پاورپوینت کامل اعجاز ائمه(ع)و روایات مربوط به آن( نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری») (قسمت اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اعجاز ائمه(ع)و روایات مربوط به آن( نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری») (قسمت اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اعجاز ائمه(ع)و روایات مربوط به آن( نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری») (قسمت اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اعجاز ائمه(ع)و روایات مربوط به آن( نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدا الکبری») (قسمت اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۲۱

مقدمه

در شماره شانزدهم مجله تخصصی طلوع، مبحثی تحت عنوان حسین بن حمدان خصیبی و کتاب
الهدایه الکبری از صدیق ارجمند جناب آقای دکتر صفری ـ دامت برکاته ـ مطرح گردیده
بود. این جانب ضمن تقدیر از ایشان برای توجه به این مطالب و گشودن دریچه بحث در
این گونه موارد که کمتر به آن پرداخته شده است، به ویژه در مورد کتب فضائل و معاجز،
نکات مبهم فراوانی را در کلام ایشان مشاهده کردم که جهت روشن شدن آن مطالبی را عرضه
می دارم. به ویژه اینکه نگاهی گذرا به مقاله مذکور ـ همان گونه که نویسنده محترم
نیز فرموده اند ـ نشان می دهد که هدف اصلی آن ـ علی رغم عنوان جزئی آن که در مورد
کتابی خاص و مؤلف آن است ـ بررسی احادیث مربوط به معاجز و کرامات است . متأسفانه
آنچه این مقاله درباره دلائل و معاجز ائمه(ع) به خواننده عرضه می کند، چیزی جز
کم اهمیت بودن این احادیث و بی توجهی بزرگان و فرهیختگان شیعه به آنها و ضعف اسناد
و مخالفت عمده آنها با علوم قطعی و عقائد شیعی و نیز جزمی و اسطوره بودن آنها به
ویژه با ارائه بخش پایانی نیست .

این برداشت به نظر این جانب با واقعیت بسیار فاصله دارد و چیزی در حد تحریف حقائق و
دور کردن و محروم نمودن مردم از آیات و دلائل بزرگ الهی است. از آنجا که مباحث مطرح
شده در مقاله بیشتر جنبه تاریخی و روایی دارد و پاسخ به دعاوی در این گونه مباحث،
معمولاً نیازمند ارائه منابع و گزارشهای متعدد است، طبیعی است که این مقاله نیز
مقداری به درازا انجامیده است. ولی بنده به خوانندگان گرامی اطمینان می دهم که با
مطالعه و دقت در آنچه بیان شده است، با فضائلی جدید و بینشی برتر در مورد مسئله
اعجاز و اهمیت آن و جایگاه آن در قرآن و تاریخ و سنت، مواجه خواهند شد، ان شاءالله.

محور بحث در مقاله مذکور در سه بخش خلاصه می شود:

شخصیت حسین بن حمدان خصیبی از نظر مذهب و وثاقت

کتاب الهدایه الکبری از نظر سند و محتوا

نکات و آرای نویسنده مقاله یعنی استاد صفری که مرکز ثقل مباحث است.

خواننده گرامی توجه دارد که بحث از شخصیت یک راوی و یا یک کتاب خاص گرچه قابل توجه
است، اما در مبحث ما هدف مهم بیان برخی نکات مهم در مورد معجزات و کرامات اهل بیت(ع)
و راویان این احادیث است، همچنان که نویسنده محترم مقاله به آن اشاره نموده اند. پس
اگر سخن از خصیبی و کتاب او می رود، به جهت دستیابی به هر دو هدف است.

نکته قابل تذکر آنکه هدف این جانب تبیین روش بررسی احادیث مرتبط با دلائل است، نه
تأیید احادیث کتاب خصیبی یا دیگر احادیث بخش معاجز.

۱. شخصیت و ترجمه خصیبی

ابوعبدالله حسین بن حمدان خصیبی متولد ۲۶۰ق ـ یعنی آغاز غیبت صغری ـ و متوفی ۳۵۸ یا
۳۴۶ یا ۳۳۴ق است. وی در حلب به خاک سپرده شد.

شواهد علیه خصیبی

در مورد وی سخنان گوناگونی گفته شده است که عده ای بر مذمت وی و برخی بر مدح وی
دلالت دارد؛ اما عمده آنچه در جرح اوست این است:

الف) ابن غضائری: « کذاب فاسد المذهب صاحب مقاله ملعونه… لایلتفت الیه صاحب مقاله
ملعون (صاحب مقال ملعون).»

ب) نجاشی: « کان فاسد المذهب، له کتب.»

ج) علامه حلی: همان تعبیر ابن غضائری را دارد.

د) گرایش و احترام او به محمدبن نصیر نمیری که نزد شیعه جزء غلات و منحرفان مشهور و
ملعون است و مستند این امر، جملاتی است که وی در احترام نمیری بیان داشته و حتی
برای او ادعای علم غیب و معجزه کرده است.

ه) بخش پایانی کتاب الهدایه الکبری که در آن برای هر امامی بابی تعیین کرده و باب
امام یازدهم را محمدبن نمیر ملعون می داند و روایاتی را در مدح وی ذکر می کند که
نشان از احترام و اعتقاد وی به نمیری دارد .

اقوال و شواهد تأیید خصیبی

الف) روایات اجلاء از او: شیخ طوسی(ره) گوید: «روی عنه التعلکبری.» و ابن ندیم گوید:
تعلکبری از او روایت کرده و در سال ۳۳۴ق در خانه وی در کوفه از او حدیث شنیده است
و از او اجازه دارد .

تلعکبری که نامش هارون بن موسی است از اجلاء کم نظیر امامیه است. نجاشی در حق وی
گوید:

کان وجهاً فی اصحابنا ثقه معتمد لایطعن علیه له کتب منها کتاب الجوامع فی علوم
الدین، کنت احضر فی داره مع ابنه ابی جعفر والناس یقرأون علیه.

اما عبارت شیخ طوسی(ره) در مورد وی بسیار سنگین تر است. وی می گوید:

(تلعکبری) جلیل القدر عظیم المنزله واسع الروایه عدیم النظیر ثقه روی جمیع الاصول
والمصنفات مات سنه ۳۸۵ق.

می دانیم نقل از ضعفا در نزد قدما، امتیاز منفی و نقطه ضعفی بوده است که در پرونده
افراد هنگام ترجمه آنها درج می کرده اند و چه بسیارند بزرگانی که در مورد آنها گفته
شده است: «ثقه الا انه یروی عن الضعفاء.» ابوعمرو الکشی، البرقی، صاحب نوادر الحکمه
محمدبن احمدبن یحیی، علی بن ابی سهل، نصربن مزاحم و… از آن جمله اند. با این حال
دیدیم که هرگز در مورد تلعکبری چنین خرده ای نگرفتند و حتی نجاشی تصریح می کند که
هیچ طعنی بر او نیست.

محدث نوری می گوید: از حسین بن حمدان و کتابش محدثان بزرگ مثل تلعکبری و شیخ
حسن بن سلیمان حلی در منتخب البصائر و رساله الرجعه و صاحب عیون المعجزات که منسوب
به سید مرتضی است و المولی المجلسی و صاحب العوالم و دیگران روایت نقل کرده اند.

ب) شیخ طوسی(ره) وقتی او را در فهرست و رجال خویش مطرح می کند، هیچ گونه مذمتی از وی
نمی کند، در حالی که اگر آن گونه که نجاشی و ابن غضائری می پندارند وی فاسد المذهب
و کذاب است، شیخ می بایست به آن اشاره می نمود.

ج) صاحب ریاض العلماء: «(خصیبی) فاضل عالم محدث من القدماء.»

د) صاحب تعلیقه: محمدعلی بن الوحید البهبهانی می گوید: اینکه خصیبی شیخ الاجازه
بوده، اشاره به نوعی وثاقت اوست.

