کلامی
موافقت دارد؟

مورد بیست و سوم: مقاله: خصیبی به منظور همانندسازی جنگ عایشه علیه حضرت علی(ع) در
امتهای گذشته، سخن از جنگ مخالفان یهودی یوشع علیه او به میان می آورد که یکی از
رهبران آنها صفرا (صفورا؟) دختر شعیبA و همسر موسی(ع) بوده است.

جواب: انکار و استبعاد مذکور، مستند به چه دلیل عقلی و شرعی یا تاریخی است؟ کدام
گزارش تاریخی یا مورخی نبرد یهودیان را به رهبری صفرا همسر موسی(ع) با یوشع وصی
موسی(ع)
تکذیب می کند؟ و اگر هم باشد، چرا نویسنده به آن استناد نمی کند؟ آیا می پندارند که
عدم صحت در جریان فوق، چنان واضح است که محتاج به تذکر نیست؟

به هر حال اولاً، خصیبی این جریان را به صورت رُوی بیان کرده است و بارها اشاره
کرده ایم که هرگز نباید روایت یک راوی را به ویژه اگر به صورت رُوی باشد، به
اعتقاد او حمل کرد و بر او اعتراض نمود.

ثانیاً، روایت مذکور را صدوق(ره) نیز آورده است. ایشان از عبدالله بن مسعود روایت کرده
که گفت: به پیامبر اکرم(ص) گفتم: یا رسولالله(ص) شما را چه کسی غسل می دهد؟ فرمود: هر
پیامبری را وصی او غسل می دهد. پرسیدم: وصی شما کیست؟ فرمود: علی بن ابیطالب(ع).
گفتم: چند سال بعد از شما زندگی می کند؟ فرمود: سی سال، همانند یوشع بن نون وصی
موسیH که بعد از او سی سال زندگی کرد و صفرا همسر موسی و دختر شعیب ، مدعی شد که من
از تو به خلافت سزاوارترم و لشکری جمع کرد و یوشع با سپاه او نبرد کرد و وی را اسیر
نمود و به خوبی با او برخورد کرد. همانا دختر ابی بکر (نیز) با چندین هزار نفر بر
علی(ع) خروج خواهد کرد و او با آنها می جنگد و دختر ابوبکر را اسیر می نماید و با او
به خوبی برخورد می کند و در مورد او نازل شده است: « وقرن فی بیوتکن ولاتبرجن تبرح
الجاهلیه الاولی… الآیه» یعنی همچنان که صفرا در جاهلیت اولی چنین کرد.

صدوق(ره) از امام صادق(ع) روایت کرده است که دو نفر منافق از قوم موسی(ع) با صفرا همسر
موسی(ع) همدست شده و با سپاه صدهزار نفری به جنگ یوشع بن نون آمدند و شکست سختی
خوردند و صفرا اسیر شد. یوشع به او گفت: من در دنیا تو را عفو کردم تا آنکه با
پیامبر خدا موسی ملاقات کنیم و من از آنچه از تو و قوم تو دیده ام، شکایت کنم. صفرا
گفت: وای بر من، به خدا سوگند اگر بهشت بر من مباح شود، از دیدار پیامبر خدا ـ
موسی(ع) همسرش ـ خجالت می کشم، چرا که حجاب او را دریدم و بر وصی او خروج کردم.

آیا با وجود این روایات می توان این جریان را جعلی خواند و از موارد ضعف کتاب ذکر
کرد؟

مورد بیست و چهارم: مقاله: در کتاب آمده است که حضرت علی(ع) در هنگام خروج برای جنگ
با معاویه، یکی از مخالفان خود را تبدیل به سگ می کند.

جواب: البته در روایات خصیبی آمده است که سر آن مرد به صورت سگ در آمد و سپس حضرت
او را به شکل انسانی برگرداند.

به هر حال در این مورد نیز مقاله در مورد وجه اشکال ساکت است . آیا اشکال در امکان
مسخ انسان به حیوان است؟ در حالی که قرآن صریحاً می گوید که به متمردین بنی اسرائیل
خطاب کردیم: « فقلنا لهم کونوا قرده خاسئین».

همچنین روایات بسیاری در مورد مسوخ یعنی حیوانهایی که افرادی به شکل آنها مسخ
شده اند وارد شده است. امام صادق(ع) فرمود: خداوند قومی را به صورتهای گوناگون مسخ
نمود، مثل خوک و میمون و خرس، سپس از خوردن این گونه حیوانهای عقوبتی نهی نمود تا
مردم از آن استفاده نکنند و عقوبت الهی را سبک نشمارند.

صدوق(ره) فرموده است: که مسوخ بیش از سه روز زنده نمانده اند و حیوانهای کنونی شبیه
آنها هستند.

آیا اشکال در قدرت امیرالمومنین(ع) در مورد این گونه امور است؟ همو که دارای تمامی
علم کتاب است؛ کتابی که امام صادق(ع) فرمود: نزد سلیمان بن داود تنها یک حرف از اسم
اعظم بود (و آن عجائب را انجام می داد) و صاحب شما کسی است که خداوند می فرماید «
قل کفی بالله شهیداً بینی وبینکم عنده علم الکتاب، «وکان والله عند علی(ع) علم
الکتاب… .»

در احادیث دیگر آمده است که به عیسی بنمریم(ع) دو حرف (از اسم اعظم) داده شده بود و
با آن عمل می کرد و اسم اعظم خداوند هفتاد و دو حرف دارد که خداوند هفتاد و دو حرف
را به محمد و آل محمد ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ داده است.

