پاورپوینت کامل مدارای پیامبر اعظم (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مدارای پیامبر اعظم (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مدارای پیامبر اعظم (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مدارای پیامبر اعظم (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۵۹

چکیده

پیامبر گرامی اسلام (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان (مشرکان، منافقان و اهل کتاب) چگونه
رفتار نموده اند، با مدارا و ملایمت یا با نابردباری و خشونت؟ در این نوشتار نشان
داده می شود پیامبر (ص) اصل اولیه برخورد خویش را با تمام مخالفان، بردباری و ملایمت
قرار داده است. برقراری صلح و انعقاد پیمان نامه های بسیار بین پیامبراعظم (ص) و
مخالفان آن حضرت، دلیل تمایل شدید ایشان به مدارا و همزیستی مسالمت آمیز است. اما
این اصل هرگز باعث نمی گردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گر، در
هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت کشف توطئه دشمن، پیمان شکنی،
تجاوز آنها به مقر حکومت اسلامی و تهدید کیان اسلام، پیامبر (ص) نیز با قاطعیت و
سختگیری تمام رفتار می کردند.

واژه های کلیدی: پیامبر اعظم (ص)، مخالفان، دیگر اندیشان، مشرکان، منافقان، اهل کتاب،
مدارا، صلح، نابردباری، پیمان نامه.

مقدمه

پیامبر اعظم (ص) دارای روحیه لطیف و قلب مهربان و رئوف بود؛ لذا اصل رحمت و محبت را
مبنای دعوت خویش قرار داد. راز موفقیت آن حضرت در تسخیر و تألیف قلبها نیز همین
محبت و ملایمت فوق العاده ایشان است. پیامبر اعظم (ص) به شدت به مردم عشق می ورزید و
آنها را دوست می داشت و برای هدایت بشر تلاش و دلسوزی می نمود. این تلاش مهربانانه
رسول خدا به نحوی بود که قرآن کریم می فرماید:

فلعلّک باخعٌ نفسک علی ءاثارهم إن لم یؤمنوا بهذالحدیث أسفاً؛[۱]شاید اگر به این
سخن ایمان نیاوردند، خویشتن را به خاطر ایشان از اندوه هلاک بسازی.

اصل اولیه رفتار پیامبر اعظم (ص) این بود که با مخالفان همواره مدارا می کرد و با
ملایمت آنها را به دین حق دعوت می نمود. این اصل و رفتار پیامبر (ص) با مخالفان، طبق
فرمان خداوند و آیین نامه ای است که می فرماید:

وان جنحوا للسلم فاجنح لها[۲] اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل
نشان بده.

البته باید توجه داشت که اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر (ص)، هرگز باعث نمی گردید که
آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گرشان نیز با همین آیین نامه و همواره و
در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت تجاوز دشمن، کشف توطئه آنها،
پیمان شکنی وکارهایی از این قبیل از طرف مخالفان، پیامبر (ص) نیز به شدت با آنان
برخورد می نمود. پیامبر (ص) و اصحاب گرامی وی براساس فرموده قرآن کریم: «محمدٌ رسول
الله والذین معه اشداء علی الکفار»[۳] بر کفار سخت گیر بودند. در سوره انفال نیز
خداوند متعال به پیامبرش دستور می دهد:

«فشرّد بهم من خلفهم؛»[۴] کسانی را که با تو در جنگ هستند، تار و مار کن.

و خداوند پیامبر را ملزم می کند که هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نیت او بویی
بردی و بیم خیانت داشتی، فوراً با اعلام قبلی، پیمان را لغو کن:

وأما تخافن من قوم خیانهً فأنبذ الیهم علی سواء؛[۵] و اگر از گروهی بیم خیانت
داشتی[مانند خودشان] پیمانشان را به سویشان بینداز [تا طرفین بدانند که] به طور
یکسان پیمان شکسته اند.

اصول حاکم بر رفتار پیامبر ۶ در برخورد با دیگر اندیشان

مخالفان پیامبر (ص) به طور کلی به سه دسته تقسیم می شوند: مشرکان، منافقان و اهل کتاب.
اکنون می کوشیم به مهم ترین اصول حاکم بر رفتار پیامبر (ص) در برخورد با مخالفان و
دیگر اندیشان، به نحو مبسوط تری بپردازیم.