ه) محدث نوری(ره) از فاضل ماهر محمدعلی بن الوحید در تعلیقه بر نقد الرجال از شیخ
معاصر خود نقل کرده است: کسی که در کتاب الهدایه ـ تألیف خصیبی ـ تدبر کند معلوم
می شود که او از اجلاء امامیه و ثقات ایشان است و شاید آنچه در کتابهای رجالی آمده
است ـ از فساد مذهب و دروغگو بودن و… ـ در مورد این فرد نباشد وگرنه جمع میان
این دو ممکن نیست .

و) ابن حجر عسقلانی از علمای اهل سنت (م۸۵۲ق) در مورد مترجم می گوید: « احد
المصنفین من فقه الامامیه، روی عنه ابوالعباس بن عقده واثنی علیه واطراه وامتدحه…

ز) ابن حجر در ادامه کلام پیشین خود می گوید: سیف الدوله بن حمدان در حلب به او
اقتدا می کرده است.

آن گونه که مورخ و عالم بزرگوار سیدمحسن امین گفته است: اگر آنچه در مورد خصیبی
گفته اند صحیح می بود، هرگز امیر سیف الدوله که به صحت عقیده اسلامی و ولای عترت
طاهره(ع) مشهور است، به او اقتدا نمی کرد.

سیف الدوله یکی از فرمانروایان حکومت مقتدر آل بویه است که از نیمه اول قرن چهارم
تا اواخر نیمه اول قرن پنجم بر کشورهای اسلامی حکومت می کردند و عراق عجم و فارس و
عراق عرب را تسخیر و حتی خلفا را عزل و نصب کردند. ابن خلدون می گوید: آل بویه صاحب
دولت عظیمی شدند که اسلام بر سایر امتها بدان مباهات می کند. اینان یعنی آل بویه
بی تردید شیعه بوده اند، آن هم شیعه دوازده امامی.

پاسخ به شبهات در مورد خصیبی

مهم ترین عامل مذمت خصیبی، جمله ای است که نجاشی، آن رجالی بزرگ، در مورد وی گفته
است و او را فاسد المذهب شمرده است. ولی می توان از این شبهه به وجوهی پاسخ داد:

الف) نجاشی به احتمال فراوان در این حکم ـ همان گونه که قرائن گوناگون و تتبع نشان
می دهد و برخی از بزرگان مثل صاحب کلیات فی علم الرجال نیز متذکر شده اند ـ متأثر
از ابن غضائری است و ابن الغضائری، همچنان که خواهیم گفت، دارای بینش خاص و سختی در
مورد راویان و مذهب آنها و به ویژه غلو بوده است که قابل تأیید نیست.

مثلاً نجاشی در مورد مفضل بن عمر که روایات فراوانی در فضائل و معاجز ائمه(ع) دارد
می گوید: « کوفی فاسد المذهب، مضطرب الروایه لایعبأ به وقیل انه کان خطابیا وقد
ذکرت له مصنفات لایعول علیها.» و ابن غضائری می گوید: « انه قد زید علیه شیء کثیر
حمل الغلاه فی حدیثه حملاً عظیما لایجوز ان یکتب حدیثه.»

علامه حلی(ره) می گوید: «فاسد المذهب متهافت لایعبأ به مرتفع القول خطابی.»

می بینیم که مفضل و خصیبی هر دو متهم به غلو هستند؛ یکی غلو خطابی و دیگری غلو
نمیری و هر دو با عنوان «فاسد المذهب» خوانده می شوند، با آنکه شیخ مفید(ره) در کتاب
ارشاد، مفضل بن عمر را از شیوخ اصحاب امام صادق(ع) و خواص و اصحاب سرّ و ثقات مورد
اعتماد حضرت و از فقهای صالح برشمرده و شیخ طوسی(ره) ایشان را از سفرای ممدوح شمرده و
روایاتی در مدح وی آورده است. همچنین معلی بن خنیس در راه اهل بیت(ع) به قتل رسید و
امام صادق(ع) به شدت از قتل وی ناراحت شد و به حاکم وقت ـ داودبن علی ـ اعتراض کرد و
خواستار قصاص رئیس شهربانی وی شد و خود نیز نیمه شب نفرین کرد و خداوند او را به
هلاکت رساند و حضرتش به بهشتی بودن معلی بن خنیس شهادت داد. با این حال نجاشی در
مورد وی می گوید: ضعیف جداً لایعول علیه!!

ابن الغضائری می گوید:

کان اول امره مغیریا ثم دعا الی محمدبن عبدالله وفی هذه الظنه اخذه داودبن علی
فقتله والغلاه یضیفون الیه کثیراً ولااری الاعتماد علی شیء من حدیثه.

محقق خوئی(ره) می گوید: « الذی تحصل لنا مما تقدم ان الرجل جلیل القدر من خالص شیعه
ابی عبدالله(ع).» و جالب اینجاست که ابن غضائری به همان اتهام ـ غلو ـ وی را محکوم
می کند که قاتل وی، او را محکوم کرده است!!

ب) نجاشی تنها به فساد مذهب خصیبی اشاره می کند و این با وثاقت وی تنافی ندارد و چه
بسا که شخصی امامی نباشد اما ثقه باشد؛ لذا عبارت نجاشی دلالت بر ضعف حدیثی وی
ندارد.

ج) قرائن ارائه شده در تأیید خصیبی ـ همچنان که گذشت ـ این گمان را به شدت تقویت
می کند که وی قابل اعتماد بوده است و شبهه فساد مذهب، ناشی از عدم تحمل روایات او و
یا برداشت ناصحیح از او و یا انتساب ـ نابجای ـ برخی فرقه های ضاله به ایشان است.

به نظر می رسد سخن سیدمحسن امین که می گوید: این مذمت ریشه در دیدگاه خاص قدما در
مورد غلو دارد که به مجرد نقل فضائلی که آنها را غلوآمیز می دانسته اند، اشخاص را
متهم به غلو می نموده اند، دور از واقع نباشد. و همچنین است سخن محقق رجالی مامقانی
که می گوید: جمله ای از آنچه امروز از ضروریات مذهب است در گذشته غلو حساب می شده
است و بر همین تضعیف جمعی از ثقات را تفریع کرده اند… .

تضعیف ابن غضائری

می دانیم که آنچه امروز به نام کتاب الضعفاء از ابن غضائری در دست است به شدت از
نظر اعتبار محل تأمل است. برخی مثل صاحب ذریعه آن را کتابی جعلی می دانند که برخی
معاندین شیعه برای تضعیف و تنقیص بزرگان، آن را نوشته و به حسین بن عبیدالله غضائری
(م۴۱۱ق) یا پسرش احمد نسبت داده اند.

در مقابل برخی آن را ثابت و معتبر دانسته اند، همچنان که از کلام علامه حلی در
خلاصه به دست می آید، و برخی نسبت کتاب را به او تمام نمی دانند، مثل محقق خوئی(ره)،
زیرا نسبت این کتاب با سند معتبر به غضائری ثابت نیست و برخی دیگر نیز کتاب را ثابت
اما آرای غضائری را به جهت تکیه بر اجتهاد و قرائن و آن هم از جهت نقل روایت افراد،
بی اعتبار می دانند.

به هر حال، آنچه امروز نزد بسیاری از علما معروف است آن است که کمتر کسی است که از
نیش قلم ابن غضائری سالم مانده باشد و شما در عبارت ابن غضائری در مورد مفضل بن عمر
و معلی بن خنیس دیدید که می گفت غلات به او توجه خاصی دارند و خود را منتسب به او
می کنند و به دنبال آن، احادیث وی را غیر قابل اعتماد دانست.

تضعیف علامه حلی(ره)

این تضعیف ریشه در تضعیف نجاشی و ابن غضائری دارد که درباره آن توضیح دادیم.

گرایش و احترام خصیبی به نمیری

آنچه در مقاله به عنوان شاهد این مدعی ذکر شده است، سه امر است:

در مقاله آمده است: خصیبی در موارد فراوانی در هنگام ذکر سلسله اسناد روایات خود،
از نمیری با احترام یاد می کند و حتی در مواردی برای او ادعای علم غیب و معجزه
می نماید.