لذا وقتی ابوبصیر به امام صادق(ع) گفت: شما می توانید (مثل عیسی(ع)) مرده زنده کنید و
کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهید، حضرت فرمود: آری، به اجازه خدا، و سپس بر
چشم و صورت ابوبصیر (که نابینا بود) دست کشید و او می گوید: خورشید آسمان و زمین و
اتاقها و هرچه را در خانه بود دیدم. حضرت به من فرمود: می خواهی همین گونه باشی و
حسابرسی تو در قیامت مانند مردم باشد، یا برگردی و بهشت خالص برای تو باشد؟ گفتم:
برمی گردم. حضرت بر چشم من دست کشید، دوباره مثل اول شدم. و چون این حدیث را به
ابن ابی عمیر گفتم، گفت: گواهی می دهم که این حق است همچنان که وجود روز حق است.

آیا اشکال در بعید شمردن وقوع این حوادث است؟ ما بارها گفته ایم که صرف ندرت
نمی تواند دلیل بر عدم صحت یک خبر به ویژه در باب معجزات و کرامات ائمه(ع) باشد.

گذشته از آنکه ما روایات متعددی را از این گونه مسخها در ملل گذشته (همچنان که در
روایات مسوخ آمده است) و امت اسلامی داریم، که موارد آن را مرحوم بحرانی در مدینه
المعاجز از کتابهای ثاقب المناقب و خصائص سید رضی و مناقب ابن شهرآشوب و امالی
ابن بابویه آورده است. به نقل مرحوم بحرانی، منصور دوانیقی با مردی مواجه شدکه در
نماز جماعت سر خود را با عمامه پیچیده بود و چون عمامه اش کنار رفت، دید که سر او
مانند خوک بود و در توضیحی که داد معلوم شد که وی به خاطر جسارتهای مدام به حضرت
علی(ع) و اینکه روزی هزار بار علی(ع) را لعنت می کرد، سرانجام خوابی دیده بود و توسط
حضرت رسول۶ به این صورت درآمده بود. مرحوم بحرانی قبل از نقل این جریان از صدوق(ره)
می گوید: «والحدیث مشهور فی کتب الخاصه والعامه.»

اما اینکه حادثه اگر رخ می داد حتماً مشهور می گشت، جوابش را قبلاً متعرض شده ایم و
گفته ایم صرف عدم شهرت، به ویژه در این گونه موارد که موانع نشر فراوان بوده بلکه
عوامل کتمان زیاد بوده است، دلیل نمی شود و انتظار انتشار این گونه حوادث منطقی
نیست.

مورد بیست و پنجم: مقاله: در کتاب آمده است حضرت علی(ع) به منظور اثبات قدرت خود، در
حالی که بر روی منبر نشسته، پای خود را تکان می دهد و می گوید: مردم تاریخ این عمل
را ثبت کنید، زیرا من در این زمان با پایم لگدی به سینه معاویه (در شام) زدم و او
را از تخت به زمین انداختم. بعدها از شام خبری رسید که صحت این ادعا را ثابت کرد.

جواب: این جریان نیز با هیچ دلیل عقلی و یا نقلی و تاریخی منافات ندارد و انکار آن
فقط یک استبعاد است که جنبه علمی ندارد. بلکه نفی و تأیید آن نیاز به بررسی قرائن
دارد، و اتفاقاً حدیث مذکور را بزرگانی در کتابهای خویش ـ البته با تفاوتهایی ـ ذکر
کرده اند.

نوادر المعجزات، عیون المعجزات، ارشاد القلوب و بحارالانوار از آن جمله اند. و مؤید
این جریان، حدیثی است که شیخ مفید(ره) به سند معتبر از امام صادق(ع) روایت کرده است که
حضرت به ابان الاحمر فرمود: ای ابان! مردم چگونه این سخن امیرالمومنین(ع) را انکار
می کنند که فرمود: اگر بخواهم این پایم را بلند می کنم و به سینه پسر ابوسفیان در
شام می زنم و او را از تخت پایین می اندازم! ولی به آصف، وصی سلیمان که تخت بلقیس
را (همان گونه که در قرآن آمده است) در کمتر از یک چشم بر هم زدن نزد سلیمان آورد،
اعتراضی ندارند؟ آیا پیامبر ما۶ افضل انبیا و وصی او افضل اوصیا نیست؟ چرا او را
همانند وصی سلیمان قرار ندادند؟ خداوند میان ما و آنکه حق ما و فضل ما را انکار
کند، داوری نماید. شبیه همین حدیث را صاحب ثاقب المناقب آورده است.

البته غرض عمده این جانب بیان قرائن و اموری است که مسئله را تأیید می کند، نه آنکه
مدعی وقوع قطعی این گونه حوادث باشم. آنچه مهم است روشهاست و اینکه بدون تحقیق و به
صرف استبعاد نباید مسئله ای نفی شود یا مورد تصدیق قرار گیرد.

مورد بیست و ششم: مقاله: خصیبی به منظور اثبات عدالت حضرت علی(ع) داستان یهودی را نقل
می کند که جنیان الاغ او را دزدیده بودند و حضرت علی(ع) آن را بازپس می گیرد و این
ماجرا سبب شیعه شدن او می شود و او این ماجرا را اولین و آخرین عدالتی می داند که
مشاهده کرده است.

جواب: این داستان گرچه از نظر وقوع در حد یک احتمال است که تأیید آن مثل انکار آن
نیاز به شواهد و قرائن دارد، و آن گونه که خصیبی ذکر نموده دارای سند معتبری نیست و
شاید از متفردات این کتاب باشد، اما صرف ضعف سند، همچنان که بارها گفته ایم، دلیل
بطلان یک گزارش نیست و گرنه گزارشها و روایتهایی در فقه و اخلاق و کلام و به ویژه
در تاریخ فراوان اند که عمده منابع آن گزارشهایی است مرسل و بدون سند، مثل الکامل
فی التاریخ و یا دارای اسناد ضعیف، مثل تاریخ طبری.

