پاورپوینت کامل احیای دینی از دیدگاه استاد شهید مطهری(ره) و اقبال لاهوری. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل احیای دینی از دیدگاه استاد شهید مطهری(ره) و اقبال لاهوری. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل احیای دینی از دیدگاه استاد شهید مطهری(ره) و اقبال لاهوری. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل احیای دینی از دیدگاه استاد شهید مطهری(ره) و اقبال لاهوری. ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۵

چکیده

به نظر بسیاری از محققان و صاحب نظران، استاد شهید مطهری(ره) و اقبال لاهوری از
مهم ترین احیاگران و مصلحان دوره معاصرند. بر همین اساس، نگارنده کوشیده است تا
توصیفی دقیق از احیاگری استاد مطهری و اصول و مؤلفه های آن ارائه نماید. در این
عرصه، ابتدا اهمیت و ضرورت احیاگری و پیشینه آن عرضه شده است. پس از آن، حرکت
احیاگری اقبال ـ به عنوان کسی که احیاگری وی مورد عنایت و توجه استاد مطهری بوده
است ـ تبیین و در ادامه ارزیابی استاد مطهری از احیاگری اقبال طرح شده است.

واژه های کلیدی: احیاگری دینی، روشنفکری، کلام جدید، اجتهاد، استاد مطهری(ره)، اقبال
لاهوری.

مقدمه

احیاگری دینی یعنی زدودن غبار خرافه و بدعت و تحریف از چهره دین و عنایت به
جنبه های مغفول و پیراستن زواید. بنابراین، احیاگری، مسبوق و از پی عارضه ای است که
نصیب دین می شود و احیاگر در عرصه احیاگری دینی با دو تشخیص مهم رو به روست: تشخیص
درد و تشخیص درمان. بدین ترتیب، اساس کار احیاگری را می توان در «دردشناسی» و
«درمانگری» خلاصه کرد. از این روست که احیاگری و اصلاح گری بسی سخت و جانکاه، اما
لازم و ضروری است و زاد و توشه مناسب خود را می طلبد.

بسیاری از احیاگران و مصلحان اجتماعی و سیاسی مسلمان از این عوارض و دردها سخن
گفته اند و احیاگری آنها نیز برای درمان دردها بوده است. اقبال لاهوری می گفت تفکر
اسلامی پانصد سال است که دچار رکود شده است[۱] و برای احیای آن، اجتهاد را تجویز
می کرد. استاد مطهری وجود خرافات و بدعتها و تحریف مفاهیم دینی را از جمله آفات
جامعه اسلامی می دانست، از این رو پیشنهاد می کرد که فکر دینی ما باید اصلاح شود و
اصول و مبانی مذهبی به صورت صحیح و واقعی خود به افراد تعلیم و القا شود.[۲]

اندیشمندان بزرگی از ادیان و مذاهب مختلف جهان را می توان برشمرد که برنامه اصلاح و
احیای دین را سرلوحه فعالیتهای خود قرار داده اند، اما در این میان کسانی نیز
بوده اند که به بهانه احیاگری و اصلاح طلبی، در جهت تخریب دین و گمراه ساختن
دینداران قدم برداشته اند. این امر موجب شده است که برنامه احیاگری و اصلاح گری
همواره در پاره ای از ابهامات فرو رفته و آفاتی دامنگیر آن شود. به قول استاد
مطهری(ره):

بدیهی است که جنبشهای که داعیه اصلاح داشته اند، یکسان نبوده اند. برخی داعیه اصلاح
داشته و واقعاً هم مصلح بوده اند. برخی برعکس، اصلاح را بهانه قرار داده و فساد
کرده اند. برخی دیگر در آغاز جنبه اصلاحی داشته و سرانجام از مسیر اصلاحی منحرف
شده اند. [۳]

از دیدگاه استاد مطهری، احیاگری و اصلاح طلبی روحیه ای اسلامی است و هر مسلمانی به
حکم اینکه مسلمان است، باید احیاگر و دست کم طرفدار آن باشد؛ چرا که احیاگری و
اصلاح طلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح شده و هم مصداق امر به معروف
و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است.[۴] به اعتقاد استاد
مطهری، اصلاح و احیا زمانی در جامعه اسلامی تحقق پیدا خواهد کرد که رهبری آن به دست
اسلام شناسانی عادل و زمان شناس اجرا شود که در غیر این صورت به دین ضربه اساسی
وارد خواهد شد.

