پاورپوینت کامل مبادی و مبانی همگرایی مذهبی از منظر استاد شهید مطهری(ره) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مبادی و مبانی همگرایی مذهبی از منظر استاد شهید مطهری(ره) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مبادی و مبانی همگرایی مذهبی از منظر استاد شهید مطهری(ره) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مبادی و مبانی همگرایی مذهبی از منظر استاد شهید مطهری(ره) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۵۷
چکیده
از منظر استاد مطهری مراد از همگرایی: وحدت در عین اختلافات فرقه ای و به رسمیت
شناختن دیگران است؛ چراکه وحدت مذهبی نه عملی است و نه منطقی. ایشان این وحدت را
«وحدت جبهه» می نامند که در واقع تمسک به اصول مشترک اسلامی در برابر دشمن مشترک
خارجی است.
نقطه محوری مباحث همبستگی اسلامی وی، عوامل انحطاط مسلمانان می باشد که بر روی سه
عامل (انحرافات مسلمانان، دسیسه های بیگانگان، اتهامات مستشرقان) متمرکز است.
واژه های کلیدی: همگرایی، تفاهم، وحدت، اجتهاد، حج، کعبه، عقل، مطهری(ره).
۱. عناصر تعالی و عظمت اسلام و مسلمانان
به نظر استاد مطهری، اسلام یک نظام رهبری برای انسان است و این نظام علاوه بر اینکه
دارای یک زیربنای فکری است، روبناهایی عملی و اجتماعی نیز دارد. این زیرساز فکری
حتماً باید از هر آسیبی مصون بماند وگرنه خطر سقوط همه بنا وجود دارد.[۱]
۲. عناصر زیربنای فکر اسلامی
استاد مطهری معتقد است که در تفکر اسلامی عناصری اساسی وجود دارد که موجب زنده و
جاندار شدن اسلام شده است. مراد قرآن که می گوید: «استجیبوا للّه وللرّسول إذا
دعاکم لمایحییکم»، همین عناصر است. ملت مسلمان نیز در صدر اول به خاطر همین عناصر
زنده شد.[۲] این عناصر بنیادین تفکر اسلامی عبارت اند از:
الف) شورانگیزی، امیدبخشی و تحرک بخشی
این شورانگیزی و تحرک بخشی و هیجان آوری بر اساس هیجان کور نیست، بلکه مبتنی بر
ارائه هدف مشخص و علمی و ارائه راه وصول به آن است که منطبق بر غرایز واقعی بشر
می باشد. این شورانگیزی هم در جنبه های مادی دعوت اسلامی بوده است و هم در جنبه
معنوی آن.[۳]
ب) واقع بینی
تفکر اسلامی مبتنی بر واقع بینی است، نه بر اساس خیالبافی. این تفکر منطبق بر فطرت
است؛ چه درباره جهان، چه درباره انسان و چه درباره خدا، همه به صورت واقع بینانه
بنا شده است.[۴] البته میزان تأثیر عمل در سعادت انسان بسیار است. در تفکر اصیل
اسلامی، عمل تکیه گاه تعلیم و تربیت است. این تربیت، هر فردی را برای تحصیل سعادت
دنیوی و اخروی به نیروی خود متکی می کند.[۵]
ج) سادگی، همه کس فهمی و روشنی
یکی دیگر از عناصر بنیادین تفکر اسلامی، سادگی، همه کس فهمی و روشنی است، چرا که
شرط اجرایی یک ایدئولوژی این است که ساده و دارای مفهوم روشن باشد. البته سادگی غیر
از کم عمقی است و اعجاز اسلام و قرآن نیز همین است که در عین سادگی، عمیق نیز