جواب: گویا نویسنده محترم دچار همان خطایی شده اند که به ابن غضائری نسبت داده شده
است. زیرا تنها در سه مورد در سلسله سند روایات کتاب از نمیری نام برده شده، یعنی
ص۳۹۲ خبر مفضل و ص۱۱۲ و ص۱۱۶. عبارت «عنه بهذا الاسناد» که بدون تمجید است. البته
در ص۳۳۸ و ۳۶۷ و ۳۲۳ از او تجلیل می شود، ولی هرگز موارد ذکر شده در کل کتاب به ده
مورد نمی رسد و فراوان نیست. به علاوه این سه مورد را که سخن از باب بودن نمیری
برای حضرت عسکری(ع) می رود و یا عنوان ادعای معجزه و علم غیب برای وی یاد می شود، هر
سه مورد را خصیبی از دیگران و باواسطه نقل می کند.

در مورد عبارت ص۳۲۳ آمده است: « وعنه (خصیبی) قال حدثنی ابوجعفر محمدبن الحسن
قال… .» در مورد عبارت ص۳۶۷ آمده است: « وعنه عن محمدبن اسماعیل الحسنی عن
ابی الحسن صاحب العسکر(ع)… .» در مورد عبارت ص۳۳۸ آمده است: « وعنه عن ابی الحسن
محمدبن یحیی وابی داود الطوسی قالا: دخلنا علی ابی شعیب… .»

می بینیم که هیچ یک از عبارتهای مذکور در مدح نمیری را خودش مستقیم نقل نکرده است و
صرف نقل از دیگران علامت تأیید و تصدیق نیست. در دو مورد از این سه مورد نیز
جریانی را از کرامات حضرت عسکری(ع) نقل می کند که نمیری نیز در آن هست و معلوم است
محدثی که غرض او جمع آوری کرامات است، از چنین قضایایی نمی گذرد. اینها همه گذشته
از تأملی است که در نسخه موجود کتاب الهدایه الکبری می باشد، چرا که صحت این
نسخه ها ثابت نیست، هچنان که خواهد آمد.

یکی از منابع مهم نویسنده در مورد انحراف خصیبی، مطالبی است که در کتاب تاریخ
العلویین، نوشته محمد امین غالب الطویل، از علویان معاصر، آمده است.

جواب: معلوم نیست با آنکه مقاله معترف است که عدم ذکر منابع از مهم ترین اشکالات
کتاب محمد امین است، چگونه بیش از دو صفحه از آن کتاب را به عنوان شاهد نقل
می کند!!

به هر حال بدون مدرک نمی توان کسی را متهم به انحراف از مذهب نمود؛ آن هم مذهب
نمیری که بوی کفر از مرام او به مشام می رسد.

شاهد سوم در مقاله برای انحراف خصیبی ، بخش پایانی کتاب الهدایه الکبری است که در
مورد دفاع از شخصیتهای غالی معروف است و همچنین بابی که با عنوان

«ما ورد فی ابی شعیب محمدبن نصیر» دارد و به تمجید او می پردازد.

جواب: ما به این مسئله در مبحث مربوط به کتاب الهدایه خواهیم پرداخت، ان شاءالله
تعالی.

بخش دوم: کتاب الهدایه الکبری

با وجود آنکه از کلمات علما و محدثان به دست می آید که حسین بن حمدان خصیبی دارای
کتابی به این نام بوده است ، در اینکه آیا خصیبی کتابی به این عنوان داشته است میان
دانشمندان اتفاق نظر نیست. با آنکه عده ای مثل صاحب مدینه المعاجز و علامه مجلسی(ره) و
محدث نوری(ره) از کتاب او به عنوان الهدایه الکبری نام می برند، اما آنچه از شیخ طوسی(ره)
و نجاشی و ابن شهرآشوب به دست می آید این است که کتابی به نام الهدایه الکبری در
فهرست تألیفات خصیبی نیست .

احتمال دارد که کتاب الهدایه موجود مجموعه ای باشد از کتاب تاریخ الائمه و کتاب

اسماء النبی و کتاب احوال اصحاب الائمه واخبارهم. به هر حال به جهت نبود سند قطعی
در تعیین متن کتاب الهدایه الکبری، داوری در مورد خصیبی به وسیله مطالب کتاب وی
مشکل می شود. زیرا احتمال دارد موارد مورد اشکال اصلاً جزء کتاب خصیبی نباشد و به
آن اضافه شده باشد. می توان برای این مسئله، یعنی عدم استقامت نسخه هایی که در آن
از نمیری و غلات معروف و مسلم تمجید شده است، به اموری تمسک جست .

الف) محدث نوری(ره) بعد از بیان برخی متفردات خصیبی و مذمت وی در مورد مطالبی که در
مورد بابهای ائمه(ع) با ذکر امور منافی مذهب آورده است می گوید:

نعم کتاب الهدایه المنسوب الیه فی غایه المتانه والاتقان لم نر فیه ما ینافی المذهب
وقد نقل عنه وعن کتابه هذه الاجلاء من المحدثین.

اگر واقعاً در کتاب هدایه آنچه مربوط به نمیری و بابهای ائمه(ع) و تمجید وی از ملاعین
و غلات مشهور است می بود، هرگز محدث نوری(ره) این گونه در مورد وی سخن نمی گفت.

عبارت فوق که با کلمه «نعم» آمده و بعد از بیان مطالبی از او در مورد ابواب ائمهG
است، می فهماند که مطالب منافی با مذهب وی در کتاب دیگری غیر از هدایه بوده است. به
همین جهت است که در برخی موارد، محدث نوری(ره) وقتی احادیثی از خصیبی نقل می کند که از
متفردات اوست می فرماید: «روی الحسین بن حمدان فی کتابه و هو غیر الهدایه عن… .»

ب ) قبلاً دیدیم که محدث نوری(ره) از فرزند محقق بهبهانی و او از شیخ معاصر خود نقل
نمود که متن کتاب هدایه نشان می دهد که حسین بن حمدان از اجلاء امامیه و ثقات ایشان
بوده است.

ج) تتبع در کتاب الهدایه مطبوع فعلی این گمان را تقویت می کند که نسخه مورد استفاده
آن دارای تحریفات و اغلاط فراوانی بوده است زیرا اولاً بسیاری از داستانها و حوادث
نقل شده در آن، ضمن اینکه دارای اصل و مدرک خوبی در دیگر منابع شیعی می باشد، ولی
در جزئیات حادثه با دیگر منابع شیعی اختلافات کمی و کیفی زیادی دارد .

ثانیاً بسیاری از اسناد موجود در این کتاب قابل تأمل و تردید است. مثلاً در ص۸۶
جریانی را از محمدبن سنان نقل می کند که با امام صادق(ع) حج کرده است…، با آنکه طبق
نقل خصیبی حضرت صادق(ع) در سال ۱۴۸ق رحلت نموده است و محمدبن سنان به گفته نجاشی سال
۲۲۰ق یعنی ۷۲ سال بعد از امام صادق(ع) از دنیا رفته است و محمدبن سنان را جزء معتمرین
نشمرده اند، همچنان که وی را از اصحاب امام صادق(ع) نیز نشمرده اند.

همچنین در ص۱۵۰ سند مشوشی این گونه آورده است: «عنه عن احمدبن محمد المجال الصیرفی
عن محمدبن جعفر الصیرفی عن محمدبن علی عن ابی حمزه الثمالی عن ابیه عن ابی بصیر عن
ابی عبدالله الصادق(ع).» با آنکه طبقه ابوحمزه ثمالی مقدم بر ابوبصیر است تا چه رسد
به طبقه پدر او، و ابوحمزه خود از اصحاب حضرت سجاد(ع) است .

یا در ص۱۵۷ سندی این گونه ارائه می دهد: «عنه عن جعفربن یزید القزوینی عن زید
الشحام عن ابی هارون المکفوف عن میثم التمار عن سعد العلاف عن الاصبغ بن نباته…
.» که روایت میثم که یار حضرت امیر(ع) است ، از حضرت به دو واسطه عجیب است و… .

گاهی نیز می گوید (ص۲۰۳): «قال الحسین بن حمدان الخصیبی شرف الله مقامه حدثنی
ابوالحسین محمدبن علی الفارسی عن ابی بصیر… .»