روحانیین بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقا و دوام روحانیت و موجودیت
اسلام به این است که زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی که امروز ضروری تشخیص داده
می شود در دست بگیرند. امروز آنها در مقابل ملتی نیمه بیدار قرار گرفته اند که روز
به روز بیدارتر می شود. انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت واسلام دارد غیر از
انتظاراتی است که نسلهای گذشته داشته اند، بگذریم از انتظارات خام و نابخردانه ای
که بعضی دارند، اکثریت آن انتظارات مشروع و نابجا ست. اگر روحانیت ما هر چه زودتر
نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام، خلاص و قوای خود را جمع وجور نکند و
روشن بینانه گام برندارد، خطر بزرگی از ناحیه اصلاح طلبان بی علاقه به دیانت
متوجه اش خواهد شد. امروز این ملت، تشنه اصلاحات نابسامانیها ست و فردا تشنه تر
خواهد شد، ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب افتادگی می کند و عجله دارد به
آنها برسد. از طرفی مدعیان اصلاح طلبی که بسیاری از آنها علاقه ای به دیانت ندارند،
زیادند و در کمین احساسات نو و نسل امروزند. اگر اسلام و روحانیت به حاجتها و
خواسته ها و احساسات بلند این ملت پاسخ مثبت ندهند به سوی آن قبله های نوظهور متوجه
خواهند شد. فکر کنید آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند، موجودیت اسلام
و روحانیت به خطر نخواهد افتاد؟[۵]

ایشان بر همین اساس در باره سرنوشت بزرگ ترین جنبش احیاگرانه قرن حاضر، یعنی حرکت
امام خمینی(ره) معتقد است که انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان
پیروزمندانه به پیش برود، باید باز هم روی دوش روحانیت قرار بگیرد. بنابراین اگر
این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست روشنفکران بیفتد، در زمانی نه
چندان دور، اسلام به کلی مسخ می شود؛ چرا که روحانیت باید حامل فرهنگ اصیل اسلامی
باشد.[۶]

پیشینه احیاگری

احیاگری دینی، پدیده ای نو ظهور نیست و در تاریخ حیات مسلمانان، پیشینه ای طولانی
دارد، به گونه ای که فرهنگ احیاگری، بخشی از فرهنگ دینی ما را تشکیل داده است. به
طور کلی، نه تنها جهان اسلام بلکه همه ادیان بزرگ، این جریان را در تاریخ خود تجربه
کرده اند. در حوزه فرهنگ اسلامی، مصادیق چنین حرکتی را در دوره های نزدیک به حیات
پیامبر می توان یافت. در گزارشها و اظهارنظرهای مورخان و محدثان سده های نخست
اسلامی پیرامون عملکرد عثمان بن عفان، خلیفه سوم، از میراندن سنت (اماته السنه) از
سوی خلیفه و ضرورت احیای آن سخن به میان آمده است و شاید بر همین مبنا حضرت علی(ع)
یکی از اهداف خود را در دوره کوتاه مدت خلافت، احیای معالم جامعه نبوی شمرد:

أللهم إنک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطانٍ ولا التماس شیءٍمن فضول
الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک ونظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک
وتقام المعطله من حدودک.[۷]

امام حسین(ع) نیز هدف از قیام خویش را احیای سنت نبوی اعلام کرد:

وإنی لم اخرج أشراً ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً ,وإنما خرجت لطلب الاصلاح فی
امه جدی. ارید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر وأسیر بسیره جدی وأبی علی بن ابی
طالب.[۸]