اتفاقاً این روایت چون منسوب به حضرت علی(ع) است، یعنی شخصیتی که ابوالعجائب است و
کارهای اعجاب انگیز از وی فراوان گزارش شده است، از این جهت ترجیح دارد، زیرا ائمه
اطهار(ع) به اذن خداوند بر همه آفرینش از جمله جنیان فرمانروایی دارند، همان گونه که
حضرت سلیمان بر اجنه و شیاطین مسلط بود و در روایات نمونه های متعددی از اعمال این
قدرت گزارش شده است که به نمونه ای از آن اکتفا می کنیم.

ثقه الاسلام کلینی(ره) به سند معتبر از سدیر صیرفی روایت می کند که امام باقر(ع) به او
فرمود: «یا سدیر، ان لنا خدماً من الجن فاذا اردنا السرعه بعثناهم.»

جایگاه اعجاز در کتاب و سنت و نزد علما و اصحاب ائمه اطهار(ع)

مقاله: نویسنده کتاب الهدایه الکبری آن را رویکرد خاص به مسئله امامت ائمه(ع) می داند
که می توان آن را دلائل نگاری در تشیع امامیه نامید. سپس افرادی مثل ابوسمینه و
ثبیت بن محمد و عبدالله بن جعفر حمیری و محمدبن مسعود عیاشی را از پیشگامان
دلائل نگاری می شمارد و می افزاید رگه هایی از این رویکرد را می توان در کتبی همچون
بصائر الدرجات محمدبن حسن صفار و اصول کافی کلینی (بخش کتاب الحجه) مشاهده کرد.

جواب: اگر منظور از رویکرد خاص به مسئله دلائل نگاری و پیشگام بودن افراد مذکور،
این است که اینان در تألیف کتاب مستقل یا اختصاص بخشی از کتاب به این موضوع پیشگام
بوده اند، قابل بررسی است؛ زیرا ظاهراً نویسنده این پیشگامی را از فهرست منصفات
اصحاب که به نام دلائل بوده است، بیان داشته اند در حالی که اولاً، معلوم نیست
دلائل نویسی به معنای اعتماد اصلی بر معجزه منحصر بودن کتاب در ذکر معاجز باشد، و
چه بسا در میان فضائل و ادله عقلی و نقلی اعم از آیات و روایات باشد.

ثانیاً، علمای متقدم امامیه کتابهای متعددی به عنوان الامامه دارند که به احتمال
فراوان می تواند دربردارنده کرامات و معاجز اهلبیت(ع) باشد و فهرست بلندبالای آن را
محدث بزرگوار هاشم بن سلیمان بحرانی در اول مدینه المعاجز ذکر نموده است.

اگر منظور از رویکرد خاص و پیشگامی این افراد، صف بندی در جامعه شیعه و عدم
اعتقادمحوری دیگر بزرگان در مسئله امامت به بحث معجزه باشد که در مباحث آینده
نویسنده مطرح می نماید، همچنان که خواهیم دید قابل تأمل است.

مقاله: این رویکرد ـ توجه خاص به دلائل نگاری ـ که در میان نقل گرایان امامی رواج
دارد، عمده سعی خود را بر آن معطوف کرده تا در کنار ابزاری همچون نص و بلکه بالاتر
از آن، از ابزاری به نام معجزه و کرامت که از آن با عنوان دلالت جمع آن دلائل یاد
می شود، برای اثبات امامت ائمه اثنی عشر بهره گیرد و با ذکر حوادث خارق العاده
امامت ائمه(ع) را اثبات نماید. از اینجاست که در موارد فراوانی از کتاب الهدایه
الکبری پس از ذکر معجزه های متعدد از آنها با عبارت هذا من دلائله وبراهینه یاد
می شود که نکته جالب، همردیف شدن کلمه دلائل با واژه براهین است.

جواب: اینکه بزرگان شیعه تلاش می کرده اند از معجزه در کنار نص برای اثبات امامت
ائمه(ع) استفاده کنند مطلب حقی است که منحصر به گروه و گرایش خاصی نیست، همچنان که
خواهیم دید؛ مثلاً دانشمند بزرگ و مورد اتفاق شیعه که از متکلمان بزرگ عقل گرا ـ به
تعبیر مقاله ـ به حساب می آید، یعنی شیخ مفید(ره) (م۴۱۳ق)، در پایان فصل مربوط به حضرت
سجادA می گوید: «وقد روت الشیعه له آیات ومعجزات وبراهین واضحات لم یتسع لذکرها هذا
المکان ووجودها فی کتبهم المصنفه ینوب مناب ایرادها فی هذا الکتاب.»

می بینیم که این جمله به وضوح حکایت از توجه شیعه به مسئله معجزه در تألیفات خویش
دارد، و این البته در کنار ادله عقلیه مثل افضلیت در کمالات و بطلان ترجیح مفضول و
مثل نصوص وارد شده در امامت اهلبیت(ع) است. اما اینکه عالمان اعجاز را بالاتر از
دیگر وجوه معرفی کرده و استدلال کرده باشند، معلوم نیست؛ گرچه در بسیاری از مواقع،
اعجاز فصل الخطاب منازعات است و همین عبارت شیخ(ره) می تواند پاسخی برای تعجب نویسنده
درباره تعبیر برهان در کنار دلائل باشد؛ زیرا شیخ مفید(ره) از معجزات اهلبیت(ع) به
براهین واضحات تعبیر کرده است؛ چون معجزه، خود برهانی روشن است.

