پاورپوینت کامل استعانت از کفار در مذاهب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل استعانت از کفار در مذاهب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل استعانت از کفار در مذاهب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل استعانت از کفار در مذاهب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۷۵

چکیده

استعانت از کفار، در جهاد، بر اساس اصول و معیارهای اسلامی از نظر اکثر مذاهب
اسلامی با شرایط خاصی جایز است. یکی از این شرطها عبارت است از اینکه؛ کمک گرفتن از
کفار باعث محبت قلبی و جذب روحی مسلمانان به کفار نگردد، شرط دیگر اینکه؛ استعانت
از آنان باعث ذلت و از بین رفتن سیادت مسلمانان نگردد

و شرط سوم اینکه؛ استعانت موجب تضعیف هویت اسلامی مسلمین نشود.

واژه های کلیدی: استعانت، کفار، نفی سبیل، جهاد.

جایگاه بحث

امروزه استعانت ازکفار از نظر جایگاه تحت مبحث روابط خارجی اسلام قرار می گیرد. در
اینجا با تکیه بر دو اصل از اصول روابط خارجی اسلام؛ اصل سیادت مسلمانان و اصل
موالات و معادات در اسلام، به این بحث به صورت کلی نگریسته شده است.

الف) اصل سیادت مسلمانان

این اصل بر مبنای قاعده نفی سبیل از قواعد ثانویه اعتبار شده است. مدرک این قاعده
آیه شریفه «نفی سبیل» و روایت « الاسلام یعلو…» و مناسبت حکم و موضوع است که به
وضوح اصل سیادت مسلمانان را اثبات می کند.

۱. مستفاد از آیه شریفه نفی سبیل

…آنچه ازظاهر می توان استفاده کرد این است که نکره در سیاق نفی افاده عموم دارد و
مطلق سبیل را در بر می گیرد؛ لکن مفاد جمله جعل تکوینی نیست… بلکه مراد جعل
تشریعی است که خداوند هیچ گونه حقی به کفار نداده، نه در دنیا و نه درآخرت؛ و هرچه
ظلم و اذیت به مؤمنین نموده اند مسئول و معاقب خواهند بود؛ هم عقوبات دنیوی و هم
عقوبات اخروی.

مرحوم بجنوردی می فرماید:

منافات ندارد که این آیه شریفه نسبت به روز قیامت از کفار علیه مسلمانها نفی حجت
کند؛ اما نسبت به جهان هستی و احکامی که در این دنیا هست چطور؟ ما مدعی هستیم آیه
شریفه درباره احکام شرعیه است؛ بنابراین ظاهر لفظ این است که در مقام تشریع، یعنی
در مقام قانونگذاری است… .

می توان آیه را به معنای نفی حجت از کفار در روز قیامت گرفت و هم دلالت آن را بر یک
قاعده فقهیه معتبر دانست و گفت حکومت واقعیه بر ادله اولیه دارد.

فقیه دیگر فرموده است:

از آیه نفی سبیل می توان عدم جواز سلطه کافر برمسلمان را استفاده کرد، حال چه کافر
به مسلمان مالکیت پیدا کند و یا او را رهن و اجاره نماید، و یا غیر آن هر آنچه باعث
سلطه کافر بر مسلمان گردد.

فخر رازی می گوید: بنابه قولی آنچه از نفی سبیل به دست می آید این است:

منظور از نفی سبیل در عالم دنیاست و معنای نفی سبیل این می شود که حجتی از ناحیه
کفار بر مسلمانان نخواهد بود. حجت و دلیل مسلمانان غالب بر حجت و دلیل تمام کفار
است. احدی از کفار نمی توانند از نظر دلیل و برهان بر مسلمانان پیروز شوند.