قرن اول و دوم، قرن بالندگی علوم دینی و شکل گیری دانشهای سره دینی مانند تفسیر و
حدیث (علوم اصیل) بود. ولی در قرن سوم هجری و پس از آن، که دانشهای غیردینی نیز در
میان مسلمانان رواج یافت و از سوی دیگر عالمان مسلمان در معرض رویارویی با
اندیشه های رایج در سرزمین های تازه فتح شده قرار گرفتند، شاهد شکل گیری حرکت
سنت گرایی و نگارش و پراکندن کتابها و رساله هایی با عنوان سنت هستیم که رویکرد
حاکم بر اغلب آنها، زنده نگاه داشتن سنت پیامبر و دور داشتن آموزه های خالص دینی از
آفت آمیختن با اندیشه ها و برداشتهای غیردینی است. در قرن پنجم، امام محمد غزالی
کتاب ارزشمند خود را که برترین اثر او به شمار می آید با عنوان احیاء علوم الدین
نگاشت و آشکارا از زنده کردن دانشهای دینی سخن گفت. در همین قرن، جنبش مرابطون به
رهبری عبدالله بن یاسین و یحیی بن ابراهیم و یوسف بن تاشفین و نیز جنبش موحدان به
رهبری محمد بن تومرت و علی بن عبدالمومن، هر دو در غرب جهان اسلام آن روزگار، در
واکنش به برداشتهای دینی در آن منطقه و با هدف احیاگری دینی صورت بست.

در قرن هفتم، ابن تیمیه نیز که لبه تیز حملات خود را متوجه اندیشه های شیعی کرده
بود، ظاهراً چنین هدفی را تعقیب می کرد. تحت تأثیر اندیشه های ابن تیمیه، جنبش
سلفیه که از مؤثرترین حرکتهای فکری معاصر جهان عرب و اسلام است، زنده نگاه داشتن
سنت پیامبر۶ و بازگشت به سنت سلف را شعار خود قرار داده است و حرکت قشری و هابیت
نیز در همین چار چوب قابل بررسی است. با وجود پدیدار شدن صبغه ها و رویکردهایی جدید
در این گرایش، همچنان گرایش اصلی حاکم بر آن، شعار حقیقت نمایی و حفظ خلوص اندیشه
دینی است.

در پی تحولاتی که از نیمه هزاره دوم میلادی در غرب آغاز شد و رشد مادی غرب و سیطره
آن بر شرق را به دنبال داشت، تغییرات ژرف درهمه ابعاد زندگی شرقیها به ویژه شرق
مسلمان پدید آمد و با توجه به زرق و برق ظاهری تمدن غرب و پندار کارآمدی آن برای
همه ابعاد زندگی، رفته رفته شبهه ناکار آمدی دین برای اداره دنیای انسانها، نخست در
غرب و سپس به دنبال آن در شرق اسلامی در پاره ای اذهان شکل گرفت. آن دسته از
اندیشمندان دین باور و دردمند که به چنین داوری درباره دین رضا نمی دادند و در عین
حال تلقی موجود از دین را نادرست و در نتیجه ناکار آمد می دانستند، گونه ای
اصالت گرایی را مطرح ساختند و سخن از زنده سازی اندیشه دینی به میان آوردند. پیش
فرض همه آنها این بوده است که دین جوهره ای زنده و پویا دارد و اکنون که زنگارهایی
این رخ زیبا را نهان کرده، باید با زدودن این زنگارها، بار دیگر دین کار آمد را
زنده کرد. [۹]