به هر حال نجاشی و شیخ(ره) اسمی از کتاب الهدایه الکبری نبرده اند و به کتابهایی هم که
اشاره کرده اند سند نداده اند. در کلام محدث نوری(ره) نیز گذشت که ایشان از این کتاب،
با عنوان کتاب منسوب به خصیبی یاد کرده است .

آنچه مقاله از نسخه های این کتاب از کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی(ره) نقل نموده، به
قرن یازدهم برمی گردد نه جلوتر و ذکری از سند این کتاب تا مؤلف نیست که بتوان در
مورد آن بررسی کرد.

به هر حال احتمال تحریف در کتاب وی بعید نیست ، چرا که غالیان برای مشروعیت بخشیدن
به مسلک خویش، همواره به دنبال افرادی بوده اندکه بتوانند خود را به او منسوب کنند
و مناسب ترین این شخصیتها کسانی هستند که روایات فضائل و معاجز اهل بیت(ع) را روایت
کرده اند. لذا می بینیم که ابن غضائری در مورد مفضل بن عمر می گوید: «زید علیه شیء
کثیر… .» و در مورد معلی بن خنیس می گوید: «والغلاه یضیفون الیه کثیراً.» و یا
نجاشی در مورد داودبن کثیر رقی می گوید: «والغلاه تروی عنه.»

متأسفانه همین عمل، سبب سوء ظن علما و رجالیون شیعه گشته و چه بسا این گونه راویان
را تضعیف کرده اند، همان گونه که در مورد این سه راوی چنین شده است.

به هر حال اصل وجود کتابی در تاریخ ائمه اطهارG و معجزات ایشان از خصیبی قابل قبول
است، زیرا رجالیون و بزرگان شیعه از قدیم از کتاب او نقل کرده اند. اما اینکه این
کتاب به نام الهدایه است و همین نسخه مطبوع فعلی یا موجود در کتابخانه های فعلی
می باشد، نیاز به بررسی بیشتری دارد.

مجموعه آرای نویسنده محترم در مقاله در مورد اسناد کتاب الهدایه به نحو اختصار در
امور ذیل خلاصه می گردد:

۱. وجود ضعفا و مجاهیل در اسناد کتاب

مقاله ضمن شمارش مشایخ بی واسطه خصیبی در کتاب الهدایه الکبری تا ۱۰۷ نفر به وجود
تعدادی از افراد ضعیف همچون جعفربن محمدبن مالک و محمدبن (حسن) بن جمهور که به عللی
همچون انحراف عقیده و به ویژه غلو مورد تضعیف قرار گرفته اند و تعدادی نیز همانند
محمدبن یحیی الفارسی که بدون مدح و ذم در کتب رجالی از آنها یاد شده و در اصطلاح به
آنها مجهول گفته می شود اشاره می کند.

جواب: وجود افراد ضعیف به ویژه متهم به غلو در روایات فضائل و معجزات، گرچه
هشداردهنده است، ولی هرگز دلیل بر صرف نظر کردن از این روایات نیست، بلکه دقت و
بررسی بیشتری را می طلبد.

اینک برای تکمیل فایده به بررسی این سه نفر که در مقاله به عنوان ضعیف یا مجهول یاد
شده اند می پردازیم.

آیا جعفربن محمدبن مالک ضعیف است؟

نویسنده مدعی است وی که مقام دوم را در نقل خصیبی دارد، تضعیف شده است . ولی جزم به
ضعف او بسیار مشکل است، زیرا بزرگانی مثل محمدبن حسن بن احمد بن ولید در استثنای او
از رجال نوادر الحکمه و صدوق و ابن نوح که ابن ولید را تأیید کرده اند، مترجم را
تضعیف نموده اند.

همچنین ابن غضائری او را به سختی نکوهش نموده و می گوید:

کذاب متروک الحدیث جمله وکان فی مذهبه ارتفاع ویروی عن الضعفاء والمجاهیل وکل عیوب
الضعفاء مجتمعه فیه.

نجاشی در مورد وی می گوید:

کان ضعیفاً فی الحدیث. قال احمدبن الحسین: کان یضع الحدیث وضعاً ویروی عن المجاهیل
وسمعت من قال: کان ایضاً فاسد المذهب والروایه ولاادری کیف روی عنه شیخنا النهبیل
الثقه ابوعلی بن همام وشیخنا الجلیل الثقه ابوغالب الزراری رحمه الله.

ولی در مقابل این امور قرائنی او را تأیید می کند:

الف) شیخ طوسی(ره) در مورد او می گوید: «انه کوفی ثقه ویضفعه قوم روی فی مولد القائم
عجل الله تعالی فرجه اعاجیب.»

ب) از ثقات و اجلاء بزوفری و ابن عقده و ابوغالب زراری و ابوعلی بن همام از وی
روایت نقل کرده اند که علامت خوبی برای ممکن شمردن وثاقت اوست.

به علاوه وی کثیر الروایه است و بزرگان احادیث او را نقل کرده اند، همانند
ابن قولویه و علی بن ابراهیم و دیگران. لذا می بینیم که محقق خوئی(ره) ادله را در مورد
او معارض گرفته است. و بعید نیست که علت تضعیف وی همان روایات وی در معاجز و فضائل
باشد که امثال ابن غضائری و ابن ولید را به عکس العمل منفی وادار کرده و نجاشی هم
از آنها متأثر شده است.

کلام رجالی بزرگ محقق مامقانی در این مقام بسیار هشدار دهنده است. وی می گوید:

جمله ای از آنچه امروز از ضروریات مذهب ماست، در گذشته غلو حساب می شده است و بر
همین تفریع کرده اند تضعیف جمعی از ثقات را، و گمانم این است که آنچه در حق او ـ
مترجم مورد نظر ـ صادر شده از غمز و تضعیف، به جهت روایت تعدادی از معجزات ائمه (ع)
به ویژه در معجزات ولادت حضرت قائم(ع) است ، و شاید سخن شیخ(ره) که گفت: «روی فی مولد
القائم ـ عجل الله تعالی فرجه ـ اعاجیب»، بعد از آنکه فرمود: «یضعفه قوم»، اشاره به
همین است که منشأ تضعیف او نزد اینان ، همان روایت اعاجیب است در مورد حضرت قائم(ع) و
اشاره به اینکه این امر نمی تواند منشأ تضعیف باشد.

لذا وی به توثیق او اشاره کرده و سپس آورده که عده ای او را تضعیف کرده اند و سپس
منشأ تضعیف و ضعف آن را با عبارت مختصر نشان داده است. وی سپس اضافه می کند: امور
حضرت حجت مثل همگی ائمه(ع) عجیب است، بلکه معجزات انبیا همگی اعاجیب است و اگر عجیب
نبود که معجزه نبود.

سپس می افزاید: اقوی این است که وی ثقه است به جهت توثیق شیخ که مؤید به اموری است.
سپس اموری را ذکر می کند از جمله روایت آن دو بزرگوار ـ مشایخ نجاشی ـ از وی و
اینکه آن دو بزرگوار، همچنان که مجلسی اول فرموده، نسبت به مترجم از ابن غضائری
اعرف هستند و صدوق(ره) نیز این اعاجیب را در کتابهای خود به ویژه کمال الدین آورده
است.

ترجمه محمدبن حسن بن جمهور

گرچه ابن غضائری و نجاشی او را غالی و فاسد المذهب شمرده اند و شیخ در مورد او
می گوید: «بصری غال»، اما محقق خوئی(ره) طبق مبنای خویش می گوید: ظاهر این است که او
ثقه است گرچه مذهبش فاسد است… . ما هرچند در وثاقت او به جهت عدم تمامیت مبنای
توثیق مذکور تردید داریم، همان گونه که ایشان نیز از این مبنی عدول نموده اند، ولی
حکم به ضعف او نیز به جهت تضعیفات مذکور مشکل است، زیرا کلام قدما در اتهام به غلو
و تضعیف افراد از این ناحیه، قابل تأمل است، همچنان که قبلاً اشاره شد.