هست؛[۶] یعنی مسائل عمیقی دارد که خاص خواص است.[۷]
د) وسعت فکر و عدم ضیق
یکی دیگر از عناصر بنیادین تفکر اسلامی، وسعت فکر و عدم ضیق است. وسعت فکر و عدم
ضیق دایره آن، درباره همزیستی با غیرمسلمان است. یکی از علل تشکیل تمدن اسلامی نیز
تسامح با اهل مذاهب دیگر بوده است.[۸] در اسلام وسعت نظر و سعه مشرب و تسامح به
معنای سماحت است و «اسلام عامل اختلاف ذوقها و سلیقه ها را به حساب می آورد و اینکه
اختلافها و تفاوتها (در عین لزوم اتفاق بر صراط مستقیم) امری حتمی و اجتناب ناپذیر
است و جز نوامیس خلقت است.»[۹]
ه) رسمیت شناختن عقل
استقلال عقلی یکی دیگر از زیربناهای تفکر اسلامی است. در اسلام اعتراف به حق عقل و
حریت عقل به رسمیت شناخته شده است. در تفکر شیعی و معتزله اهمیت عقل اساسی است.[۱۰]
و) رسمیت عامل زمان و مکان
یکی دیگر از زیربناهای تفکر اسلامی، به رسمیت شناختن عامل زمان و مکان است. اسلام
اجتهاد و قوانین ثابت و متغیر را به رسمیت می شناسد و نتیجه آن وسعت و نامتحجر بودن
تفکر اسلامی است.[۱۱]
ز) سنت الهی
یکی دیگر از ابعاد تفکر اسلامی این است که بر جهان، قوانین مسلّم حکومت می کنند:
«سنّه اللّه… و لن تجد لسنّه اللّه تبدیلاً».[۱۲] استاد مطهری اعتقاد دارد که اگر
این تفکر اسلامی به صورت صحیح تعلیم داده شود، کما اینکه در صدر اسلام چنین بوده
است، افکار زنده و تحرک بخش، بصیرت دهنده و نیروبخش به وجود می آیند؛ همان گونه که
در جامعه اسلامی در صدر اسلام به وجود آمدند. اما اگر همین تفکر اسلامی تحریف،
تجزیه یا مسخ شود، خاصیت خود را از دست می دهد و نتیجه معکوس خواهد داد.[۱۳]
زیربنای فکری سازمانی دارد که تلقی ما از آن باید به نحو صحیحی باشد تا اثر مطلوب
را ببخشد. نظم و ترتیب و تناسب خاص و شکل خاص باید حفظ شود و الا اثر معکوس
می دهد.[۱۴]
۳. برخورد مسلمانان با عناصر زیربنای فکر اسلامی
جامعه اسلامی، به خاطر تحریف یا تجزیه یا مسخ مفاهیم تفکر اسلامی، به طرف انحطاط
کشیده شد و جامعه اسلامی که به وسیله تفکر اسلامی به جامعه ای حیات بخش تبدیل شده
بود، به شکل یک جامعه مرده درآمد.
استاد مطهری یادآور می شود که حیات (گیاهی و حیوانی و انسانی و اجتماعی و دینی)
دارای آثار مخصوصی است که بر آن مترتب می شود. جامعه اسلامی آن وقت دارای حیات و
زنده است که آثاری که از دین اسلام مطلوب است، از قبیل غیرت و سربلندی و همدردی و
همفکری، بر آن مترتب شود. اما وقتی اثری از این آثار بر آن مترتب نباشد، نمی توان
بر آن نام «حیات» گذاشت، بلکه اثر معکوس بر آن مترتب می شود، مثل عصر حاضر که
مسلمانان، منحط ترین اقوام دنیا هستند.[۱۵] بنابراین، چون مفاهیم و تفکرات اسلامی
وارونه شده و آنچه باید در رأس باشد، زیر است و آنچه باید در زیر قرار گیرد، در رأس
قرار گرفته، نتیجه ای جز انحطاط مسلمانان نخواهد داشت.