تاریخ احیاگری دینی را در عصر مدرن به دو بخش می توان تقسیم کرد. بخش اولِ حیات
احیاگری در عصر جدید، تلاشها و کوششهای احیاگران را برای سازگاری نمودن دین با
دنیای جدید شامل می شود. تلاش عمده عالمان دینی این بوده که نوعی دین را با ارزشهای
جدید منطبق کنند. لذا در تعامل دین و مدرنیته، آنچه اصل فرض می شد مدرینته بود.
مباحثی چون «باب روز نمودن کلیسا» در جهان مسیحیت و «متجدد کردن اسلام» در دنیای
اسلام، نمونه ای از این تلاشهاست. احیاگری، اوج این بخش از حیات خود را در دهه ششم
قرن بیستم مشاهده کرده است. از دهه هفتاد به بعد، این جریان معکوس می شود؛ تلاش
احیاگران دیگر برای منطبق شدن با ارزشهای دنیوی نیست، بلکه هدف آنان ارائه مجدد
مذهب به سازمان اجتماعی است. از این دهه به بعد مباحثی چون «مسیحی ساختن دوباره
اروپا » و «اسلامی کردن تجدد»، جای مباحث پیشین می نشیند. بر اساس رویکرد اخیر، این
جهان مدرن است که باید جنبه دینی به خود بگیرد. از این رو، در کشور های اسلامی
پدیده ای دینی شکل می گیرد که در نوسازی جامعه مشارکت می نماید.

در کشور ما پدیده احیاگری دو خاستگاه متفاوت دارد: یکی جریان برخاسته از روشنفکری و
دیگری جریان احیاگری دینی برخاسته از عالمان دینی (سنت) است. بنابراین، دو جریان
پروژه احیای دین را رهبری می کنند. برای روشنفکری، احیاگری بخشی از پروژه بزرگ تر
«سازگاری دین با مدرنیته» است. بر اساس این رویکرد، احیای دین به نوعی با بحث
«سازگاری دین با مدرنیته» پیوند می خورد. دغدغه اصلی روشنفکری آن است که دین در
دنیای مدرن به حیات خود ادامه دهد. به نظر می رسد که این جریان پایین ترین سطح احیا
را در نظر دارد(احیای حداقل). براساس همین «احیای حداقل» است که دین باید برای جهان
جدید از نو ترجمه گردد و در مواجهه با خرد عصر، باز تفسیر شود.[۱۰] اما برای عالم
دینی احیاگر، مدرنیته محور نیست؛ لذا بحث سازگاری دین با مدرنیته مطرح نیست، بلکه
تلاش این جریان این است که اسلام به بهترین گونه در شکل بندی جهان مدرن حضور یابد
و نه تنها جایی در جهان مدرن برای نفس کشیدن داشته باشد، بلکه جهان متناسب با
انگاره های دین شکل گیرد. این دین نیست که باید از نو تفسیر گردد، بلکه جهان مدرن
باید از نو ساخته شود. [۱۱]

استاد مطهری را که از جریان عالمان سنتی دین برخاسته است می توان به عنوان یکی از
مهم ترین احیاگران معاصر اندیشه دینی شمرد که تلاش عمده ایشان، معطوف به نوسازی
جهان با عناصر دینی بوده است. از این رو، پروژه احیاگرانه استاد واجد عناصری است که
آن را از پروژه احیاگرانه روشنفکری کاملاًًً متمایز ساخته است. روشنفکری برای
سازگار کردن اسلام با مدرنیته، می کوشد تا بخشی از دین را که با آن سازگار است
برجسته نماید و آنچه را با مدرنیته ناهمساز است نادیده بگیرد و چون بنابر این
قرائت، فقه سر ناسازگاری با دنیای مدرن دارد باید تضعیف شود و بخشهای دیگر که واجد
عناصری از همسازی با دنیای مدرن هستند باید برجسته گردند.

برخلاف این رویکرد، پروژه احیاگرانه استاد مطهری تلاش دارد تا بخشی از دین را
برجسته سازد که داعیه یا توانایی دخالت و تصرف در جهان مدرن را داشته باشد و فقه،
تنها بخشی از دین است که داعیه دخالت در زندگی اجتماعی انسانها را دارد. در این
میان، «اجتهاد» وسیله ای است که فقهای مسلمان را در این امر توانا می سازد.