۲. مستفاد از روایت نبوی

دلالت و قرائن حالیه ای که در خود روایت وجود دارد آن است که پیامبر(ص)

در مقام تشریع و قانونگذاری است، در مقام بیان این مطلب است که اسلام موجب علو مسلم
بر غیرمسلم است، و خداند تبارک و تعالی در عالم اعتبار و تشریع برتری به مسلمان عطا
فرموده است، که این برتری غیر از آن معنویتهایی است که هر مسلمان واجد آن است.
اصولاً در مقام تشریع و قانونگذاری علو و برتری به مسلمان بخشیده شده است. این
برتری که از ناحیه خدای متعال به مسلمان عطا شده، باید در حیطه قانونی اعتبار شده
باشد… احکام شرعیه اعم از عبادات و معاملات و سیاسات نمی تواند موجب علو و برتری
کافر بر مسلم باشد، و روایت «الاسلام یعلو ولایعلی علیه» دو جمله می شود: یک جمله
اثباتی و یک جمله سلبی. جمله ایجابی می گوید «الاسلام یعلو» و جمله سلبی می گوید
«ولایعلی علیه». مفاد جمله موجبه، یعنی همیشه در احکامی که برای امور مسلمانان
تشریع شده است علو مسلمانها بر کفار مراعات شده است. مفاد جمله سلبیه هم این است که
کفار بر مسلمانها از ناحیه همین احکام شرعیه علوی ندارند، و بُعد قانونی جمله دوم
که سلبیه است هرگونه علو و سبیلی را از غیر مسلمانها بر مسلمانها نفی می کند و این
همان قاعده ای است که ما درصدد بیان آن هستیم.

بنابراین روایت پیامبر(ص) هم برحسب جمله اول و هم برحسب جمله دوم که جمله سالبه است،
دلالت تام و تمامی بر حجیت قاعده نفی سبیل دارد… و با توجه به اینکه پیامبر(ص) در
مقام قانونگذاری است، اخبار از یک امر خارجی نمی کند، بلکه می خواهد یک قاعده کلی
جعل کند و بگوید که لازمه دین اسلام آن است که هرکس متدین به این دین شد دارای علو
بر غیرمسلم است و احکام و قوانین اسلامی نباید باعث علو کافر بر مسلمانان و مؤمنان
باشد.

۳. مناسبت حکم و موضوع

به مقتضای شرافت و عزتی که در اسلام وجود دارد ( و این دین برای پیروانش راههای
سعادت را پیش بینی کرده است) این خود علت تامه است که از حیث احکام و قوانین
تشریعی، نمی توان احکام و قوانین تشریعی را در این دین یافت که باعث ذلت مسلمانان
و استخفاف آنان و علو کفار گردد، همان طوری که خدای متعال می فرماید: «… ولله
العزه ولرسوله وللمؤمنین ولکن المنافقین لایعلمون؛ خداوند سبحان عزت مؤمنین را هم
در کنار عزت خود و رسولش قرار می دهد… .»

بنابراین نمی شود خداوند احکامی را تشریع کند که سبب ذلت و پستی و هوان مسلمانان
شود، بلکه لازمه این دین مقدس این است که تمامی احکام باید سبب عزت مسلمانان باشد.
با این دلیل نیز قطع حاصل می شود که با توجه به مناسبت حکم و موضوع، اسلام در مقام
قانوگذاری اصلاً نمی تواند قانونی تشریع کند که سبب عزت کافر و ذلت و خواری مسلم
بشود؛ زیرا این امر، با این دین مقدس (و تعالیم عالیه آن) سازش ندارد.

فقها مناسبت حکم و موضوع را از قوی ترین دلایل مدرک قاعده نفی سبیل دانسته اند.
بنابراین، اصل سیادت مسلمانان که از اصول اساسی اسلام در برابر غیرمسلمانان
می باشد، به عنوان یک قانون که تأمین کننده سیادت و برتری مسلمانان در ارتباطات
خارجی مسلمانان است، استعانت از کفار را دارای حد و مرز مشخص نموده است. هر قاعده و
قانونی که در اسلام بر اساس احکام اولیه کمک از کفار را تجویز نماید و منافی با اصل
سیادت مسلمانان باشد، قاعده نفی سبیل آن را مردود و محکوم به بطلان می نماید.