اسلام هست، اما اسلام بی خاصیت و بی اثر؛ اسلامی که دیگر نمی تواند حرارت بدهد،
نمی تواند حرکت و جنبش بدهد، نمی تواند نیرو بدهد، نمی تواند بصیرت بدهد، بلکه مثل
یک درخت پژمرده آفت زده ای می شود که سر پا هست، اما پژمرده و افسرده، برگ هم اگر
دارد، برگهای پژمرده با حالت زار و نزار است.[۱۶]
گرچه یگانه نظام فکری و ایدئولوژی کامل فقط اسلام است؛ در عین حال این نظام از طریق
مسلمانان آسیب دیده و مسخ شده است و نمی توان دیگران را به مفاهیم اسلام مجرد دعوت
کرد، چرا که «جامعه امروز مسلمین بزرگ ترین مایه تبلیغ علیه اسلام است، باید طرز
تفکر آسیب دیده و مسخ شده این مردم را درباره اسلام اصلاح کرد.»[۱۷] اگر یکی از
خصوصیات تفکر اسلامی امیدبخشی و تحرک بخشی و شورانگیزی است که انسان را
مسئولیت پذیر می کند، اما وارد کردن اندیشه هایی از قبیل تجدیدگران قرآن، بخت و
غیره، انسانها را از زیر بار مسئولیت خارج می کند.[۱۸] در نتیجه یکی از آثار مبعوث
شدن یک شخصیت در صد سال یا هزار سال این است که «مردم همیشه منتظر افراد و اشخاص
هستند و بهانه ای است برای افراد که خر سواری کنند و جنجال راه بیندازند.»[۱۹] در
مقابل واقع بینانه بودن تفکر اسلامی، صورت خیالبافانه، خشک و تعبدی را آورده ایم.
اسلام روی عمل تکیه فراوان کرده بود، اما این «عمل» از دو ناحیه مورد مخاطره قرار
گرفت: یکی از ناحیه «اصالت انتساب ایمانی»، مثلاً اینکه ایمان تنها کافی است و عمل
هیچ ضرری به ایمان نمی زند؛ و دیگری از ناحیه «اعتقاد به جبر» یعنی اینکه همه چیز
به تقدیر است.[۲۰] همچنین مفاهیم «توکل» و «زهد» در اسلام، هم واقع بینانه است و
هم حماسه ای شورانگیز، اما در طرز تفکر ما بر خلاف این است و این مفاهیم هم به صورت
خشک و بی روح و تحمیلی درآمده اند و هم غیر واقع بینانه و غیرمنطقی و صرفاً تعبدی
شده اند.[۲۱]
به نظر استاد مطهری، در مقابل یکی دیگر از خصوصیات تفکر اسلامی که سادگی و همه کس
فهمی و روشنی است، مسائل مبهم و پیچیده و نامفهومی از طرف علمای اسلام مطرح شده و
اسلام را که شریعت سهله بوده است، برای همه سخت کرد ه اند. «متکلمین و تا
اندازه ای فلاسفه سهم بسزایی دارند در اخراج معتقدات اسلامی از سادگی به ابهام و
فقها سهم بسزایی دارند در اخراج قوانین اسلام از سادگی به ابهام.»[۲۲]
یکی دیگر از خصوصیات تفکر اسلامی، وسعت نظر و سعه مشرب بوده است، اما چندی نگذشت
خوارج که مظهر و نمونه کامل محدودیت فکری بودند، به وجود آمدند و تفکرهای
تنگ نظرانه را که منجر به تخطئه ها و تکفیرها و تفسیقها می شد در بین مسلمانان رواج
دادند.[۲۳] اما وضعیت امروز هم تسلی بخش نیست، چرا که «نوعی تنگ نظری عجیب
حکمفرماست که همه را تخطئه و تکفیر و تفسیق می کنند، رحمت خدا را محدود می کنند، هی
قید و شرط بر اسلام می افزایند.»[۲۴]
یکی دیگر از خصوصیات تفکر اسلامی، به رسمیت شناختن عقل و مبارزه با جمود بوده است،
اما ظاهریون و حنابله و اخباریون که مظهر جمودند، به سرعت در افقهای اسلامی ظاهر
شدند.[۲۵] اسلام خواستار استقلال فکری و مخالف تقلید بود، اما چندی نگذشت که مسائل
ضدعقلی مانند تعصبات نژادی و ملی گرایی در بین مسلمانان رواج یافت.[۲۶] بنابراین از
نظر مطهری، امت اسلامی به تعلیمات اسلامی پشت کردند و به جای آن، مفاهیم تحریف شده
را وارد اسلام و جامعه اسلامی کردند و در نتیجه، اثری معکوس از این تعلیمات تحریف
شده و جامعه اسلامی پیدا شد و مسلمانان به طرف انحطاط کشیده شدند.