۱. مدارای پیامبر اعظم (ص) با کفار و مشرکان

پیامبر (ص) در برابر بت پرستان و مشرکان قریش، چه در آن زمان که در مکه و در آغاز بعثت
بود و قدرت و حکومتی نداشت، چه آن هنگام که به مدینه آمده بود و مسلمین دارای قدرت
و شوکتی شده بودند، با مدارا و مسالمت آمیز رفتار می نمود. در اینجا به برخی از این
رفتارهای مسالمت آمیز و مدارای پیامبر (ص) با مشرکان اشاره می گردد:

۱ـ۱. دعای پیامبر (ص) برای مشرکان

پیامبر (ص) به جای اینکه برای دشمنان سرسخت و لجوجش نفرین و درخواست عذاب نماید، برای
آنان دعا می فرمود. در آغاز بعثت که دعوت همگانی پیامبر (ص) تازه شروع شده بود، در
هنگام مراسم حج، مشرکان برای بزرگداشت و تقدیس بتهای خود در مراسم شرکت کرده بودند.
آنان چون پیامبر (ص) را دیدند که با عبارت «قولوا لا إله إلا اللّه تفلحوا؛ بگویید:
خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید»؛ رسالت خود را به همگان ابلاغ می کند، آن
حضرت را سنگ باران کردند، به نحوی که سرتا پای پیامبر (ص) هدف سنگهای مشرکان قرار گرفت
و خون از بدن مبارکش جریان یافت. امیرالمؤمنین و حضرت خدیجهJ را از ماجرا آگاه
کردند و آن دو بزرگوار در کنار بدن خون آلود پیامبر حاضر شدند و به مداوا پرداختند.
در روایت آمده است: خداوند ـ جل و علا ـ فرشته یا فرشتگانی را نزد او فرستاد تا
آنچه را خواهد، برآورده کند. فرشته به پیامبر (ص) عرض کرد: این کوهها که مکه را در
میان گرفته است به فرمان من است، چنانچه بخواهی کوهها را به یکدیگر نزدیک کنم [تا
اهل مکه را در میان خود بفشارند و از بین ببرند]. پیامبر (ص) نپذیرفت و فرمود:

إنمّا بعثت رحمهً، ربّ اهد امتی فإنهم لا یعلمون؛[۶] همانا من برای رحمت مبعوث شدم
(نه نقمت و عذاب)، بار خدایا، قوم مرا هدایت فرما که نادان اند.

۲ـ۱. صلح حدیبیه

صلح حدیبیه یکی از موارد اعجاب بر انگیز و در عین حال باشکوه رفتار مسالمت آمیز
پیامبر (ص) را نشان می دهد که پس از مدتی آثار با عظمت آن به روشنی هویدا گردید.
پیامبر اعظم (ص) در شوال ششم هجری تصمیم گرفت که برای انجام عمره راهی مکه شود. علت
این تصمیم این بود که حضرت در خواب دید که وارد حرم شده، سر ش را تراشیده و کلید
حرم را در دست دارد. بدین سبب پیامبرگرامی اسلام (ص) اعلام کردند که مردم برای انجام
عمره آماده شوند. مسلمانان نیز به سرعت مهیا گردیدند. حضرت دستور فرمودند که
مسلمانان تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کنند و از حمل هر نوع سلاح اضافی خودداری
نمایند، تا برای همه اعراب و به خصوص قریش ثابت شود که آنها تنها قصد انجام عمره
دارند، نه جنگ.[۷]

پیامبر اعظم (ص) همراه مسلمانان در محدوده مکه فرود آمدند و پیامبر (ص) ابتدا
عثمان بن عفان را نزد قریش فرستاد، تا آنان را خبر دهد که رسول خدا (ص) تـنـها به
منظور زیارت خانه آمده است. قریش عثمان را در نزد خود نگه داشتند و بین مسلمانان
شایعه شد که عثمان را به قتل رسانده اند. پیامبر (ص) گفت: از اینجا نمی رویم تا با
قریش بجنگیم. سـپـس اصـحاب را برای بیعت فرا خواند و اصحاب تجدید بیعت نمودند.[۸]
اما رسول خدا (ص) برای جنگ نیامده، بلکه برای عمره و زیارت خانه خدا آمده بود؛ لذا
پیشنهاد عاقلانه ای برای قریش مطرح کرد و فرمود: جنگ برای قریش تاکنون هیچ ثمره ای
نداشته است و او می تواند با آنان قرارداد مدت داری ببندد که در آن مدت آنها از
امنیت برخوردار باشند.[۹]