ب) اصل دوستی و دوری از کفار

این اصل که تعیین کننده جاذبه و دافعه مسلمانان با کفار می باشد، می تواند در سیاست
خارجی اسلام نقش تعیین کننده ای داشته باشد. در دین اسلام، مودت و دوستی با پیروان
ادیان دیگر از اهمیت بسیاری برخوردار است. البته این زندگانی مسالمت آمیز و زندگی
در سایه تفاهم با پیروان ادیان دیگر، یک طرفه و بدون حد و مرز نیست، بلکه برای
رابطه با غیرمسلمانان در دین اسلام، تدابیر و راهکارهایی اندیشیده شده است که نشانه
قدرت و توانایی بینش سیاسی اسلام است. ابراز مودت و دوستی با غیرمسلمانان تا جایی
در اسلام مجاز شمرده شده که منجر به تحقیر و اهانت به مسلمانان نشود، مبادا از حسن
روابط مسلمانان سوء استفاده شود و این گونه گمان برود که اسلام نیازمند به ارتباط
با بیگانگان است و به جلب محبت و مهربانی دیگران نیاز دارد. در اسلام تفاهم و نیکی
در روابط به صورت طرفینی در نظر گرفته شده است، به گونه ای که غیرمسلمانان حسن
رفتارشان محرز شود. هرگز در اسلام به دوستی و نیکی در معاشرت به صورت یک طرفه سفارش
نشده است، بلکه تصریح شده که اگر غیرمسلمانان از موضع قدرت و کبر و غرور با
مسلمانان وارد شوند، مسلمانان نباید چنین اجازه ای به کفار بدهند که آنان را تضعیف
کنند.

مدرک این اصل آیات فراوانی از قرآن و روایات متعددی از سنت می باشد. از آیات قرآن
نمونه های ذیل به مسئله دوستی و دوری از کفار اشاره دارد.

۱. ب) آیات

« یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی وعدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده وقد کفروا
بما جاءکم من الحق… تسرون الیهم بالموده وأنا أعلم بما أخفیتم وما أعلنتم ومن
یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمنان من و دشمنان
خودتان را به عنوان دوست نگیرید! شما به آنها اظهار محبت و دوستی می کنید، در حالی
که آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده اند… و با کفار مخفیانه ارتباط و
دوستی برقرار می کنید و من به آنچه پنهان یا آشکارا انجام می دهید داناترم، و هرکسی
از شما چنین کند از راه راست خارج شده است. »

از فرهنگ قرآن با توجه به معنای [ولیّ] و موارد استعمال آن، چنین بر می آید که
[ولیّ] یک دوستی ساده نیست. ولیّ به کسی نمی گوید که ما با او یک دوستی ساده داریم
و فقط با هم تبادل عواطف و مهر و مودت می کنیم؛ بلکه ولیّ یار و حتی مددکار انسان
به حساب می آید. از نظر قرآن نباید مسلمانان در ابراز عواطف و دوستی با بیگانگان
چنان افراط کنند و به جایی برسند که حتی حاضر شوند کارهای خود را به دست آنان
بسپارند.

« یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری أولیاء بعضهم أولیاء بعض ومن
یتولهم منکم فإنه منهم إن الله لایهدی القوم الظالمین؛ شما که ایمان آورده اید!
یهودیان و نصاری را به دوستی مگیرید. برخی از آنها دوستان یکدیگرند . هرکس از شما
با آنها دوستی کند، او هم از آنهاست. خداوند گروه ستمکاران را هرگز هدایت نمی کند.»

« الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین أیبتغون عندهم العزه فإن العزه لله
جمیعاً؛ کسانی که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب می کنند، آیا عزت و
آبرو نزد آنان می جویند، با اینکه همه عزتها از آن خداست.»

« یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الکافرین اولیاء من دون المؤمنین أتریدون أن تجعلوا
لله علیکم سلطاناً مبیناً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، کافران را به دوستی
نگیرید، مگر می خواهید برای خداوند علیه خود دلیل و شاهد روشنی پدید آورید.»