یکی از مسائل مهم که ذهن استاد مطهری را مشغول کرده، عظمت و انحطاط مسلمانان بوده
است.[۲۷] مسلمانان در سالهای پیشین تمدن عظیمی در جهان به وجود آوردند و چندین قرن
در علوم و صنایع و هنر و فلسفه و… بر همه جهانیان برتری داشتند.[۲۸] اما با وجود
این عظمت، مسلمانان امروز در انحطاط و تأخر از دیگران هستند. البته پیدا کردن علل
انحطاط مسلمانان بسیار مهم است، زیرا «یافتن راه اصلاح اوضاع حاضر جهان اسلامی
بستگی زیاد دارد به پیدا کردن علل و موجبات انحطاط آنها که در گذشته وجود داشته است
و یا اکنون نیز موجود است.»[۲۹] لذا یکی از مسائل مهم سیاسی و اجتماعی مسلمانان علل
انحطاط آنهاست.[۳۰]
۴. علل انحطاط مسلمانان
عوامل علل انحطاط مسلمانان چه بوده است؟ آیا این انحطاط مربوط به اسلام و قوانین
اسلام است یا مربوط به انحراف جامعه اسلامی از اسلام و قوانین آن یا بی مسئولیتی
حکومتها و علمای اسلامی و یا دخالت عوامل خارجی؟[۳۱]
استاد مطهری به طور دقیق علل انحطاط مسلمانان را در سه بخش مطرح می کند:
۱. بخش اسلام. ۲. بخش مسلمانان. ۳. بخش عوامل بیگانه.
بخش اسلام (اصول مورد اتهام در اسلام)
برخی مستشرقان بر این باورند که پاره ای از اصول اعتقادی و قوانین اجتماعی و اخلاقی
اسلام، انحطاط آور و عامل تضعیف مسلمانان می باشد. اصولی که در این زمینه مورد
اتهام واقع شده اند عبارت اند از:
الف) افکار و معتقدات اسلامی: اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و
تحقیر زندگی دنیا، شفاعت، تقیه، و انتظار فرج از جمله این اعتقادات اند.[۳۲]
ب) اخلاق اسلامی: در اخلاق اسلامی عناصر زهد، قناعت، صبر، رضا، تسلیم و توکل به
تأثیر در انحطاط مسلمانان متهم شده اند.[۳۳]
ج) قوانین جزایی: قوانین جزایی که سالهاست مورد بی مهری واقع شده، یکی از حلقات این
اتهامات است.[۳۴]
د) قوانین مدنی: در این قوانین مسائلی که مورد اعتراض واقع شده عبارت اند از: حقوق
زن و قوانین اقتصادی اسلام و… . [۳۵]
بخش مسلمانان
در بخش مسلمانان توجه به سوی مسلمانان برمی گردد. این اسلام نیست که عامل انحطاط
مسلمانان بوده، بلکه خود مسلمانان در اثر کوتاهی و انحراف از تعلیمات اسلامی دچار
انحطاط شدند و لذا مسئول عقب ماندگی خود بودند.[۳۶] باید دید عامه مسلمانان مسئول
این انحطاط اند یا خاصه آنها.[۳۷] مراد از طبقه خاص نیز حکمرانان و علمای
دین اند.[۳۸] البته می توان گفت هر سه طبقه در به انحطاط کشیدن اسلام و مسلمانان
نقش داشته اند.