ترجمه محمدبن یحیی الفارسی

وی در مقاله راوی اول کتاب الهدایه معرفی شده است. علی رغم اینکه گفته شده او دارای
مدح و ذمی نیست، شیخ در مورد وی می گوید: «روی عنه خلق کثیر وطاف الدنیا وجمع
کثیراً فی الاخبار.»، و شاید به همین جهت برخی از رجالیون مثل صاحب وجیزه و بلغه او
را ممدوح دانسته اند. مؤید همین مسئله این است که ابی داود، او را در باب اول کتاب
خود ـ که مخصوص رجال معتبر است ـ ذکر کرده است .

به هر حال حکم به ضعف این سه نفر بسیار مشکل است و نمی توان اینان را نمونه راویان
مسلم الضعف ذکر کرد.

۲. مجهول و مهمل بودن اکثر مشایخ خصیبی

در مقاله آمده است که اکثر مشایخ کتاب، افراد مهمل هستند و چون احتمال جعل احادیث
از ناحیه این افراد بعید نیست، اظهار نگرانی شده است.

جواب: توجه به چند نکته در این مقام سودمند است.

الف) مجهول یا مهمل بودن راوی، بیش از آنکه ضعف واقعی او را برساند، ضعف علمی ما را
می رساند که نتوانسته ایم او را بشناسیم و این عدم آگاهی ما به معنای ضعف واقعی او
نیست.

ب) ناشناخته بودن راوی به ویژه مشایخ بلاواسطه یکی از مشایخ به معنای ناشناخته بودن
او در نظر شاگردانش نیست و چه بسا حسین بن حمدان از مشایخ خود آگاهی داشته و آنها
را می شناخته است.

ج) با آنکه قدما دارای کتب رجالی متعددی بوده اند، اما از آنان به جز پنج کتاب مهم
بر جای نمانده است و از این پنج کتاب یکی رجال ابن غضائری است که قابل اعتماد نیست.

دو تای آن یعنی فهرست شیخ طوسی و نجاشی ـ قدس الله اسرارهما ـ نیز در مورد راویانی
است که دارای کتاب هستند نه بیشتر. یکی هم رجال کشی است که عمده در مورد راویانی
است که توسط ائمه(ع) مورد مدح یا ذم قرار گرفته اند و تنها کتاب مهم در این مورد رجال
شیخ طوسی(ره) است که اکثریت راویان را بدون جرح و تعدیل بیان کرده است.

بنابراین با این کمبود منابع، ما چگونه می توانیم جهالت یا مهمل بودن را علامت ضعف
بدانیم. پیامبر گرامی اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دارای هزاران صحابه بوده اند، اما
اکثریت قاطع آنها برای ما ناشناخته اند و همچنین است حال دیگر راویان ائمه(ع) و بلکه
نگاه گذرا به کتب رجالی نشانگر اکثریت افراد مجهول در میان راویان است.

د) بررسی مجموعه روایات رسیده نشان می دهد که توجه بیشتر علمای رجال به بیان حال
افراد کثیر الروایه و صاحب کتاب و معروف، به ویژه کسانی که در مباحث فقهی دارای
روایات هستند، بوده است؛ اما ترجمه کسانی که دارای روایات اندکی در دیگر مسائل
اسلامی مثل تاریخ و یا فضائل و دلائل بوده اند، مورد توجه جدی قرار نمی گرفته است و
این خود عامل مهمی در جهالت یا مهمل بودن بسیاری از راویان بوده است.

ه) ضعف یک راوی هرچند مسلم باشد، دلیل بر کذب و غیرواقعی بودن روایت او نیست، چرا
که ممکن است در این خبر راستگو باشد، هرچند که اعتماد به او نمی شود کرد. به این
جهت است که قرآن مجید در مورد خبر فاسق به تحقیق دستور می دهد.

و) تتبع در مشایخ بزرگانی مثل محمدبن ابی عمیر با بیش از ۴۰۰ شیخ و بزنطی با ۱۱۵
شیخ و صفوان بن یحیی با ۲۳۰ شیخ نشان می دهد که اکثریت این مشایخ مجهول یا مهمل
هستند و این پدیده امری نیست که مخصوص مشایخ خصیبی باشد.

ز) وجود راویان مجهول یا مهمل هرچند فراوان یا اکثری در یک کتاب، می تواند با صحت
آن همراه باشد، همان گونه که در کتاب شریف کافی مشاهده می کنیم. این کتاب با آنکه
طبق اصطلاح متأخرین از ۱۶۱۹۹ حدیث، مشتمل بر ۹۴۸۵ حدیث ضعیف است، ولی ثقه الاسلام
کلینی در مقدمه کافی تمامی احادیث خویش را به عنوان آثار صحیحه معرفی کرده است.
همچنین کتاب گران سنگ من لایحضره الفقیه که حداقل یک سوم آن مرسل است، اما مرحوم
صدوق(ره) با تأکیدات فراوان در مقدمه کتاب، همه احادیث کتاب خویش را قابل اعتماد و حجت
می داند.

بنابراین با توجه به نکات ذکر شده هرگز نباید وجود راویان مهمل را دلیل مردود بودن
روایات شخص یا کتابی شمرد، بلکه این گونه روایات را باید همانند قطعه فلز یا پولی
که احتمال طلای حقیقی بودن آن هست ، به بوته بررسی سپرد و هرگاه با اصول شناخته شده
اسلام و مکتب اهل بیتG تنافی نداشت و به ویژه روایات مشابهی در دیگر کتب آن را
تأیید کرد ـ همچنان که در اکثر احادیث کتاب الهدایه الکبری مشاهده می شود ـ باید به
آن توجه نمود .

البته اظهار نگرانی از وجود راویان مهمل به ویژه در فضای آلوده ای که غالیان دنبال
بهانه بوده و هستند بجاست، به این معنا که سبب دقت و تحقیق بیشتر در مفاد روایات
شود. علمای اعلام ـ قدس الله اسرارهم ـ همواره سعی در پالایش و تهذیب کتب خود از
روایات ناصحیح و به ویژه در بحث غلو داشته اند و بلکه حتی اگر روایتی از این نظر
ابهام داشته است، بعد از ایراد آن، به توجیه روایت می پرداخته اند و یا ابهام آن را
متذکر می شده اند.

از همین جاست که این خطر نیز که در مقاله آمده است، یعنی احتمال تأثیرگذاری روایات
جعلی این افراد ناشناخته در شکل دهی باورهای توده مردم شیعه، کم رنگ می شود، زیرا
بررسی روایات این افراد و تطبیق آن با اصول اسلام و مکتب اهل بیت(ع) و دیگر روایات و
نکات تاریخی و… مانع مقبولیت احادیث جعلی و شکل دهی ناصواب باورهای آنان خواهد
شد.

آری، این هشدار برای علما بسیار بجاست که اگر در این مورد اهمال ورزند و کار به دست
قصه پردازان و نادانان افتد ـ آن گونه که مشاهده می شود ـ دچار عواقب سنگینی خواهیم
شد.

۳. غالی بودن اکثر مشایخ باواسطه خصیبی

در مقاله آمده است، با مطالعه اجمالی این مشایخ، این نکته مشاهده شده که در آن،
افراد شناخته شده متهم به غلو حجم بیشتری را اشغال کرده اند. سپس مقاله نام پنج نفر
را ذکر می کند؛ محمدبن علی صیرفی، معروف به ابوسمینه، محمدبن سنان زاهری،
محمدبن صدقه عنبری، عبدالله بن عبدالرحمن الاصم و داودبن کثیر رقی.

جواب: گرچه تصدیق آمار ارائه شده نیاز به بررسی تفصیلی دارد، اما جای تعجب است که
نویسنده محترم در بحث مشایخ بی واسطه خصیبی، اکثریت آنها را مجهول و بلکه مهمل
معرفی نمودند که در هیچ کتاب رجالی اثری از آنها نیست، اما اکنون در مورد مشایخ
باواسطه او که طبعاً می باید تعدادشان بیشتر و یا چند برابر مشایخ بی واسطه باشد،
مدعی شناخته شدن آنها در کتب رجالی و معرفی آنها به غلو است.