پس از مذاکرات و تبادل نظر، قریش سهیل بن عمرو را نزد رسول خدا (ص) فرستادند و به او
گـفـتـند: نزد محمد برو و با وی قرارداد صلحی منعقد ساز، اما قرارداد صلح مشروط بر
آن باشد که امـسـال بازگردد و از ورود به مکه صرف نظر کند، چه ما به خدا قسم هرگز
تن نخواهیم داد که عرب بگوید: محمد به زور وارد مکه شد: «فوالله لایتحدث العرب انک
دخلت علینا عنوه.»[۱۰] سـهـیـل بـن عـمـرو، که از سوی قریش نزد رسول خدا (ص) آمده بود،
پس از گفت وشنودی قـرارداد صـلـح را مـنعقد ساخت. در این هنگام عمر از جای برجست،
ابتدا نزد ابوبکر و سپس نزد رسـول خدا (ص) رفـت و گـفـت: ای رسول خدا! مگر پیامبر خدا
نیستی؟ فرمود: چرا. گفت: مگر ما مـسـلمان نیستیم؟ فرمود: چرا. گفت: مگر اینان مشرک
نیستند؟ فرمود: چرا. گفت: پس چرا در راه دین خود تن به خواری دهیم؟ رسول خدا (ص)
فرمود: من بنده خدا و پیامبر اویم، امر وی را مخالفت نخواهم کرد و او هم هرگز مرا
وا نخواهد گذاشت.[۱۱]

متن صلحنامه

رسـول خدا (ص)، عـلی بن ابی طالب(ع) را فراخواند و فرمود: بنویس: «بسم اللّه الرحمن
الرحیم.» سـهـیـل بـن عـمـرو گـفت: این را نمی شناسم، بنویس: «بسمک اللهم.» پس از
اصرار سهیل، به نوشتن «بسمک اللهم» که مورد توافق طرفین بود اکتفا شد. آن گاه رسول
خدا گفت: بنویس: «هذا ما صالح علیه محمد رسول اللّه، سهیل بن عمرو.» سـهـیل بن عمرو
گفت: اگر گواهی می دادم که پیامبر خدایی، با تو جنگ نمی کردم. نام خود و پـدرت را
بنویس. در اینجا که صدای اعتراض اصحاب بلند شده بود، پیامبر اعظم (ص) آنها را ساکت
نمودند و جمله «محمد بن عبدالله» را در قرارداد نوشتند.[۱۲] سپس رسول خدا (ص) فرمود:
بنویس: این چیزی است که محمد بن عبداللّه با سهیل بن عمرو بـر آن قرار صلح منعقد
ساخت. و توافق کردند که:

۱. ده سال جنگ در میان مردم موقوف باشد و مردم در ایـن ده سـال در امـان باشند و
دست از یکدیگر بدارند و به سرقت وخیانت نپردازند؛

۲. هرکس از اصحاب محمد برای حج یا عـمره یا تجارت به مکه رود، جان ومالش در امان
باشد و هر کس از قریش در رفتن به مصر یا شام از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان
باشد؛

۳. هر کس از قریش بدون اذن ولی خود نزد مـحـمـد بـرود، او را بـه ایـشـان
بـازگرداند، و هرکس از همراهان محمد نزد قریش رود، او را بدو بازنگردانند؛

۴. هر طایفه و قبیله ای می توانند با محمد و یا با قریش هم پیمان باشند؛

۵. محمد(ص) و اصحابش آن سال به مدینه بازگردند، سال آینده می توانند برای سه روز در
مکه بمانند و جز سلاح مسافر یعنی شمشیر غلاف شده، سلاح دیگری همراه نداشته
باشند.[۱۳]

از روی این متن دو نسخه نوشته شد و طرفین هرکدام یک نسخه برداشتند.
علی بن ابی طالب(ع) نویسنده صلحنامه بود و مردانی از مسلمین و مشرکین بر آن گواه
شدند.

صلح حدیبیه یکی از مهم ترین عوامل موفقیت و گسترش اسلام بود؛ زیرا اولاً با این صلح
بود که مکه و طائفه قدرتمند و ذی نفوذ قریش موجودیت سیاسی اسلام را پذیرفت. ثانیاً
با فرصتی که در نتیجه صلح ده ساله پیش آمد و جنگ در این مدت متوقف گردید و مسلمانان
از تعدی قریش و مکیان در امان ماندند، به وضعیت حکومت تازه تأسیس مدینه سر و سامان
دادند و به تقویت وگسترش آن پرداختند.