حاکمان
۱. خلافت: انحراف حکومت از مسیر اصلی و بزرگ ترین ضربه ای که بر پیکر اسلام وارد شد
از روزی است که سیاست از دیانت جدا گشت و تخم جدایی دیانت از سیاست در سقیفه گذاشته
شد.[۳۹]
۲. از بین رفتن عدالت اجتماعی: در اثر بی عدالتی، اجتماع مسلمانان تضعیف شد. آثار و
نتایج فقدان عدالت اجتماعی عبارت اند از:[۴۰] تأثیر در افکار و عقاید، فساد اخلاقی
و روحی، تأثیر مخرب بر رفتار عمومی.
۳. سیاست نژاد پرستانه حاکمان: یکی دیگر از عواملی که در به انحطاط کشیدن اسلام نقش
مؤثری داشته، سیاست نژادپرستانه حاکمان بوده است. بنی امیه و بنی عباس چنین سیاستی
پیش گرفتند و نهضتهایی مانند شعوبیه در مقابل آنها برخاستند و این خود موجب تضعیف
اسلام بوده است.[۴۱]
عدم همبستگی اسلامی
یکی دیگر از عواملی که در انحطاط مسلمانان نقش داشته، عدم همبستگی جامعه مسلمانان
بوده است. جامعه اسلامی، جامعه مرده است و آثار حیات بر آن مترتب نیست. آثار حیات،
همبستگی اسلامی است[۴۲] و این عدم همبستگی اسلامی به خاطر عدم درک صحیح مفاهیم
اسلامی نیز بوده است.
سررشته داران آن زمان نخواستند یا نتوانستند مفاهیم واقعی داعیه های اسلامی را درک
کنند، از نظام بین الملل اسلامی به عنوان یک امپراطوری و خلافت عربی برداشت شد و
این مخالف صریح اصول اسلامی بود. به همین جهت وحدت به دست آمده به زودی شکست خورد و
به دنبال آن، تحولات و ضعفها و انحرافات دیگر پدید آمد تا آنکه مسلمانان تدریجاً به
خواب رفتند.[۴۳]
بی ارزش شمردن عمل
از نظر استاد مطهری یکی از عوامل مهم انحطاط مسلمانان، بی ارزش شمردن عمل است؛ یعنی
اعتقاد به اینکه عمل در سعادت انسان تأثیری ندارد و به عبارت دیگر، رجوع از طرز
تفکر واقع بینانه به خیالبافانه.[۴۴]
جمود و جهالت (خوارج)[۴۵] و انحراف از مسیر تفکر و از بین رفتن مردن تفکر اسلامی در
میان مسلمانان، از دیگر عوامل مهم است.[۴۶]
بخش عوامل بیگانه
به نظر استاد مطهری، اسلام همواره دشمنان سرسختی در خارج یا داخل داشته است و
یهودیان، مسیحیان، مجوسیان، مانویان و زنادقه ای که در میان مسلمانان بوده اند از
پشت به اسلام خنجر زده اند. بسیاری از آنها در تحریف و قلب حقایق اسلامی به وسیله
جعل و وضع احادیث، یا ایجاد حقه ها و تفرقه ها، و لااقل در دامن زدن به اختلافات
مسلمانان تأثیر زیادی داشته اند.[۴۷] جنگهای صلیبی و حمله مغول که برگرفته از همین
دشمنیها بوده نیز تأثیر فراوانی در انحطاط مسلمانان داشته اند.[۴۸]
اما از همه خطرناک تر، استعمار غربی در قرون اخیر است که خون مسلمانان را مکیده و
کمر مسلمانان را زیر فشار مظالم خود خم نموده است.[۴۹] استعمار از راههای مختلف از
جمله ناسیونالیسم و تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی هجوم آورده است. هرگاه قدرتهای
حاکم بخواهند جامعه ای را تحت تسلط خود قرار بدهند، آن را استثمار می کنند و
می کوشند آن جامعه را فاسد کنند و روح آن را از بین ببرند. برای رسیدن به این هدف،
شهوترانی و فساد اخلاقی را ترویج می کنند.