در انطباق احکام با مصادیق جدید، این اجتهاد است که نقش اصلی را بازی می کند. وظیفه
فقیه این است که بدون انحراف از اصول کلی، مسائل جزئی و متغیر و تابع گذشت زمان را
بررسی کند و بر اساس همان احکام و چارچوبهای اصلی، که توسط وحی عرضه شده است، احکام
مناسب را صادر کند.[۱۲]

عملکرد احیاگرانه استاد مطهری دو گونه است:۱. طرح آرا و دیدگاههای احیاگران و
مصلحان پیشین و نقد و بررسی آنها؛ ۲. احیاگری مستقیم. ایشان در طرح اندیشه های
احیاگران و مصلحان مسلمان، سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، عبد الرحمن
کواکبی و محمد اقبال لاهوری را مطرح می کند و به ارزیابی حرکت احیاگرایانه آنها
می پردازد. در میان متفکرانی که در تداوم این جنبش نقش عمده ای داشته و برای بسط آن
بسیار کوشیده اند، می توان به علامه اقبال لاهوری اشاره کرد. شناخت اقبال از آن جهت
حایز اهمیت است که عرصه های مختلف فکری، اجتماعی، و سیاسی را تجربه کرده و در هر
کدام از این حرکتها پیشتاز و نوآور بوده است. او فیلسوفی آشنا به مبانی فکری غرب و
متفکری آگاه به وضعیت جوامع اسلامی بود و با این بینش و دانش به فعالیتهای اصلاحی
خود تداوم می بخشید. بسیاری از اندیشمندان و متفکران حاضر، اقبال را شخصیتی کم نظیر
و تأثیر گذار در جریان احیای فکر دینی و تشکیل امت واحد اسلامی می دانند.[۱۳] ولی
امر مسلمین جهان حضرت آیت الله خامنه ای در کنگره جهانی نکو داشت اقبال در سال۱۲۶;۴
درباره اقبال می گوید:

اقبال از شخصیتهای برجسته تایخ اسلام است و چندان عمیق و متعالی که نمی توان تنها
بر یکی از خصوصیتهای زندگی اش تکیه کرد. اگر ما فقط اکتفا کنیم به اینکه اقبال یک
فیلسوف و یک عالم است حق او را ادا نکرده ایم… اقبال یک شاعر بزرگ است… اقبال
یک مصلح و آزادی خواه بزرگ است. اقبال طرح یک فلسفه را ریخت: خودی… یک مفهوم
انسانی ـ اجتماعی که در پوشش تعبیرات فلسفی بیان شده… .[۱۴]

بر همین اساس، ما در اینجا از میان احیاگران ذکر شده، به تحلیل و بررسی احیاگر و
مصلح معاصر استاد مطهری، یعنی اقبال لاهوری می پردازیم و پس از آن دیدگاه استاد
مطهری در باب احیاگری را بیان خواهیم کرد.

اقبال و احیاگری دینی

گر چه در شبه قاره هند، احیاگران و اصلاح گران پرآوازه ای برخاستند که تفکرات و
تأثیرات آنها از مرزهای سرزمین خویش فراتر رفت، اما باید پذیرفت که هیچ کس همچون
اقبال لاهوری تأثیرگذار نبود.

دوره اقبال عصر هوشیاری نسبی جوامع مختلف بود. در ایران نیز با همت امیرکبیر درهایی
به سوی دنیای جدید گشوده شد و تغییرات اجتماعی شدت یافت. روحانیون، آزادیخواهان و
روشنفکران، خواستار حکومت مشروطه، انتخابات آزاد و مجلس شورای ملی بودند که سرانجام
پس از مبارزات بسیار، مظفرالدین شاه مجبور به پذیرش خواست انقلابیون شد و اولین
انتخابات تهران در سال ۱۲۸۵شمسی (۱۹۰۲م) برگزار گردید و این آغاز فروپاشی استبداد
بود.