پس از اینکه پیامبراعظم (ص) با درایت کامل بر اساس عهدنامه حدیبیه تجاوزات قریش را
متوقف ساخت، دعوت اسلام را در داخل و خارج از مرزهای حجاز گسترش داد و قبائل،
گروهها و شاهان بزرگ را دعوت به اسلام نمود و آنها را تحت تأثیر قرارداد.[۱۴] صلح
حدیبیه در واقع زمینه ساز فتح مکه وتسلط بر سرزمین حجاز بود. چنان که از جابر نقل
شده است: «ما فتح مکه را جز روز حدیبیه نمی بینیم.»[۱۵] استفاده ممتازی که پیامبر
اعظم (ص) از صلح حدیبیه و از این فرصت استثنایی کرد، ارتباط با قبائل مختلف و دعوت
آنان به اسلام بود. این ارتباطات و دعوتها به نحوی مؤثر بود که پس از گذشت مدتی از
صلح، اسلام چنان رشد یافت که نزدیک بود بر مکه مستولی شود. در نتیجه این صلح مشرکان
و مسلمانان در هم آمیختند و اسلام در دلهای مشرکان نفوذ کرد و عده بی شماری بر
تعداد مسلمانان افزوده گردید.[۱۶] در اهمیت و تأثیر این صلح همین بس که پیامبر
اعظم (ص) در حدیبیه با هزار وچهار صد نفر به مکه آمد؛ اما بعد از مدتی کوتاه، در فتح
مکه با ده هزار نفر وارد مکه شد.[۱۷]

این مطلب نشانه این است که اسلام دین شمشیر و جنگ نیست. اسلام دینی است که هرکسی
کمترین شعوری داشته باشد و ذهن او از تعصب و قلبش از حسادت خالی باشد، اگر اسلام به
او عرضه گردد، به آسانی آن را می پذیرد. واقدی نیز معتقد است:

جنگ مانعی میان مردم و سخن گفتن بین آنها بود. زمانی که جنگ به صلح تبدیل شد، هرکس
کمترین شعوری داشت و درباره اسلام چیزی می شنید، مسلمان می شد، تا جایی که برخی از
سران شرک همچون خالدبن ولید و عمروبن عاص نیز مسلمان شدند.[۱۸]

۳. نمونه های دیگر از مدارای پیامبر (ص)

۱ـ۳. عفو عمومی مکه و سران کفر

یکی از مهربانانه ترین و بزرگ منشانه ترین برخوردهای پیامبر اعظم (ص)، اعلان عفو عمومی
مکه و بخشش و مدارا با سران کفر و شرک و دشمنان دیرین خود، پس از فتح مکه بود.
گروههای متعصب ولجوجی که جنگهای خونین علیه پیامبر (ص) به راه انداخته و اصحاب و یاران
آن حضرت را به شهادت رسانده بودند، با فتح مکه و تسلط پیامبر (ص) بر آنها سکوت
وحشت آفرینی بر آنها حکمفرما بود و نفسهایشان در سینه حبس شده بود و افکار مختلفی
به ذهنشان خطور می کرد. آنان با یادآوری ظلمهایی که بر رسول خدا ۶ روا داشته بودند،
مجازات سنگینی را انتظار می کشیدند. در چنین وضعیتی پیامبر اعظم (ص) سکوت آنان را شکست
و چنین فرمود: «ماذا تقولون؟ وماذا تظنون؟…» مردم بهت زده و نگران، باصدای لرزان
گفتند: ما چیزی جز نیکی و خوبی درباره تو نمی اندیشیم… . پیامبر (ص) نیز با خطاب به
آنان فرمودند: من نیز همان جمله ای را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت،
امروز به شما می گویم:

لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم وهو ارحم الراحمین[۱۹] امروز بر شما ملامتی نیست،
خدا گناهان شما را می آمرزد و او ارحم الراحمین است.

پیامبر مهر و رحمت با این جملات امیدوار کننده، پیام عفو عمومی خود را اعلان نمود و
چنین ادامه داد:

شما مردم هموطنان بسیار نامناسبی بودید. رسالت مرا انکار کردید، مرا از خانه ام
بیرون راندید و در دورترین نقطه که پناهنده شده بودم، با من به نبرد برخاستید؛ ولی
من با این جرائم همه شما را می بخشایم و بند بندگی را از پای شما باز می کنم و
اعلان می نمایم که: «اذهبوا فانتم الطّلقاء… .[۲۰]

در آن روز جز موارد اندکی که بر می شماریم، همه مورد عفو و بخشش پیامبر اعظم (ص) قرار
گرفتند. حتی کسانی که جرم مرتکب شده بودند، همانند وحشی، قاتل حمزه سید الشهدا، نیز
بخشوده شدند. شعار پیامبر (ص) این بود:

الاسلام یجبّ ما قبله[۲۱] کسی که اسلام را پذیرفت، از گذشته اش چشم پوشی می شود.