نمونه آن اکنون در کشورهای اسلامی وجود دارد؛ چنان که از همین راه اندلس را نیز از
مسلمانان گرفتند.[۵۰] آنها از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان و مشغول
کردن ایشان به وسایل لهو و لعب و شهوترانی موفق شدند ایمان و عزم و اراده و نیرو و
شجاعت و پاکی را از مسلمانان بگیرند و آنها را به آدمهای زبون و ضعیف و شهوتران و
شرابخواره و زنباره مبدل کنند.[۵۱] مسیحیان به انتقام حکومت چهارصد ساله مسلمانان
آن چنان انتقامی از آنان گرفتند که تاریخ نیز از بازگو کردن آن جنایات شرمسار است.
همان مسیحیانی که بر طبق تعلیمات حضرت مسیح موظف اند وقتی سیلی به سمت راست صورتشان
می خورد سمت چپ صورت خود را پیش آورند، در اندلس دریای خون از کشتگان مسلمانان به
راه انداختند و روی چنگیز را سفید کردند.[۵۲]
۵. راههای تعالی و عظمت اسلام و مسلمانان
الف) تجدید حیات فکر دینی
به نظر استاد مطهری، اگر بخواهیم ملتی را بسازیم، باید فکرش را درست کنیم و اگر
می خواهیم ملتی را خراب کنیم، باید فکرش را خراب کنیم. همچنین اگر می خواهیم بر آن
ملت سوار بشویم، باید فکرش را برای سواری دادن آماده سازیم و اگر می خواهیم به ملتی
استقلال بدهیم، باید فکرش را مستقل کنیم.[۵۳] حیات و مرگ یک جامعه بستگی به حیات و
مرگ فکر آن دارد. اگر فکر یک جامعه مُرد یا فلج شد یا انحرافی شد، آن جامعه مرده
است و اگر فکرش زنده بود، آن جامعه زنده است.[۵۴] در اسلام فکر اسلامی همانند روح
اسلامی است و اعمال و آداب به منزله پیکر است. روح و فکر بیش از عمل در معرض آسیب
است، زیرا تغییر و انحراف در عمل، زود به چشم می خورد؛ بر خلاف فکر.[۵۵] لذا تجدید
حیات فکر دینی برای دستیابی به تفکر اصیل اسلامی ضروری است، چرا که
اولاً، تا آن تفکر صحیح را به دست نیاوریم، خود ما که مسلمانیم از مسلمانی خود
نتیجه نمی گیریم. ثانیاً، امروز احساس می کنیم که در جوانان ما یک عطش وجود دارد،
آن عطش پیوستن به یک مکتب فکری است و می بینیم که غالباً به یکی از مکاتب فکری
اروپا می پیوندند، یا شرقی و یا غربی.[۵۶]
ب) تفاهمات اسلامی
یکی از راههای انسجام و وحدت اسلامی، تفاهمات اسلامی است، ولی به نظر استاد مطهری،
مسلمانان گذشته از اینکه از لحاظ پاره ای معتقدات تفرق و تشتت پیدا کرده اند و
مذهبها و فرقه ها در میان آنها پیدا شده است، در مسئله تفاهم اسلامی بیشترین مشکلات
را دارند و به جای حسن تفاهم سوءتفاهم دارند، یعنی نسبت به یکدیگر دچار توهمات
هستند.[۵۷]
استاد در ابتدا حسن تفاهم و سوءتفاهم را معنا کرده، آنگاه درباره حسن تفاهم،
راههایی ارائه داده است. حسن تفاهم، یکدیگر را خوب فهمیدن و سوءتفاهم، یکدیگر را بد
فهمیدن است.[۵۸] خوب فهمیدن به این معناست که افراد یکدیگر را آنطور که هستند
بفهمند و بد فهمیدن به این معناست که یکدیگر را آن طور که هستند نفهمند، بلکه
درباره یکدیگر دچار توهماتی بوده باشند.[۵۹] البته سوء تفاهم درباره هر چیزی و هر