قبل از کلام این بزرگان سخن خداوند متعال است که بعد از ارائه دو معجزه به موسیA
با فرمان « وأن الق عصاک…» و فرمان « أسلک یدک فی جیبک تخرج بیضاء…» می فرماید:
« فذانک برهانان فی ربک الی فرعون وملأه…». یعنی خداوند این دو معجزه را برهان
الهی می داند، پس در استعمال این کلمه در کنار دلائل جای هیچ تعجبی نیست.

مقاله: این رویکرد برخلاف رویکرد متکلمان عقل گرایی همچون هشام بن حکم، مؤمن طاق،
هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمن، ابوسهل نوبختی و در ادامه ابن قبه رازی و سید
مرتضی، در آغاز مورد عنایت ویژه جامعه امامی به خصوص دانشمندان آن، به عنوان محور
اصلی اثبات امامت قرار نگرفت و تنها از سوی ناشناختگانی همچون حسین بن عبدالوهاب،
معاصر سید مرتضی (۴۳۶ق)، در عیون المعجزات و صاحب دلائل الامامه به عنوان رکن اصلی
دلایل تثبیت امامت ائمه(ع) مورد توجه ویژه قرار گرفت… .

جواب: در این بخش نکاتی ذکر شده است که قابل بررسی است.

الف) آیا عقل گرایی نزد بزرگان شیعه به معنای بی اعتنایی به نقل و ادله نقلیه بوده
است؟ مسلماً چنین نبوده و نیست و بزرگان شیعه متعبد به ادله نقلیه اعم از کتاب و
سنت بوده اند، همچنان که بسیاری از آنان از راویان بزرگ روایات اهلبیت(ع) می باشند.

ب) آیا تمسک به ادله نقلیه ـ اعجاز منقول یا اعجاز محسوس ـ مخالف عقل گرایی است؟ یا
آنکه ارکان اعجاز بر دلیل عقلی استوار است و این عقل است که با دیدن معجزه به صدقِ
آورنده آن اعتراف می کند؟ مگر نه آن است که قرآن مجید، از اعجاز به عنوان برهان ـ
همان گونه که قبلاً اشاره شد ـ به عنوان آیات بینات در موارد فراوان یاد می کند:
«ولقد آتینا موسی تسع آیات بینات». اعتماد بر نص، منافات با عقل گرایی ندارد و بلکه
مبتنی بر استنتاج عقلی است که مقدمات آن با نص فراهم آمده است .

ج) دلیل عدم رویکرد اینان به اعجاز به عنوان یکی از ادله امامت چیست؟ آیا اینان در
جایی آن را انکار کرده اند؟ یا در کتابهایشان به آن بی توجه بوده اند؟

اگر برخی از اینان در مناظره های خویش به ادله عقلیه بسنده کرده اند، نه به خاطر
عدم اعتنا به مسئله اعجاز است، بلکه به جهت عدم درک طرف مقابل و استنکار او نسبت به
این مسئله است و اینکه راه اثبات آن برای طرف مقابل منحصر در نقل است و طبعاً نیاز
به مقدمات خارجیه یعنی گزارش افراد مورد اعتماد طرف مقابل دارد که فراهم کردن آن از
حوصله آنان خارج بوده است. گاهی که نیاز به آن بوده و مقدمات آن نیز فراهم بوده
است، همان متکلمین عقل گرا ـ به تعبیر مقاله ـ به اعجاز تمسک می کرده اند و بلکه
اعجاز را فصل الخطاب قرار می داده اند.

مثلاً در مناظره معروف میان امام صادق(ع) و اصحاب آن حضرت با مرد شامی، پس از آنکه
هشام بن سالم، مرد شامی را قانع کرد که نیاز به راهنمایی هست که اختلاف امت را
برطرف کند، آن مرد پرسید: آن راهنما اکنون کیست؟ هشام به امام صادق(ع) اشاره کرد و
گفت: همین که اینجا نشسته و از اطراف به سویش کوچ می کنند و اخبار آسمان و زمین را
با میراث (علمی) از پدر و جدش برای ما گزارش می کنند. مرد شامی گفت: من از کجا
می توان این را بفهمم؟ (یعنی به دنبال دلیل قاطع بر امامت حضرت بود.) هشام گفت:
هرچه می خواهی از او بپرس.

مرد شامی گفت: عذری برایم باقی نگذاردی، باید بپرسم. در این هنگام حضرت صادق(ع) قبل
از اینکه او بپرسد، خبرهایی مربوط به او را از غیب بیان کرد و فرمود: ای شامی، آیا
می خواهی گزارش سفر و چگونگی راهی را که آمدی بدهم؟ و شروع به بیان آن کرد، به
گونه ای که آن مرد شامی پیوسته می گفت: راست می گویی، راست می گویی، اکنون تسلیم
خداوند شدم و مسلمان گشتم. حضرت فرمود: اکنون ایمان آوردی؟ اسلام قبل از ایمان است.
اسلام مبنای ارث و نکاح میان مسلمانان است و ایمان (اعتقاد به امامت ائمه(ع)) مبنای
ثواب… .