آن حضرت تنها خون چند نفر را هدر اعلان نمود و فرمود که در هر کجا آنها را دیدند
بکشند. این عده عبارت بودند از: عـبـداللّه بـن سـعـدبـن ابـی سـرح، عبداللّه بن
خطل. حـویرث بن نقیذ، عکرمه بن ابی جهل، هـبـاربـن اسـود، مقیس بن صبابه، وحـشـی،
هند، فرتنی و قرینه و ساره. علاوه بر اینان، کسانی نیز گریختند و یا پنهان شدند که
بیشترشان امان یافتند و مسلمان شدند.[۲۲]

در فتح مکه، ام هانـی، خواهر امام علی(ع)، دو نفر ازخویشان شوهرش بنامهای حـارث بـن
هـشـام و زهـیـربـن ابـی امـیـه را که گـریـخـتـه و بـه خـانـه اش پناه آورده
بودند، پناه داد. علی بن ابی طالب(ع) به خانه وی رفت و گفت: به خدا قسم که اینان را
می کشم؛ اما ام هانی در خـانـه را بـسـت و مانع از کشتن آنها شد. سپس نزد رسول خدا
(ص)
رفت، جریان را به اطلاع آن حضرت رساند و از آن دو امان خواست. رسول خدا (ص) نیز در
خواست ام هانی را پذیرفت و فرمود: «ما هم به هر کسی که تو پناه داده ای، پناه دادیم
و هر کس را امان داده ای در امان است.»[۲۳]

رسول خدا (ص) پس از انجام فتح مکه و آرامش مردم، به مسجدالحرام رفتند و سوار بر شتر
هفت بار طواف کردند و با چوب دستی خود حجرالاسود را استلام فرمودند و به هر یک از
۳۶۰ بت که در پیرامون کعبه نصب شده بود، می رسیدند، با همان چوب اشاره می کردند تا
به زمین می افتاد.[۲۴]

بـلال بـه دسـتـور رسـول خدا (ص) در کـعبه و یا در بالای بام کعبه اذان گفت و مشرکان
مکه که هنوز در تردید بودند، هرکدام سخنی بر زبان راندند. عتاب گفت : خدا پدرم را
گرامی داشت که مرد وزنده نماند تا این صدا را بـشـنـود و نـاراحت شود حارث بن هشام
گفت: به خدا قسم، اگر حقانیت او بر من مسلم شده بود به او ایـمـان می آوردم.
ابـوسـفـیـان گـفـت: من چیزی نمی گویم، چه اگر سخنی بگویم هـمـیـن سـنـگریـزه ها او
را خـبـر خـواهند داد. پس رسول خدا (ص) بر ایشان گذشت و فرمود: از آنـچـه گـفـتـیـد
خـبـر یـافـتـم، و سـپـس گفتار آنان را باز گفت. حارث و عتاب گـفـتند: شهادت
می دهیم که تو پیامبر خدایی، چون کسی با ما نبود که تو را بدانچه گفته بودیم خبر
دهد.[۲۵]

فتح مکه موجب گردید که رشد تصاعدی اسلام آغاز گردد. تا آن روز قبائل جزیره العرب به
نحوی منتظر بودند که کار پیامبر (ص) با مکه به کجا می انجامد و چنین تصور می کردند که
اگر محمد(ص) بر مکه پیروز شود، یقیناً راست گوست. وقتی پیامبر اعظم (ص) از ذی الجوشن
ضبابی خواست که اسلام بیاورد، گفت وقتی اسلام را خواهد پذیرفت که او بر کعبه پیروز
شود.[۲۶] بدین طریق هنگامی که خبر فتح مکه در اطراف منتشر شد، همه قبائل اقدام به
پذیرش اسلام کردند.[۲۷]

۲ـ۳. ابوسفیان

این دشمن دیرینه و قسم خورده اسلام و پیامبر اعظم (ص) که علیه رسول خدا جنگهایی همچون
بدر کبری، سویق، احد، حمراءالاسد، بدر الموعد و خندق را فرماندهی و ساماندهی کرده و
نیز در فتح مکه در دل مردم ترس و رعب ایجاد کرده بود، پس از مخالفتهای مداوم ناکام
مانده بود، سر انجام در فتح مکه که پایان خط مبارزات ابوسفیان بود و راه چاره ای
نمانده بود، ناگزیر با خواندن أشهد أن لا اله الا الله ایمان آورد. پیامبر (ص) نیز او
را بدون یادآوری گذشته سیاهش، محترم شمرد، به او مقامی داد و جملات تاریخی خود را
چنین بیان نمود:

ابوسفیان می تواند به مردم اطمینان دهد که هرکس به محیط مسجدالحرام پناهنده شود، و
یا سلاح به زمین بگذارد و بی طرفی خود را اعلام کند، و یا در خانه اش را ببندد، ویا
به خانه ابوسفیان پناه ببرد، ویا به خانه حکیم بن حزام برود، از تعرض ارتش اسلام
مصون خواهد ماند.[۲۸]

رسول خدا (ص) در هنگام تقسیم غنائم جنگی غزوه طائف، به ابوسفیان و پسرش معاویه هریک صد
شتر داد، به خاطر اینکه دلهای آنان را به اسلام مهربان سازد.[۲۹]

۳ـ۳. عکرمه بن ابی جهل

او آتش افروز جنگهای پس از بدر است که پیغمبر در فتح مکه خون او را هدر اعلان کرده
بود. اما به درخواست همسرش، پیامبر او را بخشید.[۳۰]

۴ـ۳. صفوان بن امیه

او علاوه بر جنگهای خونین علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص)، مسلمانی را به خاطر انتقام
خون پدرش امیه که در جنگ بدر کشته شده بود، در مکه جلو دیدگان مردم به دار آویخته
بود. لذا پیامبر اعظم (ص) خون او را هدر اعلان نموده بود. وی از ترس مجازات تصمیم
گرفته بود که از طریق دریا از حجاز خارج شود. کسی او را نزد پیامبر (ص) شفاعت کرد. آن
حضرت با کمال مدارا و مهربانی بزرگ ترین جانی زمان را مورد عفو قرار داد و عمامه
خود را که با آن وارد مکه شده بود به عنوان نشانه امان به وی داد. صفوان پس از این
امان وارد مکه شد. پیامبر (ص) باکمال بزرگواری و آزادمنشی به وی گفت: جان و مال تو
محترم است؛ ولی خوب است که مسلمان شوی. او دوماه مهلت خواست که در باره اسلام به
فکر و بررسی بپردازد؛ رسول خدا فرمود، به جای دو ماه چهار ماه به تو مهلت می دهم تا
با بصیرت کامل دین اسلام اختیار کنی. صفوان قبل از چهار ماه به دین اسلام شرفیاب
گردید.[۳۱]

۵ـ۳. عمیر بن وهب

او از قبیله «بنی جمع» و شیطان صفت بود و به بهانه آزادی پسرش که در جنگ بدر اسیر
شده بود، با شمشیری زهرآلود قصد جان پیامبر (ص) داشت. پیامبر (ص) به علم غیب قصد او را
آشکار ساخت و او در دم اسلام آورد.[۳۲]

۶ـ۳. وحشی

او غلام هنده است که در جنگ «احد»، حمزه، عموی پیامبر را به شهادت رساند و پیامبر
حکم قتل او را صادر کرد. او پس از فتح مکه به طائف گریخت؛ اما پس از مدتی، در وفد
ثقیف، ناگهان بر پیغمبر وارد شد و شهادتین گفت و پیغمبر او را بخشید، اما فرمود: به
جایی برو که دیگر تو را نبینم. او مسلمان شد و در جنگهای ردّه، مسیلمه کذاب را
کشت.[۳۳]

۷ـ۳. هبار بن اسود

او کسی بود که شتر زینب، دختر پیغمبر، را رم داد و زینب از میان هودج به زمین افتاد
و طفل خود را سقط کرد و خود نیز به واسطه همان مرض از دنیا رفت. پیغمبر در فتح مکه
خون او را هدر اعلان کرده بود، ولی پس از مدتی بر پیغمبر وارد شد و گفت: «…
می خواستم به عجمها پناه ببرم، ولی فضل و بخشش تو را به یاد آوردم… .» او تقاضای
بخشش کرد و پیغمبر او را عفو نمود.[۳۴]

۸ـ۳. قیس بن ربیع

او که از سهم خود در عطایا ناراضی بود و پیغمبر را هجو نمود. اما خود به مدینه آمد
و در ضمن اشعاری پوزش خواست و مورد عفو پیامبر قرار گرفت.[۳۵]

۹ـ۳. مالک بن عوف

او فرمانده لشکریان «هوازن» علیه پیامبر (ص) بود. و پس از شکست، به طائف پناه برد. اما
پیغمبر فرمود: اگر بیاید و مسلمان شود، مال او را به همراه صد شتر اضافه به او
می دهم. او مسلمان شد و از جانب پیامبر (ص)، رئیس طوایف هوازن، ثماله و مسلمه شد و با
طائف جنگید.[۳۶]

۲. مدارا و رأفت پیامبراعظم (ص) با منافقان

بیشترین نمونه های تحمل و مدارای پیامبر (ص) با منافقان مدینه نقل شده است. اکنون به
برخی از این رفتارهای مهربانانه پیامبر اعظم (ص) به عنوان نمونه اشاره می گردد:

۱ـ۲. مدارا با عبدالله بن ابی

یکی از موارد برخورد محبت آمیز و مدارای پیامبر (ص) با عبداللّه بن ابی، رئیس منافقان
مدینه بود که علی رغم اقدامات و خیانتهایش در مراحل گوناگون، پیامبر (ص) علیه او
اقدامی نکرد.