شخصی بد است، زیرا موجب گمراهی و ضلالت است. حتی دو شخص متضاد هم می توانند
حسن تفاهم داشته باشند، مثلاً یکی خداپرست و دیگری مادی گرا باشد و یکدیگر را آن
طور که هستند درک کنند و این حسن تفاهم است.[۶۰] تهدیدها و ضررهایی که از ناحیه
سوء تفاهمات بی جا و خوب درک نکردن یکدیگر متوجه مسلمانان است، بیش از آن است که از
ناحیه خود اختلافات مذهبی متوجه آنهاست.[۶۱] لذا تفاهم اسلامی بین فرق و مذاهب
اسلامی به این معناست که یکدیگر را آن طور که هستند بشناسند و تصور کنند و تصورات
دروغ و وهمی نسبت به یکدیگر را از خود دور سازند.[۶۲]
به نظر استاد، برای اینکه به تفاهم اسلامی (حسن تفاهم) برسیم، لازم است چند کار را
انجام دهیم:[۶۳]
۱. یکی از هدفهای اسلام که از مسلمانان تأمین آن را خواسته است، اتحاد و اتفاق
مسلمانان است.
۲. یکی از فلسفه های فریضه حج، محکم شدن پیوندها و تفاهم بیشتر افراد مسلمانان
است.
۳. بررسی انواع توهمات و سوءتفاهماتی که دیگران درباره ما شیعیان و بالاخص
ایرانیان دارند.
۴. بررسی سوءتفاهمهایی که از این طرف درباره برادران غیرشیعی وجود دارد.
۵. راههای عملی برای کاستن و از میان بردن سوءتفاهمها.
ج) وحدت اسلامی
از نظر استاد مطهری، یکی از هدفهای بزرگ اسلام، وحدت اسلامی بلکه «بزرگ ترین هدف
اسلام در امور عملی، وحدت و اتفاق مسلمانان است.»[۶۴] آموزه های دین اعم از قرآن،
احادیث نبوی و ائمه اطهار تأکید بر این دارند که وحدت اسلامی محفوظ بماند. از جمله
آیه «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً ولاتفرّقوا»[۶۵] که با کمال صراحت به موضوع «با
هم» بودن و با هم دستورهای الهی را اجرا کردن و پراکنده اجرا نکردن توجه کرده است.
اندک توجهی به مفهوم آیه می رساند که عنایت این کتاب آسمانی به این است که مسلمانان
متفرق و پراکنده نباشند.[۶۶] همچنین آیه «أقیموا الدّین ولاتتفرّقوا فیه کبر علی
المشرکین ما تدعوهم إلیه»[۶۷] درصدد بیان این نکته است که چون مخالفان اسلام با
هدفهای اسلامی مخالف اند، آرزومند تفرق و پراکندگی آنها می باشند و از وحدت
مسلمانان می ترسند. لذا آتشهای تفرقه و اختلاف را دامن می زنند و موانع در مسیر
وحدت مسلمانان ایجاد می کنند.[۶۸] همچنین آیه «ولاتکونوا کالّذین تفرّقوا واختلفوا
من بعد ما جاءهم البیّنات وأولـئک لهم عذاب عظیم»[۶۹] تفرقات مذهبی یعنی فرقه فرقه
شدن و به وجود آمدن مذاهب را رد کرده، زیرا این نوع اختلافات از هر نوع دیگر
خطرناک تر است.[۷۰]
استاد مطهری معتقد است که قرآن همواره از طریق دعوت به امر به معروف و نهی از منکر،
بر حفظ وحدت تأکید می کند و اگر این اصل اساسی، یعنی اصل دعوت و ارشاد و امر به
معروف و نهی از منکر نابود شود، وحدت اسلامی و اتحاد مسلمانان نیز از میان
می رود.[۷۱] چنان که در آیه «ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم»،[۷۲] «اتحاد مسلمانان
را موجب قوّت و قدرت و شوکت و بوی و خاصیت داشتن آنها معرفی می کند. می فرماید اگر