با توجه به آیاتی که در مورد نفی دوستی با کفار مطرح شد، این توهم پیش نیاید که
خدای متعال به صورت موجبه کلیه نفی دوستی با کفار را طرح نموده است. به طور قطع
چنین نیست. شاهد این مطلب آیاتی فراوان از قرآن عظیم الشأن می باشد که آیه ذیل از
آن جمله است:

« عسی الله أن یجعل بینکم وبین الذین عادیتم منهم موده… ؛ امید است خدا میان شما
و کسانی از مشرکان که با شما دشمنی کردند ( از راه اسلام) پیوند محبت برقرار کند…

هرچند موضع گیری قرآن درباره دوستی با غیرمسلمانان روشن است، ولی آنچه نیاز به
توضیح دارد دو نکته ذیل است:

میزان ابراز دوستی و محبت در مورد کفار بستگی به نحوه برداشت آنان در مورد آیین و
معتقدات مسلمانان و همچنین در رفتار و روش عملی با همنوعان مسلمانشان دارد.
گروههایی که از نظر طرز فکر و عمل و اخلاق به مسلمین نزدیک ترند و همچنین آنان که
رفتار دوستانه و متقابلی با مسلمانان دارند، از ابراز دوستی و محبت بیشتر آنان
برخوردار می شوند:

« لتجدن أشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود والذین أشرکوا ولتجدن أقربهم موده
للذین آمنوا قالوا إنا نصاری ذلک بأن منهم قسیسین ورهباناً وأنهم لایستکبرون؛
نزدیک تر از همه به دوستی با مؤمنان کسانی را خواهی یافت که گویند ما نصاراییم،
زیرا بعضی از ایشان کشیشان و راهبان اند که آنها تکبر و گردن فرازی نمی کنند.»

با توجه به این جملات کوتاه و پرمعنا، نزدیکی مسیحیان بیشتر به سه عامل مهم تعلیل
شده است. اولاً: جمعی از مسیحیان کشیش هستند و آنان علما و روحانیون آیین
مسیحیت اند. وجود چنین افرادی در میان مسیحیان بزرگ ترین عامل نزدیکی و توسعه مودت
با مسلمانان می باشد، زیرا اسلام دینی است متکی به عقل و برهان و این خردمندان و
علمای مسیحیت هستند که از روی آگاهی و تحقیق در اسلام، معنای دین اسلام را
می فهمند. از طرفی دیگر، تعصبات و چنگ زدن به تهمتها و قرار دادن اسلام در معرض
آماج تهمتها در اثر جهل و نادانی است که با وجود علم، تمام کینه توزیها، خشونتها و
بی منطقیها کاهش می یابد.

ثانیاً: وجود گروهی زاهد و رهبان که منافع مادی و اغراض دنیوی خود را فدای عبادت
نموده اند، و خود را وقف بندگی خدا کرده اند، عامل دیگری برای نزدیکی و دوستی
مسیحیان با مسلمانان به شمار می رود، و باعث می شود که نظر حق بینانه به دین مقدس
اسلام داشته باشند.

ثالثاً: قرآن عامل دیگر نزدیکی مسیحیان به مسلمانان را، نداشتن تکبر و غرور
می داند. آنان که در برابر حق سر تسلیم فرود می آورند، و به دنبال حق هستند، هر جا
که حق را بیابند همان جا سر خم می کنند و در برابر حق مطیع می گردند.

مقصود از دوستی و ابراز مودت، ایجاد دوستی واقعی نیست که از یگانگی و توافق در
اراده و خواست آدمی سرچشمه می گیرد، زیرا تحقق چنین امری با وجود اختلاف مرام و
ایده و طرز تفکر و هدف امکان پذیر نیست. اسلام هم این نوع دوستی را هرگز توصیه
ننموده است. منظور از ابراز دوستی آن است که مسلمانان در روابطشان با کفار، از
خودباختگی و دل دادن به ایده های آنان و از دست دادن شخصیت و استقلال خود و از قبول
سیادت دیگران پرهیز کنند و عزت و عظمتی را که خداوند به مؤمنان عطا کرده است به خطر
نیندازند.

چنان که علامه طباطبایی(ره) می فرماید:

منظور از آیه « یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری أولیاء بعضهم أولیاء
بعض…» نهی از دوستی ایشان به این سبب است که موجب جذب روحی و ارتباط جانها و باعث
تأثیر و همرنگی اخلاقی می شود.