قرآن کریم با اشاره به جریان غزوه بنی المصطلق از زبان عبداللّه بن ابی، می فرماید:
«لئن رجعنا إلی المدینه لیخرجن الأعز منها الأذل»؛[۳۷] کنایه از اینکه پس از برگشت
به مدینه، مهاجرین یا پیامبر (ص) را از آنجا بیرون می کند. این خبر به پیامبر (ص)رسید و
اصحاب خواستار برخورد شدید با او شدند، تا جایی که مسئله قتل او شایع گردید. پسرش
از پیامبر (ص) خواست: اگر چنین است، او خود عامل این حکم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل
پدرش را بکشد و به خاطر منافقی دستش به خون مسلمانی آغشته شود. اما رسول خدا (ص) در
پاسخ او فرمود: چنین حکمی مطرح نیست.[۳۸] و اضافه نمود: «تا هنگامی که زنده است،
مانند یک دوست و رفیق با او به نیکی رفتار می کنیم.»[۳۹] به قول ابن هشام، همین
رفتار آن حضرت باعث شد که عبداللّه بن ابی از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله
خود قرار گیرد.[۴۰]

عبدالله ابن ابی با تمام سرسختیها و مخالفتهایی که با پیامبر (ص)نمود، اما بعد از
اینکه در بستر بیماری و مرگ قرار گرفت، آن حضرت با کمال محبت، بردباری و مهربانی به
عیادت او آمد. حضرت به او فرمود: چندان که تو را از مخالفت با اسلام و رابطه با
یهودیان معاند منع کردم، نپذیرفتی. آیا وقت آن نرسیده که دست از عقاید سخیف و باطل
خود برداری و مؤمن و پاکیزه رهسپار آخرت گردی؟ او در جواب آن حضرت گفت: اکنون وقت
سرزنش و ملامت من نیست، من در ورطه مرگ و هلاکت قرار دارم. و از پیامبر (ص)خواست که در
تشییع جنازه اش حاضر شود و پیراهنش را به او عطا کند که با آن دفن گردد. آن حضرت با
کمال بزرگواری و کرامت پیراهن زیرین تن خویش را به او مرحمت فرمود و بعد از مرگش به
فرزندش تسلیت گفت، برجنازه اش حاضر شد و نماز خواند. حضرت در جواب اعتراض اصحاب
فرمود که پیراهن و نمازش برای او سودی ندارد.[۴۱]

این است نمونه ای از برخوردهای بزرگوارانه و مدارای پیامبر (ص) با مخالف لجوج و عنودش
که عمری را در مخالفت و دشمنی با آن حضرت سرکرده بود.

برخی دیگر از عملکردهای مسالمت آمیز و مدارای پیامبر (ص)با جماعتی از منافقان که آن
حضرت را آزار و اذیت می کردند و آیات قرآن در بیان ماهیت آنان نازل شدند، عبارت اند
از:

۲ـ۲. مدارا با نبتل بن الحرث

او کسی است که درباره پیامبر (ص)گفت: «انما محمد اذن…»،که آیه قرآن درباره او نازل
شد:

ومنهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم؛[۴۲]

و از بین شما کسانی هستند که پیامبر (ص) را مورد آزار و اذیت قرار می دهند و می گویند:
او گوش است. بگو: گوش خوبی برای شماست.

پیامبر اعظم (ص)درباره او فرمود:

من احب أن ینظر الی الشیطان فلینظر الی نبتل بن الحرث؛[۴۳] اگر کسی می خواهد به
شیطان نگاه کند، باید به نبتل بن حرث بنگرد.

اما با وجود این، پیامبر (ص) در عمل با او مدارا می نمود و دستوری از آن حضرت در
مقابله با او صادر نشد.

۳ـ۲. مدارا با ودیعه بن ثابت[۴۴]

او از بنیان گذاران «مسجد ضرار» بود؛ همو که گفته بود: «انما کنا نخوض و نلعب؛ ما
همواره فقط شوخی و بازی می کردیم.»