به هر حال قبلاً گفتیم اتهام به غلو حتی اگر از جانب قدما نیز ثابت شود، برای تصدیق
نیاز به بررسی دارد؛ به ویژه در قرن سوم و چهارم که غالیان فراوان بوده اند و جو
اتهام هم برای دوری از آنان گسترده بوده است و چه بسا برخی از مسلمات مذهب به خاطر
احتیاط یا برخی نگرشهای خاص در مراتب غلو، غلو به حساب می آمده است. مثلاً در مورد
آن پنج راوی که به غلو متهم شده اند، تنها ابوسمینه است که غلو او ثابت است.

عبدالله بن عبدالرحمن الاصم

نجاشی صریحاً ایشان را متهم به غلو کرده و می گوید: «ضعیف غال لیس بشیء.»

و ابن غضائری می گوید: «ضعیف مرتفع القول وله کتاب فی الزیارات مایدل علی خبث عظیم
ومذهب متهافت وکان من کذابه اهل البصره.» ولی قبلاً گذشت که تضعیف به خاطر اتهام
غلو آن هم از مثل ابن غضائری و سپس نجاشی محل تأمل است.

محمدبن صدقه عنبری

شیخ می گوید: «بصری غال من اصحاب الرض(ع)»، اما نجاشی در مورد او مدح و ذمی ندارد و
حتی شیخ(ره) در امالی از ابراهیم بن منذر، توثیق او را نقل می کند. به هر حال گرچه
عنبری متهم به غلو است، اما این اتهام هرگز ثابت نیست .

داودبن کثیر رقی

آرا در مورد وی به شدت اختلاف دارد. ابن غضائری می گوید: « کان فاسد المذهب ضعیف
الروایه لایلتفت الیه.» نجاشی می گوید: «ضعیف جداً والغلاه تروی عنه.» اما شیخ(ره) در
رجال خود در اصحاب امام کاظم(ع) می گوید: «داودبن کثیر الرقی مولی بنی اسد ثقه وهو من
اصحاب ابی عبدالله(ع).» شیخ مفید(ره) در فصل ذکر امامت حضرت رض(ع) می گوید:

فممن روی النص علی الرضا علی بن موسیH بالامامه من ابیه والاشاره الیه منه بذلک من
خاصته وثقاته واهل الورع والفقه من شیعته: داود بن کثیر الرقی و… ومحمدبن سنان.

شیخ صدوق(ره) و کشی روایاتی نقل کرده اند از امام صادق(ع) که داود رقی را نسبت به خویش
همچو مقداد نسبت به رسول الله(ص) معرفی می کند و یا او را به عنوان مردی از اصحاب
قائم(عجل الله تعالی فرجه) معرفی می نماید.

ابوعمرو کشی می گوید: غلات می گویند: وی از ارکان آنهاست و از او مسائل ناهنجاری در
غلو روایت می شود، ولی من از هیچ یک از مشایخ شیعه نشنیدم بر او طعنی بزنند… .

بنابراین با وجود این همه اختلاف در مورد وی نه تنها نمی توان به ضعف او ملتزم شد،
بلکه قرائنی وثاقت وی را تأیید می کند، مثل تأمل در تضعیفهای مبتنی بر غلو از قدما
و ترجیح توثیق شیخ مفید(ره) که سنگین تر و اقدم از نجاشی و ابن غضائری است. به علاوه
عده ای از اجلاء از او روایت می کنند، مثل محمدبن ابی عمیر که در مورد وی گفته شده
است: جز از ثقه روایت نمی کند، و یا جعفربن بشیر که در مورد وی گفته شده: «روی عن
الثقات و رووا عنه»، و همچنین ثقات دیگری مثل علی بن اسباط و علی بن حکم و
حسن بن علی وشاء.

محمدبن سنان

وی یکی از راویان کثیر الحدیث و مصنفین بنام امامیه است که نمونه بارز راویان
جنجالی است که در مورد وی اقوال گوناگون و ادله مختلف از طرفین ارائه شده است.
عده ای مانند فضل بن شاذان و احمدبن محمدبن سعید و نجاشی و شیخ مفید و شیخ طوسی و
محقق حلی و دیگران او را به شدت تضعیف کرده اند.

در مقابل عده ای نیز ایشان را تأیید کرده اند، از جمله شیخ مفید(ره) با عبارت بسیار
مهم و سنگین با تجلیل عظیم که در ترجمه داود رقی ذکر کردیم. شیخ طوسی(ره) نیز در کتاب
الفقیه، محمدبن سنان را از سفرای ممدوح و دارای حسن طریقه و از خواص و متولی امر
امام(ع) معرفی می کند.

اینها گذشته از روایات متعددی است که در مدح وی آمده است. امام جواد(ع) نیز
فرموده اند که محمدبن سنان هرگز با من مخالفت نکرد و برای او دعا نمود. لذا مجلسی
اول بعد از بیان روایات می گوید:

مع جلالته فی الشیعه وعلوّ شأنه ریاسته وعظیم قدره ولقائه من الائمه الثلاثه
وروایته عنهم(ع) وکونه بالمحل الرفیع منهم.

به هر حال عده ای از بزرگان امامیه از قدیم و جدید معتقد به وثاقت وی شده اند. با
این حال چگونه می شود او را به صرف اتهام به غلو که در برخی کلمات قدما آمده است،
غالی یا ضعیف دانست. حداقل دیگر نمی توان او را به عنوان غالی مسلم مطرح نمود که
سبب خدشه در روایات کتاب شود.

۴. نبودن راویان بزرگ و معتدل در قسمت انتهای اسناد

نویسنده مقاله می گوید: از نکات جالب توجه در این بخش آن است که در هیچ یک از
قسمتهای انتهایی اسناد به نام شخصیتهای بزرگ امامی همچون زراره، بریدبن معاویه،
عبدالله بن ابی یعفور و یونس بن عبدالرحمن که بیشترین تأییدات را از ائمه(ع)
داشته اند و در میان محافل شیعی با نوعی باورهای اعتدالی شناخته می شدند، برخورد
نمی کنیم که این خود می تواند نشانه نوعی صف بندی در درون جامعه شیعی در این
دوره ها باشد.

جواب: این بخش از مقاله دارای چند نکته است: ۱. نبود شخصیتهای بزرگ روایی در انتهای
اسناد؛ ۲. معتدل بودن امثال راویان مذکور؛ ۳. صف بندی در جامعه شیعه.

در مورد نبود شخصیتهای بزرگ امامی در انتهای اسناد ذکر نکاتی قابل توجه است:

الف) اگر منظور نویسنده، صرفاً اسناد کتاب الهدایه باشد، این بحث آن قدر از حساسیت
برخوردار نیست که در مورد آن بحث مبسوطی صورت گیرد؛ اما ظاهراً نتیجه ای که گرفته
می شود آن است که بحث نویسنده در مورد مطلق روایات دلائل و معجزات است و همین است
که بحث را حساس و درخور دقت می کند.

ب) معلوم نیست چرا نویسنده محترم راویان بزرگ را منحصر در این چند بزرگوار کرده، با
آنکه بزرگان فراوانی دلائل و فضائل و معجزات ائمه اطهار(ع) را نقل کرده اند. در میان
اصحاب ائمه اطهار(ع) کم نیستند بزرگانی که گزارشهای فضائل و معجزات را روایت
کرده اند؛ مثل سلمان و میثم و زراره و ابوحمزه ثمالی و جابر جعفی و محمدبن مسلم و
ابوبصیر و ابوهاشم جعفری و عبدالله بن میمون و معاویه بن وهب و یونس بن یعقوب و
ابان بن تغلب و عبدالله بن سنان و حمران بن اعین و اسحاق بن عمار و علی بن مهزیار و
الحلبی و… ، که حجم عظیمی از راویان بزرگ و مورد اعتماد را تشکیل می دهند.

داوری میان پرندگان!!

اینک برای نمونه، جریانی را که محمدبن مسلم، آن مرد جلیل القدر که به شدت مورد نظر
اهل بیت(ع) بوده، روایت کرده است، ذکر می کنیم. وی می گوید: روزی نزد امام باقر(ع) بودم
که یک جفت قمری آمدند و روی دیوار نشستند و به طبیعت خود بانگ می کردند. حضرت باقر(ع)
مدتی به آنها پاسخ می گفت! آن دو برخاستند، روی دیوار ـ دیگری ـ نشستند و قمری نر
برای مادّه مدتی آواز کرد و سپس برخاستند و رفتند . عرض کردم: فدایت شوم! جریان این
پرنده چه بود؟ فرمود:

یابن مسلم! کل شیء خلقه الله من طیر او بهیمه او شیء فیه روح فهو اسمع لنا واطوع من
ابن آدم.