آری، مباحث عقلی گاهی مقدمه ساز پذیرش اعجاز است و این اعجاز است که فصل الخطاب
می شود. همچنین تمسک مکرر و علنی آن هم در محافل مناظره با مخالفین به اعجاز،
برخلاف سیاست اعلام شده توسط اهلبیت(ع) بوده است که به جهت موانع گسترده این کار را
به صلاح نمی دانسته اند، همچنان که اعجاز یک مسئله در حد ضرورت است که در مواقع خاص
اعمال می شود و نباید یک امر عادی جلوه کند، زیرا حکمت الهی اقتضا می کند که راه حق
و باطل همواره باز باشد و نباید جاده آن یک طرفه شود. بنابراین عدم تمسک اینان در
محاورات و مناظرات دلیل عدم اعتماد ایشان به این مسئله نیست.

د) معلوم نیست چرا نویسنده محترم هنگام ذکر نام بزرگان متکلمین عقل گرا نام شخصیتی
همانند شیخ مفید(ره) را که استاد سید مرتضی و بسیاری از بزرگان امامیه و بلکه استاد
بشر نام گرفته، از قلم انداخته اند؟ آیا وی جزء متکلمین بزرگ نبوده است که بزرگان
جامعه علمی آن روز را به زانو درآورده و مناظرات او با بزرگان اهل سنت در تاریخ ثبت
است؛ همچنان که کتابهای فراوان او در این زمینه گواه این مسئله است؟

شیخ مفید(ره) در عین عقل گرایی کامل، با نوشتن کتاب ارشاد و ذکر معجزات و دلائل
ائمه(ع)
و استدلال به آن در کنار نص و فضائل، ثابت کرد که ادعای عدم توجه علمای عقل گرای
شیعه به مسئله اعجاز در اثبات امامت عاری از حقیقت است. همچنان که عدم ذکر نام شیخ
طوسی(ره) در میان متکلمین عقل گرا عجیب است؛ زیرا کرسی کلام را که در زمان خلفای عباسی
به برترینِ زمان می دادند به شیخ طوسی(ره) دادند و او با خاص و عام، حتی در امامت بحث
می کرد.

آری، مسئله امکان ظهور معجزات از ائمه(ع) نزد برخی از متکلمین شیعه مثل ابوسهل و
ابومحمد نوبختی مورد انکار قرار گرفته است.

شیخ مفید(ره) می گوید: اخبار دلالت بر وقوع معجزه از ائمه(ع) می کند و به خاطر همین
روایات صحیح من به ظهور معجزات از ایشان یقین دارم و همواره در این مسئله جمهور اهل
امامت هستند، آری، بنونوبخت (که معروف ترین آنها ابوسهل و ابومحمد نوبختی هستند) در
مسئله مخالف اند.

ه) اینکه گفته شد: دلائل نویسی و نگارش معجزات در میان قدما تنها از سوی صاحب عیون
المعجزات و دلائل الامامه مورد توجه ویژه به عنوان رکن اصلی دلایل تثبیت امامت قرار
گرفته است، آیا به این معناست که در میان قدما نیز به عنوان رکن مسئله امامت مطرح
بوده اما رکن اصلی نبوده است؟ آیا تفاوت ادعای ایشان با دیگران در محور اصلی بودن
است نه رکن بودن؟ و یا آنکه ادعا این است که قدما اصلاً مسئله معجزه را رکن
نمی دانستند و به آن به این نظر نمی نگریستند؟ ظاهر تمسک به عقل گرایی و آنچه پس از
این در کلام نویسنده می آید که معجزات را دارای مصرف درون گرایی و ضعیف السند و
متناقض با ادله می داند، این است که مدعی عدم رکنیت و بلکه عدم اعتماد قدما به آن
است.

اگر چنین باشد باید پرسید پس آن بزرگانی که خود شما آنها را پیشگامان دلائل نگاری
ذکر کردید، مثل حمیری و عیاشی و محمدبن حسن صفار و کلینی در کافی، چرا جزء پیشگامان
نیستند؟ چرا مفید(ره) در ارشاد یا مسعودی (م۳۴۶ق) در اثبات الوصیه و سعدبن عبدالله
(م۲۹۹ق) در بصائر الدرجات جزء پیشگامان ذکر نمی شوند تا معلوم گردد که پیشگامان این
عرصه تنها ناشناختگانی مثل حسین بن عبدالوهاب نیستند؟

البته تحقیق بیشتر در این مسئله نیاز به مجال وسیع جهت تتبع در کتاب کلامی، تاریخی
و روایی علمای شیعه دارد.

مقاله: نویسنده دلیل عدم رویکرد متکلمان عقل گرای امامیه را به اعجاز به عنوان محور
اصلی اثبات امامت چنین بیان می کند: ۱. علاوه بر آنکه این رویکرد تنها برای مصرف
درون گروهی مفید بود و نمی توانست مخالفان شیعه را در بحثهای کلامی مجاب سازد؛ ۲.
در درون گروه امامیه نیز فقط برای اقناع و تقویت ایمان توده مردم کارآمدی بیشتری
داشت، زیرا به علت ضعف اسناد عمده روایات ارائه شده و نیز تنافی آن با مطالب و
واقعیات تاریخی، علمی و حتی کلامی نمی توانست فرهیختگان امامی را به خود معتقد
سازد.

جواب: اولاً، معجزه تنها مصرف درون گروهی نداشته است، زیرا روایات فراوان در
کتابهای شیعه و احیاناً اهل سنت، گواه بر آن است که ائمه اطهار(ع) برای اثبات امامت
خویش یا در مقابل اهل سنت مثل مناظره هشام با مرد شامی که قبلاً ذکر شد، و یا در
مقابل دیگر مدعیان امامت از فرقه های شیعه به اعجاز متوسل می شده اند، همچنان که
نمونه هایی از آن را در مبحث محور بودن معجزه ذکر خواهیم کرد.