مبارزات ضد استعماری در هند زادگاه اقبال ادامه داشت و شخصیتهای برزگی چون مهاتما
گاندی و جواهر لعل نهرو برای دستیابی به استقلال هند و شکست انگلیسیها تلاش
می کردند. گاندی روش تازه ای برای مبارزه انتخاب کرده بود که از آن به عنوان
«مقاومت منفی» یا «عدم خشونت» یاد می شود و مردم هند با به کارگیری همین سلاح
توانستند استعمار پیر انگلیس را به زانو در آورند.[۱۵] جواهر لعل نهرو در کتاب
نگاهی به تاریخ جهان ضمن توضیح درباره نهضت ضد استعماری هندوستان و نقش افراد مؤثر
در این نهضت درباره اقبال چنین می گوید:

یک شخص دیگر که می توان نامش را در اینجا آورد (محمد اقبال) یک شاعر نابغه هندی است
که در زبان اردو و به خصوص فارسی شاعری تواناست. او اشعار زیبایی نیز درباره
ناسیونالیسم ساخته است.[۱۶]

همزمان با مبارزات استقلال طلبانه بسیاری از ملتها، حکومتهای قدرتمند نیز برای
تأمین منافع و مواد خام مورد نیاز خود و اداره بخشهای اقتصادی و صنعتی مقابل یکدیگر
قرار گرفتند و اولین جنگ تمام عیار جهانی در سال ۱۹۱۴ رخ داد که کشورهای بسیاری
درگیر جنگ شدند. تمدن با شکوه غرب ناگهان در گرداب جنگ فرو رفت و چهار سال و نیم در
آن گرداب مخوف غوطه ور بود.

در سال ۱۹۱۷، در آن سوی جهان، نظریات کارل مارکس انقلابی در روسیه برانگیخت و
رهبران انقلابی او را همچون پیامبری می دانستند و از سخنان او الهام می گرفتند.
مارکس در نظریات خود به خصوص در کتاب کاپیتال به نقد سرمایه داری پرداخته بود و
تصادمات جدی و مبارزات شدیدی را که به دلایل اقتصادی در میان طبقات مختلف جامعه
وجود داشت آشکار نمود. مارکس تا حدود زیادی متأثر از افکار فلسفی «هگل» بود. او
حرکت و تغییرات را مبنای نظریات خود قرار داده و معتقد بود که جامعه بشری دائماً در
حال تغییر و پیشرفت است و در آن ثباتی وجود ندارد. این جهان بینی و درک تازه از
اجتماع، یک نظریه متحرک بود که می گفت جامعه پیش می رود و هیچ چیز نمی تواند این
حرکت را متوقف سازد و هر امری هم که اتفاق افتد مانع این پیشرفت نمی شود و یک نظم
اجتماعی تازه، دیر یا زود به جای نظم قدیمی تر برقرار می گردد. اگر چه مارکس
فعالیتهای فکری خود را در آلمان آغاز کرد، اما افکارش در روسیه به ثمر نشست و لنین
به عنوان مظهر و نماینده مارکسسیم در روسیه شوروی پس از انقلاب۱۹۱۷ شناخته شد.

دوران زندگی اقبال با چنین دنیای پرتلاطم فکری و سیاسی گره خورده بود. او پس از اخذ
درجه دکتری از دانشگاه مونیخ و گذراندن دوره های سیاسی و اقتصادی در انگلستان در
سال۱۹۰۸ به هندوستان بازگشت و به شغل وکالت مشغول شد. این انگیز های اجتماعی باعث
شد که سرودن شعر را جدی تر دنبال کند و اشعار پرشکوهی خلق نماید. جنگهای بالکان و
تریپولی در سال۱۹۱۰ اقبال را به شدت تحت تأثیر قرار داد و زخم عمیقی بر روح وی به
جای گذاشت. او برای به تصویر کشیدن درد و رنج مسلمانان اشعار پرشوری می سرود و
بدین سان همدردی خود را با مسلمانان آن دیار اعلام می نمود.