۲. ب) روایات

در متون و جوامع روایی احادیث فراوانی وجود دارد که دستورهای مؤکدی برای تمسک به
(تولی و تبری) دارد، دوستی و بیزاری مسلمانان را جهت دهی می کند و نظام مند جلوه
می دهد و معیارهای خوبی برای دوستی با انسانها ارائه می کند که در زندگی اجتماعی
مسلمانان حائز اهمیت است. در اینجا از بین روایات فراوانی که وجود دارد فقط به چند
روایت بسنده می شود.

۱. رسول خدا(ص) فرمود:

«(سرانجام انسان) با کسی خواهد بود که او را دوست می دارد. کسی که دیگری را برای
خدا دوست بدارد، گویا خداوند را دوست داشته است، و هر بنده ای که بنده خداوند را
دوست بدارد خداوند هم او را دوست می دارد.»

و نیز از آن حضرت وارد شده است که روزی فرمود:

«ای بنده خدا! دوستی و دشمنی ات را برای خدا انجام بده، و در راه خدا تولی و تبری
داشته باش؛ زیرا کسی به دوستی خداوند جز با این اعمال نمی رسد.»

۲. امیر المؤمنین(ع) می فرماید:

«تمام نیکیها در موالات و معادات و حب و بغض برای خدا جمع شده است.» و باز هم
می فرماید: «نهایت درجه ایمان به خدا موالات و معادات برای خداست.» آن حضرت در بیان
دیگر نیز این مطلب را این چنین بیان می کند: «کسی که دوست می دارد ایمانش کامل شود،
باید دوستی و نفرتش و رضایت و غضبش برای خدا باشد.»

۳. هشام بن سالم از امام صادق(ع) روایت می کند که حضرت فرمود:

«…کسی که رفت و آمد کند با کسانی که با ما قطع رابطه کرده اند، و یا قطع رابطه
نماید با کسانی که با ما رابطه دارند، و یا دوستی نماید با کسانی که با ما دشمنی
می کنند، و یا دشمنی نماید با کسانی که با ما دوست اند، به آنچه در سبع مثانی و
قرآن نازل شده، کفر ورزیده است.»

در بیان دیگر امام صادق(ع) می فرماید:

«کسی که برای خدا کسی را دوست می دارد، آن کس محبوب خداست، و دوست داشتن برای خدا
مورد پذیرش و رضایت خداوند است؛ زیرا آن دو نفر همدیگر را به خاطر خدا دوست
می دارند.»

و نیز آن امام همام می فرماید:

«اگر می خواهی بدانی آیا اهل خیر هستی و در تو نیکی وجود دارد یا نه، به قلبت نظر
کن. اگر اهل بندگی خدا را دوست می داری و از اهل معصیت خداوند، نفرت و انزجار داری،
بدان که اهل خیر و نیکی هستی و خداوند تو را دوست می دارد، و اگر اهل اطاعت خداوند
را دشمن و اهل معصیتش را دوست می داری، اهل خیر نیستی و خداوند تو را دشمن می دارد.
«المرء مع من احب؛ انسان با همان کسی خواهد بود که او را دوست می دارد.»

بحث دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان خداوند، در اسلام دارای چنان اهمیتی است که
مرحوم کلینی(ره) در کتاب شریف اصول کافی بابی را تحت عنوان «الحب فی الله والبغض فی
الله» آورده و در آن روایات فراوانی را ذکر کرده است. یکی از آن روایات این است:
ابوعبیده حذاء از امام صادق(ع) نقل می کند که حضرت فرمود:

«هرکس برای خدا دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد و برای خدا ببخشد، از آن دسته
مؤمنانی به شمار می آید که ایمانشان تکمیل شده است.»

۴. امام کاظم(ع) فرمود:

«کسی که برادرش (مؤمن) را به خاطر خدا عزیز بدارد، و دشمنان خداوند را به خاطر خدا
خوار و ذلیل بدارد… رحمت خداوند شامل حال او می شود، و در رحمت خداوند غوطه ور
خواهد بود… .»

۵. ابراهیم بن محمد همدانی می گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود:

«کسی که معصیت کاری را دوست بدارد، آن کس هم معصیت کار است، و کسی که شخص مطیع
(پروردگار) را دوست بدارد، او هم اهل اطاعت است، و کسی که ظالمی را دوست بدارد، و
عادلی را (از مقامش) برکنار کند، او هم ظالم خواهد بود؛ زیرا بین خداوند و هیچ کس
قرابتی وجود ندارد، و کسی هم به دوستی خداوند نمی رسد، مگر با اطاعت او.»