ثانیاً، استدلال به اعجاز گاهی با ارائه آن به مخاطب است، همان گونه که مخاطبین
زمان ائمه(ع) دریافت می کرده اند و گاهی با اخبار و نقل آن به افراد، خواه در زمان
صدور به کسانی که حاضر در صحنه نبوده اند و خواه به آیندگان، و در هر دو مورد معجزه
کاربرد داشته است؛ زیرا در زمان صدور اعجاز، شیعیانی که در دیگر بلاد بوده اند، بعد
از رحلت یک امام، نمایندگان خود را می فرستادند تا امام بعدی را شناسایی کنند و
آنها به مدینه یا سامرا یا هر مکانی که امام در آن بوده می آمده اند و به تحقیق
می پرداخته اند و یکی از مهم ترین راه های تحقیق برای آنها ارائه معجزه و علم غیب
بوده است.

در دیگر اعصار نیز تکرر ذکر یک معجزه نزد افراد مورد اعتماد یا تواتر ذکر معجزات،
اجمالاً سبب اشتهار و اطمینان و علم شنوندگان به صدق آن می گردد، همان گونه که
امروز اعجاز قرآن کریم چنین است، یعنی اعجاز از ناحیه فصاحت و بلاغت ـ نه از نواحی
علمی که مخصوص عموم نیست ـ تنها نزد عربها قابل درک است و برای دیگران به وسیله نقل
متواتر اینان است. لذا می بینیم شیخ مفید(ره) به همین روایات دلائل در ارشاد برای
امامت ائمه(ع) استدلال می کند، زیرا چنین نزد همه مشهور است که می تواند مردم را قانع
نماید.

ثالثاً، مصرف درون گروهی داشتن مگر فایده اندکی است که عقل گرایان آن را نادیده
بگیرند و به آن بی توجه باشند؟ اصولاً مگر همه اهداف یک مکتب به خارج از خود معطوف
شده است و از تقویت و حفظ ایمان افراد درون خویش غافل می ماند؟ این همه تذکر خداوند
به معجزات و دلائل و حالات انبیای گذشته، آیا جز مصرف داخلی و تقویت ایمان مسلمین،
فایده دیگری دارد؟ اگر این اخبار فایده ای جز اقناع و تقویت ایمان توده مردم نداشته
باشد، کافی است که علما و اندیشمندان که از مهم ترین وظایف آنها حفظ و تقویت ایمان
مردم است به آن توجه کافی کنند و آن را منتشر نمایند.

رابعاً، آیا ضعف سند عمده این روایات برای عدم توجه به آن دلیل موجهی است؟ اهل علم
می دانند که در مورد مسائل تاریخی و به ویژه عقیدتی، خبر واحد حتی اگر معتبر هم
باشد حجت نیست، ولی این نه به معنای بی توجهی به اخبار و روایات است، بلکه به معنای
دقت در استنتاج و سعی در فراهم نمودن قرائن بیشتر جهت حصول علم می باشد.

خبر معتبر تنها خبری که راوی آن ثقه یا حسن باشد نیست، بلکه خبری است که به جهت
تراکم احتمالات موجب اطمینان یا علم شود؛ خواه از راه کثرت مخبرین یا وجود قرائن
مختلف که از جمله آنان وجود موارد مشابه و نقل بزرگان و شهرت روایی و یا قیام علم
اجمالی و… است. همچنان که در مورد علم تاریخ و گزارشهای تاریخی از اعصار گذشته به
همین روش باید عمل شود وگرنه گزارشهای تاریخی یا مرسل است یا راویان آنها افراد
ضعیف یا مجهول هستند.

آیا آن همه روایات در مورد معاجز ائمه(ع) که شیخ مفید(ره) برای امامت ائمه(ع) به آنها تمسک
می کند ضعیف السند است؟ آیا آن همه روایاتی که در کافی آمده است و کلینی(ره) آنها را
صحیح می داند و یا در بصائر الدرجات و… آمده است، لایق اعتماد نیست؟

خامساً، این ادعا که عمده روایات اعجاز با واقعیات تاریخی و علمی و کلامی تنافی
دارد، با کدام دلیل همراه است؟ ما دیدیم در میان ۲۶ موردی که نویسنده با همه عنایت
خویش، آن را مورد اشکال قرار داده بود، مشکل می شد چند مورد را پیدا کرد که با
واقعیات مذکور تنافی داشته باشد.

آری، بسیارند افرادی که به علت قصور یا تقصیر در شناخت اهلبیت(ع) هر اقدام
خارق العاده ای را که به مذاق آنها خوش آید و یا به جهت ایمان و علاقه بیش از حد به
برخی گزارشهای تاریخی یا دیگر علوم تجربی و…، آنها را قطعی می پندارند و روایات
را مخالف علم قطعی تلقی می کنند.

آیا این همه بزرگان امامیه از اصحاب ائمه اطهار(ع) تا علمای عصر حاضر که در کتابهای
خویش این همه معاجز و کرامات را ذکر کرده اند فرهیخته نبوده اند و امثال ابوسهل
نوبختی که منکر ظهور اعجاز از ائمه(ع) است، فرهیخته هستند؟!

البته وجود برخی تنافیها میان روایات اعجاز با برخی وقایع تاریخی، فقهی، کلامی و یا
با آیات قرآن قابل قبول است، اما شأن دانشمندان به هنگام مواجهه با این موارد، گریز
از شکل و کنار گذاردن مجموعه روایات نیست وگرنه باید در رتبه اول علم تاریخ و
دانشمندان آن را تخطئه و طرد نمود که اکثریت قاطع منابع آن سست و بی اعتبار است؛
بلکه شأن دانشمندان بررسی و تحقیق و جداسازی صحیح از سقیم به وسیله تجمع قرائن است.