ای پسر مسلم! هر آنچه خداوند آفریده است، از پرنده یا چهارپا یا هرچه که جان دارد،
نسبت به ما شنواتر و فرمانبردارتر از پسر آدم است.

این قمری به مادّه خود بدگمان شده بود و آن مادّه انکار می کرد و قسم می خورد. (ولی
قمری نر باور نمی کرد) قمری مادّه گفت: آیا به داوری محمدبن علی(ع) راضی هستی؟ هر دو
به داوری من رضایت دادند و من به قمری نر خبر دادم که او به مادّه خود ستم کرده (که
به او افترا می زند). او نیز راضی شد و سخن مادّه خود را باور کرد.

ج ) روایت این اجلاء مذکور در مقاله هم کم نیست و استقصای آن نیاز به تتبع در اسناد
دلائل و فضائل دارد. مثلاً زراره بن اعین که عظمت و اعتبار او نزد امام باقر و امام
صادق(ع) پوشیده نیست، روایات بسیاری از معاجز اهل بیت(ع) را روایت می کند، مثل روایت
کافی، ج۱، ص۲۶۳؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۷۰؛ کافی، ج۵، ص۷۴؛ کامل الزیارات، ص۹۰؛
بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۳؛ کافی، ج۱، ص۳۸۸ و ۳۴۸ و ۴۶۷؛ بحارالانوار، ج۴۶، ص۷۶ به نقل
از الارشاد و شیخ مفید(ره)؛ مدینه المعاجز، ج۵، ص۲۲ و ۸۴ و ۹۸ و ۱۴۹ و ۳۳۰ و ۴۰۸.

یکی از این موارد جریان محاجه محمدبن حنفیه است که مدعی امامت بعد از امام حسین(ع) شد
و از حضرت سجاد(ع) خواست که با او مخالفت نکند . زراره از امام باقر(ع) به سند صحیح
روایت می کند که حضرت فرمود: امام سجاد(ع) در مکه بود و محمد حنفیه را به داوری
حجرالاسود دعوت کرد. محمدبن حنفیه پذیرفت و نزد حجرالاسود آمد، اما هرچه دعا کرد،
پاسخی نشنید. سپس همین که حضرت سجاد(ع) از او خواست که وصی و امام بعد از
حسین بن علی(ع) را معرفی کند، حجرالاسود به حرکت آمد و خداوند عزوجل او را به سخن
آورد و گفت: «اللهم ان الوصیه والامامه بعد الحسین بن علی ابن فاطمه بنت رسول الله(ص)
لک.» و محمدبن حنفیه پذیرفت و پیرو امام سجاد(ع) شد.

د) راویان دارای گرایشهای مختلف بوده اند و هر یک مطابق آنچه می خواسته و علاقه
داشته است، از ائمه(ع) بهره مند می شده است، و این هرگز به معنای نفی دیگر رشته ها
نیست. ما اکنون به وضوح می بینیم که در علوم اسلامی هر یک از طلاب علوم دینی ـ
وفقهم الله تعالی ـ در رشته خاص خود تحصیل می کند و چه بسا یک دانشمند در رشته فقه
و اصول و تفسیر و فلسفه و عرفان، تدریس می کند، اما شاگردان او متفاوت هستند و این
هرگز به معنای نفی علوم دیگر نیست.

اصحاب ائمه(ع) نیز همین گونه بوده اند؛ لذا آنان که بیشتر به دنبال برخی اسرار و
دلائل و فضائل بودند بیشتر می پرسیدند و از راویان این گونه اخبار تحقیق می کردند و
آنها را نقل می نمودند.

ه) دلائل و معجزات، غیر از مسائل و احکام است. مسائل و احکام را می پرسیدند و یا
امام(ع) برای تعلیم اصحاب در سطح عام یا خاص بیان می نمود، اما دلائل و معجزات. بیشتر
قضایایی هستند که راوی درخواست می کرده و یا به نحو اتفاقی در جریان آن قرار
می گرفته است.

چون بسیاری از راویان از دلائل نمی پرسیدند و تقاضای اعجاز نمی کردند ـ چون نیاز
نداشتند یا مسئله برای آنها اهمیت فوق العاده نداشت و یا جهات دیگر ـ طبعاً
این گونه افراد دلائل را مشاهده نمی کردند تا برای دیگران نقل کنند، لذا نباید
انتظار بیش از حد از آنها داشت.

و) راویان و اصحاب ائمه(ع) هرچند بزرگ و از خواص باشند ، همگی از نظر اعتقاد به مقام
و درجات و فضائل ائمه اطهارG در یک مرتبه نیستند و لذا چه بسا ائمه اطهار(ع) برخی از
این راویان را به جهت عدم تحمل در معرض دلائل قرار نمی داده اند. مگر در احادیث
مکرر نیامده است که: «ان حدیثنا صعب مستصعب لایؤمن به الا نبی مرسل او ملک مقرب او
عبد امتحن الله قلبه للایمان.» امام سپس فرمود: هر آنچه را دلتان شناخت بگیرید و
آنچه را نپذیرفت به ما برگردانید .

معصوم در حدیث دیگری فرمود: حدیث ما سخت و دشوار است… که نه فرشته مقرب و نه
پیامبر مرسل و نه مؤمن امتحان داده آن را تحمل نمی کند. راوی عرض کرد: فدایت شوم!
پس چه کسی آن را تحمل می کند؟ فرمود: هر که ما بخواهیم. راوی گوید: گمان کردم که
خداوند بندگانی دارد که از این سه گروه برترند.

به همین جهت است که وقتی ابوذر در کنار سلمان بود و ظرف غذای او که روی آتش بود ،
افتاد، ولی هیچ چیزی از محتوای آن روی زمین نریخت و سلمان آن را دوباره روی آتش
نهاد… ، ابوذر به سرعت نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد، در حالی که سینه اش از آنچه دیده
بود تنگ شده بود. سلمان هم به دنبال او نزد حضرت آمد . حضرت امیر(ع) به سلمان نگاه
نمود و فرمود:

«یا اباعبدالله! ارفق بأخیک.» و پیامبر اکرم(ص) به سلمان فرمود: «یا سلمان! لو عرض
علمک علی المقداد لکفر… .»

در کافی آمده است که امام صادق(ع) فرمود: روزی نزد علی بن الحسین(ع) سخن از تقیه شد،
حضرت فرمود: «والله لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله.» در حالی که رسول الله(ص)
میان آن دو برادری قرار داده بود ، شما چه گمان دارید به دیگر مردم؟ همانا دانش
علما سخت و طاقت فرساست، آن را تحمل نکند مگر پیامبر مرسل یا فرشته مقرب یا بنده ای
که خداوند قلب او را به ایمان آزموده باشد . سپس حضرت فرمود: سلمان به این جهت از
علما شد که او فردی بود از ما اهل بیت(ع)، به این جهت او را به علما نسبت دادم.

در روایت است که وقتی عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) از آیه « ثمّ لیقضوا تفثهم…»
پرسید، حضرت آن را به گرفتن شارب و ناخنها و مانند آن تفسیر نمود. راوی گفت: ذریح
محاربی از شما نقل کرده است که منظور ملاقات با امام است. حضرت فرمود: ذریح راست
می گوید، قرآن دارای ظاهر و باطنی است «ومن یحتمل ما یحتمل ذریح.»

ز) بسیاری از کتابهای بزرگان اصحاب و راویان روایات اهل بیت(ع) از میان رفته است و
معلوم نیست که اگر آن کتابها باقی می ماند، چه تعداد از روایات از راویان بزرگ
گزارش می شد.