پس اصل دوستی و دوری از کفار در شرایط فعلی جهان اسلام، بحث استعانت از کفار را در
چارچوب مشخص ارائه می نماید. برطبق این اصل اساساً کمکهایی که از ناحیه کفار باعث
دلباختگی و فریفتگی قلبی گردد، به گونه ای که مسلمانان را از نظر معنوی تحت تأثیر
قرار دهد و احیاناً بر هویت اسلامی آنان خدشه وارد نماید، مردود و مورد نفی اسلام
است.

حال با تکیه بر دو اصل از اصول اساسی که طرح گردید، به موارد کمک گرفتن از کفار در
فقه اسلام پرداخته می شود.

در این قسمت نظر بر این بود که برای رسایی و سهولت در فهم مطالب، تقسیم بندی جدیدی
ارائه گردد؛ ولی پراکندگی مطالب این بحث در ابواب مختلف فقه از یک سو، و اهمیت بحث
استعانت از کفار و مورد ابتلا بودن آن از سوی دیگر، ما را بر آن داشت که با توجه به
کاربرد امروزی مباحث و برای اینکه خواننده بتواند به راحتی به منابع فقهی مراجعه
نماید، در تدوین مطالب این فصل سعی کنیم ترتیب ابواب فقهی رعایت شود و چینش مطالب
بر اساس ابواب فقهی رایج در کتب فقهی اعمال گردد و احیاناً اگر برخی از مباحث به
طور مستقل در ابواب بحث نشده باشد، در لابه لای مباحث فقهی به گونه ای که با آنها
همخوانی داشته باشد، گنجانده شود.

بحث استعانت از کفار در ابواب فقهی قبل از کتاب جهاد نیز قابل بحث می باشد، ولی
آنچه بسیار قابل توجه است و نیاز به بحث دارد، مباحث بعد از کتاب جهاد است.

۱. کتاب جهاد

فقهای گذشته(قدس الله نفسهم الزکیه) در لابه لای مباحث جهاد با توجه به نیاز آن روز
درباره کمک از کفار مطالبی را بیان نموده اند که می تواند در این باب برای ردیابی
منابع فقهی راهنما و راهگشا باشد و جوینده را تا اندازه ای به مقصد نزدیک کند؛
هرچند که غور کردن در ابعاد و زوایای مختلف این بحث تلاش بیشتر می طلبد. نگارنده در
حد توان تمام سعی خویش را به کار گرفته و امیدوار است که این کوشش ناقابل جرقه ای
برای محققان و پژوهشگران ارجمند باشد.

این باب را می توان به صورت کلی به دو قسمت تقسیم کرد: یکی موارد جواز استعانت از
کفار در جهاد؛ و دیگر موارد عدم جواز کمک از کفار.

مهم ترین مورد استعانت از کفار در جنگ به کارگیری کفار، بر علیه کفار حربی یا بغات
است. پرسش این است: آیا استفاده از کفار ذمی یا معاهد جایز است یا خیر؟ در صورت
جواز آیا موارد استفاده از آنان فرق می کند یا در هر کجا که لازم باشد می توان از
کفار استفاده نمود؟

موارد جواز استعانت از کفار در جهاد

در این قسمت ابتدا به اقوال فقهای اسلام و سپس به ادله مطرح شده اشاره می گردد.

شیخ طوسی(ره) در این باب می نویسد:

جایز است که امام مسلمانان از مشرکان برای کشتن کفار کمک بگیرد، مشروط به دو شرط:
۱. تعداد مسلمانان در برابر مشرکین کم باشد. ۲. کفار (کشور کفر) که مسلمانان از
آنها کمک می گیرند، دارای حسن نیت در روابط باشند.