مقاله: اما با رشد اخباری گری جدید به ویژه پس از قرن یازدهم، شاهد توجه بیشتر
دانشمندان اخباری امامیه همچون شیخ حر عاملی و سیدهاشم بحرانی به این رویکرد
می باشیم… .

در قرون بعد گرچه اخباری گری با تلاش دانشمندانی همچون وحید بهبهانی در محاق فرو
رفت، اما آثاری از دیدگاهها و به ویژه رویکرد خاص آنها در مود ائمه(ع) در میان جامعه
امامی و حتی فرهیختگان آنها باقی ماند.

جواب: اگر منظور از گرایش فوق، فقط بیان سیر رویکرد علما به مسائل معجزات باشد،
باید عرض کنیم که تحلیل ناقصی است و معلوم نیست بحث اختلافات میان اخباریین با
اصولیین چه ارتباطی با مبحث اعجاز و استدلال به آن در مسئله امامت دارد. کدام عالم
اصولی یکی از موارد اختلاف اصولیین را با اخباریین، این محور قرار داده است؟ آیا
صرف گردآوری روایات اعجاز در یک مجموعه مثل اثبات الهداه از شیخ حر عاملی یا مدینه
المعاجز از سیدهاشم بحرانی به معنای مخالفت علمای اصولیین با ایشان در این مسئله
است؟

اگر چنین باشد باید دانشمندان بزرگ امامیه از اول تاکنون را که در این مورد مستقلاً
یا ضمناً تألیف داشته اند، اخباری و در مقابل دیگران قرار دهیم؛ دانشمندانی مثل
حیمدی، عیاشی، صفار، کلینی، مسعودی، صدوق(ره) و… . بلکه به اقتضای این استدلال هر
دانشمندی را که روایات اهلبیت(ع) را گردآوری کرده باید اخباری شمرد و دیگر دانشمندان
را اصولی و مخالف رویکرد به روایات دانست. نمی دانم چرا امثال علامه مجلسی(ره) و صاحب
عوالم را جزء این گروه ذکر نفرموده اند؟

بهترین شاهد برای بطلان ارتباط اخباری گری با مسئله اعجاز و ذکر احادیث آن و
استدلال به آن، کلمات شیخ مفید(ره) می باشد که از برجسته ترین علمای شیعه و اتفاقاً به
دور از هرگونه اتهام به اخباری گری قدیم است، چرا که تقابل وی با استادش صدوق(ره) در
مباحث کلامی و فقهی و اعتراض مکرر او به صدوق(ره) در عمل به هر خبر، بسیار واضح و
مشهور است.

وی که در قرن چهارم می زیسته در کتاب ارزشمند الارشاد، در مقام اثبات امامت هر
امامی به نص و فضل و معجزات او تمسک می کند و قبلاً عبارتی را از ایشان نقل کردیم
که دلالت می کرد این آیات و معجزات در کتب شیعه که قبل از او تدوین شده، ذکر شده
است. وی در فصل مربوط به امامت امیرالمومنین(ع) این گونه می گوید:

فی آیات الله تعالی وبراهینه الظاهره علی امیرالمومنین(ع) الداله علی مکانه من الله
عزوجل واختصاصه من الکرامات بما انفرد به من سواء للدعوه الی طاعته والتمسک بولایته
والاستبصار بحقه والیقین بامامته والمعرفه بعصمته وکماله وظهور حجته… .

وی سپس به برشمردن برخی از معجزات حضرت می پردازد؛ معجزاتی مثل کمال عقل
خارق العاده در کودکی، ظهور و انتشار مناقب حضرت نزد خاصه و عامه با وجود کثرت
منحرفین، خبرهای غیبی حضرت مثل خبر از جنگ با ناکثین و مارقین و قاسطین و آمدن هزار
نفر بی کم و کاست از کوفه و کشته شدن ذی الثدیه و عدم عبور خوارج از نهر با وجود
اخبار حاکی از عبور آنان، خبر از شهادت خویش و کیفیت شهادت جویریه و میثم و رشید
هجری و کمیل بن زیاد و قنبر و… .

در ادامه می گوید: از جمله آیات باهرات حضرت امیر(ع) برگشت خورشید برای حضرت در دو
جاست (که قبلاً گذشت) و خبر مشهور که از سخن گفتن ماهیهای فرات با حضرت حکایت دارد
و یا آمدن شعبان (مار بزرگ) در هنگام سخنرانی حضرت بر روی منبر و سخن او با حضرت و
جواب حضرت به او و اینکه فرمود: او یکی از فرمانروایان جن بود، سؤال داشت، پاسخ
دادم.

شیخ مفید(ره) در ادامه تأکید می کند هر که بر این آیات و نشانه ها خرده بگیرد، بر
ملاحده و اصناف کفار اعتماد کرده و همان طعنهایی را می زند که اینان بر آیات
(معجزات) نبوی وارد کرده اند.جالب اینجاست که در تمامی این موارد از معجزات با
عنوان آیات الله یاد می کند و گاهی می گوید: «ومن آیات الله الباهره فیهA والخواص
التی افرده بها ودلّ بالمعجز منها علی امامه… .»

در هنگام بیان نبرد حضرت امیر(ع) با اجنه و دفع شر آنها می گوید: این حدیث را عامه
مثل خاصه روایت کرده اند و جز معتزله که متمایل به براهمه هستند و از شناخت اخبار
دورند، کسی انکار نکرده است و در این طرز فکر راه زنادقه را پیموده اند که در قرآن
به آنچه در مورد جن و ایمان آنها به خدا و رسول او آمده طعن می زنند… .