ح) اکثریت قاطع راویان که از اهل بیت(ع) به ویژه امام باقر و امام صادق(ع) روایت اخذ
می کردند افرادی بودند که در دیگر شهرها به ویژه کوفه ساکن بوده اند و لذا در ترجمه
بسیاری از آنها می بینیم که با عنوان کوفی از آنها یاد می شود. روایت آنها از ائمه(ع)
نیز معمولاً طی سفرهایی بود که به مدینه داشتند، به ویژه در ایام حج و بعد از اعمال
حج. لذا آنان مدت زیادی نزد حضرت نمی ماندند تا شاهد دلائل و معجزات باشند، به ویژه
با توجه به این جهت که اهل بیت(ع) از اظهار معجزات نزد هر کسی (به جهات مختلف که
بعداً اشاره می کنیم و در بند قبل یک جهت آن گذشت) امتناع می کردند.

اما افرادی مثل مفضل بن عمر یا معلی بن خنیس، مدت مدیدی در مدینه اقامت داشته اند و
بلکه از کارگزاران بخشی از امور حضرت صادق(ع) بوده اند و لذا شاهد دلائل بیشتری
می شده ااند.

اما مسئله اعتدال برخی از اصحاب ائمه(ع) مثل زراره و بربد و عدم اعتدال عده ای دیگر
از اصحاب ائمه(ع) و صف بندی این دو گروه در مقابل هم در جامعه شیعه، اگر به معنای
توجه و گرایش برخی از راویان به مقامات ائمه(ع) و اسرار آنها و دلائل امامت و گرایش
برخی دیگر به فراگیری مباحث دیگری از علوم اهل بیت(ع) باشد، و یا به معنای تفاوت
شناخت و اعتقاد افراد نسبت به مقامات و علوم و قدرت تکوینی ائمه اطهار(ع) باشد، فی
الجمله قابل تأیید و بلکه طبیعی است، همچنان که نمونه هایی از این اختلافها را در
روایات می بینیم. قضاوت در مورد اعتدال یعنی حقانیت هر گروه نیاز به بررسی ادله
آنها دارد و صرف عنوان اعتدال در مقام راجح نیست.

اگر منظور این است که آن گروه از اصحاب که به فضائل بلند و عظیم اهل بیت(ع) معتقدند
که عقل و نقل به آن حاکم است غالی هستند و گروهی که درجه وسط فضائل را گرفته اند
معتدل هستند، سخنی ناصواب است. اندکی از یاران امام(ع) به طور طبیعی در میان انبوه
اصحاب کسانی بوده اند که عقاید ناهنجاری داشته اند که در اثر تذکر ائمه(ع) یا دیگران
اصلاح و یا طرد شده اند، ولی هرگز این گروه به اندازه ای نبوده اند که موجب تشکیل
صف بندی میان اصحاب ائمه(ع) به عنوان معتدل و غالی گردد.

اشکالهای محتوایی و چند تذکر

در مقاله آمده است: مطالب فراوانی در روایات این کتاب یافت می شود که به عللی
همچون: ۱. تعارض با آموزه های کلامی؛ ۲. عدم تطابق با تاریخ؛ ۳. مشتمل بودن بر
تعارض با علم قطعی ۴. ناشناخته بودن در میان روایات امامی، مجالی برای تأمل
می طلبد، گرچه ممکن است تعدادی از این روایات در کتب روایی پیش و پس از خصیبی نیز
یافت شود.

جواب: قبل از بررسی موارد ۲۶گانه که دارای اشکالهای فوق ـ به نظر نویسنده ـ
می باشد، توجه به چند نکته ضروری است.

الف) از آنجا که مبنا و ملاک معجزه بر کار خارق العاده است، لذا صرف استبعاد تا
وقتی از جهات دیگر دلیلی نداشته باشد، نمی تواند ملاک تردید قرار گیرد.

ب) تکذیب یک حدیث مثل تصدیق آن نیاز به دلیل قاطع دارد و گرنه مصداق قول بما لایعلم
است که حرام می باشد. در روایتی راوی از امام صادق(ع) پرسید: از جانب شما برخی خبر
بزرگی می آورند که سینه هایمان چنان تنگ می شود که تکذیب می کنیم. حضرت فرمود: آیا
از من به شما حدیث نمی گوید؟ عرض کرد: آری. حضرت فرمود: آیا به شب می گوید روز است
و به روز می گوید شب است (یعنی این گونه واضح البطلان است)؟ عرض کرد: نه. حضرت
فرمود: آن حدیث را به ما برگردانید. اگر آن را تکذیب کنی، ما را تکذیب کرده ای.

در حدیث دیگری امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) فرمود: حدیثی را که کسی می آورد، تکذیب
نکنید؛ چه می دانید! شاید حق باشد و خداوند را بالای عرش تکذیب خواهید کرد.

بلکه در حدیث دیگری آمده است: آنچه از ما به تو می رسد یا به ما منسوب است، نگو
باطل است؛ هرچند خلاف آن را بدانی. زیرا تو نمی دانی ما برای چه گفته ایم و توضیح
آن چیست. این جانب نیز در این مقاله درصدد تأیید و تصدیق مطالب کتاب خصیبی نیستم،
بلکه روش برخورد و اشکال را مورد تأمل و توجه قرار داده ام.

ج) ای کاش نویسنده محترم موارد هر یک از اشکالهای چهارگانه را در موارد ۲۶گانه مشخص
می نمود تا خواننده بهتر بتواند مسئله را بررسی نماید. این گونه رها کردن مطلب،
تحقیق را با ابهام مواجه می کند. آیا بهتر نبود که نویسنده محترم، تأمل خود و دلیل
مجعول بودن هر یک از موارد ۲۶گانه را مستند و مستدل بعد از هر موردی ذکر می نمود تا
خواننده مسئله را مستدل دریافت کند؟

د) در کتاب الهدایه الکبری مثل برخی دیگر از کتابهای قدما گاهی با روایاتی مواجه
می شویم که در دیگر کتابهایی که در دست ماست آن را نمی یابیم یا به آن صورت که نقل
شده در خصوصیات واقعه نیست. در این گونه موارد تا قرائنی برخلاف آن در دست نباشد
نمی توان حدیث را مردود شمرد . بله، حدیث از این نظر که جزو منفردات کتاب است، از
اعتبار کمتری برخوردار خواهد بود ، ولی باید توجه نیز داشت که منابع موجود در دست
ما، تنها بخشی از منابع گذشته است و مقدار قابل توجهی از آن در دسترس ما نمی باشد و
از میان رفته است.

ه) غرض نویسنده کتاب الهدایه الکبری مثل بسیاری از مورخان و دلائل نگاران، صرفاً
جمع آوری مطالبی است که در این موضوع بیان شده است و این به معنای اعتقاد نویسنده
به صحت تمامی آنچه نگاشته نمی باشد. بلکه این محققان اند که می باید با تدبر و
تحلیل مطالب، صحیح را از سقیم تشخیص دهند و برای مردم بازگو نمایند .

بنابراین صرف نقل برخی از حوادث ناآشنا و یا حتی ناصحیح، دلیل بر ضعف نویسنده یا
کتاب وی نیست، چرا که غرض وی جمع آوری مطالب و عرضه آن است.

اصولاً بهترین روش برای یک مورخ و محدث آن است که حوادث را آن گونه که شنیده بازگو
کند، نه آنکه در آن تصرف کند و یا از نقل آن صرف نظر کند؛ چرا که تنها با این شیوه
است که اخبار به آیندگان می رسد و فرصت تدبر بیشتری پیدا می کنند. توجه به این نکته
می تواند توجیه برخی مطالب غیرمعروف کتاب باشد.

و) اشکال به حوادث تاریخی یا معجزات و فضائل گاهی اثباتی است یعنی از نظر عقلی و
احتمال وقوعی مشکل ندارد، فقط سند معتبری که وقوع را ثابت کند در کار نیست، و گاهی
اشکال ثبوتی است، یعنی مستشکل مدعی است این گونه وقایع نمی تواند صحت داشته باشد و
دارای محاذیر مختلف است.

در اشکال اثباتی، همواره باید آنچه ادعای وقوع آن می شود همراه با سند معتبر یا
قرائن کافی باشد و گرنه نسبت جزمی دادن آن به خداوند یا معصومان(ع) حرام است، هرچند
در واقع آن خبر صادق باشد؛ همچنان که تکذیب نیز همین گونه است. ولی اگر اشکا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.