همو در جای دیگری از کتاب این بحث را ظاهراً با تفاوت مختصری مطرح می کند، و
می فرماید:

امام مسلمین می تواند برای کشتن کفار حربی از مشرکان کمک بگیرد… این استعانت جایز
است مشروط به دو شرط: ۱. مشرکانی که از آنها کمک گرفته می شود، باید دارای حسن نیت
باشند. ۲. باید مسلمانان آن قدر قدرت داشته باشند که اگر مشرکان و کفار حربی در صف
واحدی قرار بگیرند، مسلمانان بتوانند هر دو را دفع کنند.

شیخ در یک جا از کتاب یکی از شرایط یاری گرفتن از کفار را کم بودن تعداد مسلمانان
بیان می کند و در جای دیگر همان کتاب این شرط را به این صورت بیان می کند که
مسلمانان در صورتی مجاز به کمک گرفتن از کفار هستند که از نظر تعداد به اندازه ای
باشند که اگر مشرکان و کفار حربی، هر دو در صف واحدی قرار بگیرند، توانایی دفع آنان
را داشته باشند و بتوانند در برابر آنان ایستادگی کنند.

این دوگانگی ظاهری حاکی از تغییر در شرایط نیست. به بیان بهتر، فرمایش شیخ ظاهراً
در یک کتاب متناقض به نظر می رسد که در یک جا کثرت مسلمانان و در جای دیگر قلت آنان
را شرط دانسته است.

شاید بتوان مراد شیخ را این گونه توجیه کرد که شرط کم بودن تعداد مسلمانان نسبی
است، یعنی تعداد مسلمانان به اندازه ای زیاد نباشد، که بی نیاز از کمک کفار باشند،
که در این صورت اساساً استعانت از کفار جایز نخواهد بود. منظور از کم بودن تعداد
مسلمانان این نیست که مسلمانان به اندازه ای باشند که اگر کفاری که از آنها کمک
گرفته شده و کفاری که در مقابل مسلمانان اند در صف واحدی قرار بگیرند، لشکر اسلام
نتواند آنان را دفع کند که در این صورت تناقض خواهد بود. بنابراین هر دو شرط بازگشت
به یک شرط خواهد داشت و تناقضی در کار نخواهد بود.

دلیل آنچه بیان شد، فرمایش علامه حلی است که می فرماید:

استعانت از اهل ذمه و مشرکان جایز است، به شرطی که از خدعه و ضرر آنان ایمن باشد و
تعداد مسلمانان هم کم باشد؛ در صورتی که اهل ذمه و مشرکین مورد امانت و قابل
اطمینان نباشند، و یا تعداد مسلمان زیاد باشد، استعانت جایز نیست.

اینکه علامه عدم جواز استعانت را مشروط به کثرت مسلمانان می داند، منظور کثرت
مسلمانان به اندازه ای است که از احتیاج به کفار بی نیاز باشند، چنان که شهید نیز
تعبیری شبیه این بیان علامه دارد. به دنبال شرایط مذکور که از شیخ طوسی(ره) نقل شد،
علامه حلی می فرماید:

در صورت فقدان دو شرط مذکور استعانت از کفار جایز نیست، به دلیل قول امام(ع) «انا
لانستعین بالمشرکین علی المشرکین» که مقصود امام در صورت نبود یکی از دو شرط مذکور
می باشد؛ و در صورتی که مسلمانان نیازمند به کفار نباشند، دیگر احتیاج به کمک گرفتن
از آنان نیست، تا بحث جواز آن مطرح باشد.

پس اصل جواز استعانت از کفار در جنگ در بین علمای شیعه امری پذیرفته شده است و
مخالفی ندارد. کاشف الغطاء نیز به جواز استعانت از کفار اشاره می کند. علامه و
محقق کرکی در ذیل شرائط ذمه، یکی از شرایط ذمه راکمک کردن به مسلمانان و مطلع ساختن
مسلمانان بر اسرار و جایگاه کفار می دانند. ابن علامه آگاه کردن مسلمانان بر
مکاتبات کفار را نیز افزوده است. شهید ثانی نیز در کتاب خود استعانت از اهل ذمه را
در کشتن بغات و جنگ علیه اهل بغی جایز می داند.

علمایی که جواز استعانت از کفار را مطرح کرده اند، جواز کمک گرفتن از اهل ذمه را
برای کشتن بغات نیز پذیرفته اند. در این زمینه به بیان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.