در میان شما اختلاف افتد قوّت و شوکت و بوی و خاصیت شما از میان می رود.»[۷۳]
استاد مطهری به نقل از اصول کافی حدیثی از امام صادق(ع) بیان می کند:
معاویه بن وهب می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: ما (یعنی شیعیان) چگونه باید با
دیگران (اهل تسنن) معاشرت کنیم؟ تکلیف ما با آنها چیست؟ امام فرمود: ببینید ائمه
شما چگونه رفتار می کنند، مانند امامان خود رفتار کنید. به خدا قسم، امامان شما
بیماران آنها را عیادت می کنند، جنازه های آنها را تشییع می کنند، برای آنها شهادت
می دهند.[۷۴]
آموزه های دین اسلام با عناوین مختلف به مسلمانان دستور داده است که دور هم جمع
شوند و یکدیگر را از نزدیک ببینند و از احوال یکدیگر مطلع شوند تا دلهایشان به
یکدیگر نزدیک شود و موانع و دیوارها از میان برداشته و شکافها پر شود.[۷۵] در همین
زمینه، اسلام دستور اکید به عبادت جمعی داده است، مانند نماز که اگر به جماعت
خوانده شود، اجر و ثوابی بیش از آنچه تصور می رود نسبت به نماز فرادی دارد. علت هم
این است که در اثر جماعت، مسلمانان از یکدیگر باخبر می شوند و دلهایشان به یکدیگر
نزدیک تر می شود.[۷۶] در نماز جمعه و دو خطبه آن امام علاوه بر مواعظ، اخبار اقطار
عالم اسلام را به اطلاع آنها می رساند و مصالح عمومی آنها را با آنها در میان
می گذارد.[۷۷] همچنین مهم ترین برنامه اجتماعی اسلام حج است: «از همه اجتماعات
اسلامی مهم تر و عمومی تر و طولانی تر و متنوع تر، برنامه حج است که به حق آن را
«کنگره عمومی اسلامی» نام نهاده اند.»[۷۸]
اصول مشترک وحدت
از نظر مطهری، میان مسلمانان اصول مشترکی وجود دارد که در آنها هیچ اختلافی نیست:
۱. خدایی که همه پرستش می کنند، یکی است: لا اله الا الله.
۲. همه به رسالت و خاتمیت حضرت محمد۶ ایمان دارند و دین او را خاتم ادیان
می شناسند.
۳. همه قرآن را کتاب مقدس آسمانی و قانون اساسی خود می دانند و آن را تلاوت
می کنند.
۴. همه به سوی یک قبله نماز می خوانند و یک بانگ به نام اذان برمی آورند.
۵. همه در یک ماه معیّن از سال که ماه رمضان است روزه می گیرند.
۶. همه روز فطر را عید خود می شمارند.
۷. همه مراسم حج را مانند هم انجام می دهند و با هم در حرم خدا جمع می شوند.
۸. همه خاندان نبوت (اهل بیت(ع)) را دوست می دارند و به آنها احترام می گذارند.[۷۹]
۹. تاریخ مشترک و به هم آمیخته دارند فی المثل بخاری، ابوحنیفه، غزالی و جوهری
ایرانی، مورد احترام مذهبی مردم شمال آفریقا هستند.
۱۰. یک فرهنگ هزار ساله مشترک و روحیه مشترک و تربیت مشترک
دارند.[۸۰]
این اصول به نظر استاد مطهری، کافی است تا دلهای مسلمانان را به یکدیگر پیوند دهد
و احساسات برادری و اخوت اسلامی را برانگیزد.[۸۱] ولی امان از سوء تفاهمات، توهمات
و تصورات غلطی که فرق مختلف درباره یکدیگر دارند و امان از عواملی که کاری جز
تیره تر کردن روابط مسلمانان نمی ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 