وی در ادامه می گوید: من همواره می یابم که نادانان از ناصبیان و دشمنان، از داستان
برخورد امیرالمومنین(ع) با جنیان و کفایت شر آنها از پیامبر(ص) و اصحاب وی، اظهار تعجب
می کنند و به این حدیث می خندند و آن را از خرافات باطل می شمرند و می گویند: اینها
از ساخته های شیعه و بافته های ایشان است که برای کاسبی یا تعصب ساخته اند! شیخ
مفید(ره) در پاسخ اینان می گوید: این سخن عیناً همان سخن زنادقه و همه دشمنان اسلام
است.

در پایان جهت آگاهی کامل خوانندگان گرامی از اهمیت مباحث مربوط به اعجاز قرآن و
جایگاه معجزه نزد اهلبیت(ع) و اینکه احادیث مربوط به دلائل و معاجز با چه سختیها و
مشکلاتی به دست ما رسیده و چه تنگناهایی را در پیش داشته و دارد، مطالبی را عرض
می دارم. این مطالب تأثیر مهمی در فهم پاسخهای ارائه شده به مقاله دارد.

قرآن مجید، پیشگام در نگارش دلائل و معجزات

اگر بنا باشد که در مورد نگارش دلائل و معجزات و تمسک به آن کتابی را معرفی کنیم،
باید آن کتاب را قرآن مجید بدانیم که حضرت حق جل وعلا آن قدر بر روی معجزه تأکید
کرده است که گویا تنها راه اثبات صدق انبیای الهی را همین می داند.

فهرست معجزه های ذکر شده در قرآن مجید

ناقه صالح، سلامت شدن آتش بر حضرت ابراهیمA، زنده شدن چهار مرغ بعد از تجزیه آنان،
نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیمA، گواهی کودک به پاکی یوسف، شفا یافتن
چشم یعقوب با پیراهن یوسفA، شفا یافتن ایوبA و زنده شدن خانواده او، همخوانی کوهها
و پرندگان با داودA، نرم شدن آهن برای حضرت داودA، دانش حضرت سلیمانA به سخن
پرندگان، باد در اختیار حضرت سلیمانA، فرمانروایی حضرت سلیمانA بر جن و انس و
پرنده، حضرت سلیمانA و شنیدن و فهمیدن سخن مورچه، مکالمه با هدهد و مأموریت وی و
گزارش او به سلیمانA، آوردن تخت بلقیس در یک چشم بر هم زدن توسط وصی سلیمانA، فرزند
دار شدن همسر نازای جناب زکریا، آمدن غذای آسمانی برای حضرت مریم(س)، بارداری حضرت
مریم(س) بدون شوهر، سخن گفتن و تسلی دادن عیسی(ع) هنگام تولد به مادر، خرمای تازه دادن
شاخه خرما برای حضرت مریم(س)، سخن گفتن حضرت عیسی(ع) در گهواره، احیای مجسمه پرنده توسط
عیسی(ع)، شفای کور مادرزاد توسط عیسی(ع)، شفای بیماری برص توسط عیسی(ع)، زنده کردن
مرده ها توسط عیسی(ع)، آمدن مائده آسمانی برای حواریون عیسی(ع)، نجات حضرت عیسی(ع) از
توطئه قتل و عروج او به آسمان، زنده شدن عزیز پس از یکصد سال، سالم ماندن طعام و
نوشیدن عزیز پس از یکصد سال، زنده شدن الاغ عزیز بعد مرگ، بلعیده شدن حضرت یونسA
توسط ماهی بعد از قرعه کشی، زنده ماندن حضرت یونسA در شکم ماهی و نجات وی،رویاندن
درخت کدو برای حضرت یونسA، وضعیت فوق العاده اصحاب کهف، همراهی سگ اصحاب کهف با
آنان و ماندن کنار غار، بیداری بعد از خواب سیصد و نه ساله اصحاب کهف، حفظ و
نگهداری خارق العاده موسی(ع) در دامن فرعون، شیر نخوردن موسی(ع) از دایه ها و بازگشت به
نزد مادر، تکلم خداوند از ناحیه درخت، عصایی که در دست موسی(ع) اژدهایی شد، نورانی
شدن کف دست موسی(ع)، قحطی خاندان فرعون، فرستادن طوفان به عنوان عذاب بر فرعونیان،
فرستادن ملخ به عنوان عذاب بر فرعونیان، فرستادن کنه به عنوان عذاب بر فرعونیان،
فرستادن قورباغه ها به عنوان عذاب بر فرعونیان، خون شدن آب به عنوان عذاب بر
فرعونیان، شکافته شدن دریا و غرق شدن فرعونیان و عبور موسی(ع) و قوم او، زندن شدن
گروهی از بنی اسرائیل،

سایه انداختن ابر بر بنی اسرائیل، فرستادن منّ و سلوی از آسمان، جوشیدن آب از سنگ،
بلند شدن کوه طور، میمون شدن گروهی از بنی اسرائیل در اثر تمرد، سرگردانی چهل ساله
بنی اسرائیل در زمین، زنده شدن مقتول در اثر ضربه با بدن گاو بنی اسرائیل، متلاشی
شدن کوه در اثر تجلی خداوند، بلعیده شدن قارون و خانه او توسط زمین به امر موسی(ع)،
زنده شدن ماهی در جریان موسی و یوشع و خضرG، آمدن تابوت و حمل آن توسط ملائکه، مردن
دسته جمعی هزاران نفر و زنده شدن آنها.

جایگاه معجزه نزد ائمه اطهار(ع) و اصحاب ایشان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.