در همین زمان بود که امپراتوری عثمانی رو به زوال و انحطاط نهاد و سرزمین اسلامی
قطعه قطعه شد و کشورهایی کوچک از آن سر بر آوردند که بسیاری از آنان تحت قیمومیت
کشورهای اروپایی در آمدند. وضع مسلمانان بسیار وخیم بود و این وخامت اوضاع روح حساس
اقبال را آزار می داد. او در همین سالهاست که به کشف مهم خود یعنی «فلسفه خودی»
رسید و مهم ترین افکار خود را در این سالها در مجموعه اسرار خودی در سال۱۹۱۵ منتشر
کرد که در آن بر مشرق زمین نهیب می زد و آنان را به هوشیاری و بیداری می خواند:

قیمــت شــمشـاد خـود نشنــاختـی

مثل نی خـود را ز خود کــردی تـهی

ای گــدای ریـــزه ای از خـوان غـیر

بزم مسـلم از چــراغ غیـــر سـوخت

از ســوار کعبــه چــون آهــو رمـید

شد پریشان برگ گل چون بوی خویش

ای امیـــــن حــکمـت ام الکتـــاب

مــــا کــه دربــان حصـار مـلتیــم

ســاقی دیــرینه را ســـاغر شکـست

کــــعبه آبــاد اســت از اصنـام مــا

ســـرو دیـگر را بلنــد انـداختــی

بـر نــــوای دیـگران دل می نهـی

جنس خـود را جــویی از دکان غیر

مسجــد او از شـرار دیــر سوخـت

نــاوک صیــاد پهــلویـش دریــد

ای زخود رم کرده بازآ سوی خویش

وحـدت گمگشتـه خــود بــازیـاب

کــافر از تــــرک شعــار مـلتیــم

بزم رنــدان حجــازی بــرشکست

خنده زن، کفــر است بر اسلام ما[۱۷]

اقبال در سرزمین خود (شبه قاره هند) و سپس در انگلستان و آلمان تحصیل کرده است، به
شعر عرفانی و فلسفه اهتمام نموده و پیش از اینکه مطالعات و تحقیقات خود را ارائه
کند دیوان شعری مدون کرده است، اما تنها کتاب اندیشه پردازانه او احیای فکر دینی
در اسلام است که در برگیرنده شش سخنرانی وی در دانشگا ههای حیدر آباد و علیگره است.
در واقع این کتاب، یکی از معدود آثار اندک و انگشت شماری است که روشنفکران مسلمان
در صدر سده بیستم میلادی و نیمه نخست قرن چهاردهم هجری، از خود به جا
گذاشته اند.[۱۸] در واقع اقبال در این کتاب ضمن طرح نظریه خود درباره فرایند
احیاگری در جهان جدید، مدلی از دین نیز عرضه می کند.

لبّ کلام و طرح اقبال «فلسفه خودی» است. او این طرح را زمانی اظهار می کند که معتقد
است ترس ما تنها از این است که ظاهر خیره کننده فرهنگ اروپایی از حرکت ما جلوگیری
کند و از رسیدن به ماهیت واقعی آن فرهنگ عاجز بمانیم. در مدت قرنهای رکود و خواب
عقلی ما، اروپا با کمال جدیت درباره مسائلی می اندیشیده است که فیلسوفان و
دانشمندان اسلامی سخت به آنها دل بسته بودند. از قرون وسطا که مکتبهای کلامی به حد
کمال رسید، پیشرفتهای نامحدودی در زمینه فکر و تجربه بشری حاصل شده است. گسترش قدرت
آدمی بر طبیعت به وی ایمان تازه و احساس لذت بخش چیرگی بر نیروهایی که محیط او را
می سازند بخشیده است. دیدگاههای تازه طرح ریزی شده و مسائل کهن در پرتو آزمایشهای
تازه صورت بیانی دیگر پیدا کرده و مسائل تازه ای جلوه گر شده است.[۱۹] پس مایه تعجب
نیست که نسل جوان تر اسلام در آسیا و آفریقا خواستار توجیه جدیدی در ایمان خود
باشد. بنابراین، با بیداری جدید اسلام، لازم است که این امر با روح بی طرفی مورد
مطالعه قرار گیرد که اروپا چه آموخته است و نتایجی که به آن رسیده، در تجدید نظر و
اگر لازم باشد در نوسازی فکر دینی و خداشناختی در اسلام، چه مددی می تواند به ما
برساند و لذا وقت آن است که «اصول اساسی اسلام مورد تجدید نظر واقع شود.»[۲۰]

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.