و آیه در حق او نازل شد:

ولئن سألتهم لیقولنّ إنّما کنّا نخوض ونلعب قل أباللّه وآیاته ورسوله کنتم
تستهزؤون؛[۴۵]و اگر از ایشان بپرسی، مسلماً خواهند گفت: ما همواره فقط شوخی و بازی
می کردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند می کردید.

درباره او نیز هیچ گونه برخورد و ناملایمتی از پیامبر (ص) نقل نشده است.

۴ـ۲. مدارا با مربع

او منافقی بود که در هنگام عبور سپاهیان اسلام از مزرعه اش در جنگ احد، به پیامبر
اعظم (ص) جسارت نمود. یاران و اصحاب رسول خدا (ص) می خواستند وی را بکشند؛ ولی آن حضرت با
کمال لطف و مدارا از وی در گذشت و فرمود: «با این مرد لجوج کوردل کاری نداشته
باشید.»[۴۶]

۵ـ۲. مدارا با اوس بن قیطنی[۴۷]

در جنگ خندق مسلمانان از هر طرف محاصره شده و در شرایط بسیار بحرانی و سختی
قرارداشتند، به گفته قرآن کریم:

إذجاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم و إذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر؛[۴۸]
هنگامی که از بالا و پایین شما آمدند، چشمها از وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده
بود.

در چنین شرایطی سخت و جانکاه، وی حرفهای مأیوسانه و ناامید کننده می زد و به ایجاد
اختلاف، تفرقه و تزلزل در بین مسلمانان می پرداخت. او برای فرار از جنگ به پیامبر
(ص)
گفته بود: «انّ بیوتنا عورهٌ فاذن لنا فلنرجع الیها؛ ای رسول خدا! خانه های ما در
خطر دشمن است، ما را اذن ده تا به خانه های خود که در بیرون مدینه است،
بازگردیم.»[۴۹]

و این آیه در حق او نازل شد:

یقولون إنّ بیوتنا عورهٌ و ما هی بعوره إن یریدون إلّا فرارا؛[۵۰] می گویند که
خانه های ما در خطر دشمن است، این طور نیست، آنها جز فرار از جهاد، انگیزه ای دیگری
ندارند.

اما پیامبر اعظم (ص) با این منافق خیره سر و تفرقه انداز، هیچ گونه برخورد سختی نداشت.

۶ـ۲. مدارا با مـعتب بن قشیر

وی یکی از کسانی بود که در جنگ احزاب به شدت پیامبر (ص) را تحت فشار قرار می داد. او
می گفت: «محمد[۶] ما را نوید می داد که گنجهای خسرو و قـیصر را به دست می آوریم،
اما امروز جرأت نمی کنیم که برای قضای حاجت بیرون رویم.»[۵۱]

پیامبر اعظم (ص) در برابر این اتهام، تفرقه و تزلزل روحیه مسلمانان از طرف منافقان، در
شرایط سخت و حساس، مدارا می نمود و با آنان برخورد نمی کرد.

۷ـ۲. باز هم مدارا

بشیربن ابیرق (سارق الدّرعین)، ضحّاک بن ثابت (متهم به نفاق و دوستی یهود)، جلاس بن
سوید بن صامت (پیش از توبه)، معتب بن بشیر و رافع بن زید،[۵۲] از کسانی هستند که به
سبب نفاق و گمراهی آنها، آیه نازل شد:

ألم تر إلی الّذین یزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إلیک و ما أنزل من قبلک یریدون أن
یتحاکموا إلی الطّاغوت و قد أمروا أن یکفروا به و یرید الشّیطان أن یضلّهم ضلالاً
بعیدا؛[۵۳] آیا ندیده ای کسانی را که می پندارند، به آنچه به سوی تو نازل شده و
آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان آورده اند؛ [با این همه] می خواهند داوری میان خود
را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً فرمان یافته اند که بدان کفر ورزند، [ولی]
شیطان می خواهد آنان را به گمراهی دوری در اندازد.

پیامبر اعظم (ص) با آنکه آنان را می شناختند، از عملکرد شان نیز آگاه بودند؛ اما با
آنها برخورد سختی نمی کردند، بلکه با مدارا و لطف در حق شان بر خورد می نمودند.

۳. مدارای پیامبراعظم (ص) با اهل کتاب

پیامبر اکرم (ص) در برخورد با اهل کتاب، که معمولاً این مواجهه پس از تشکیل حکومت
اسلامی در مدینه صورت گرفت، نیز بسیار کوشید که براساس اصل مدارا و رحمت رفتار
نماید و با گفت وگو و عهد و پیمان برای زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر بکوشد.
خداوند به پیامبر دستور می دهد که یهود و نصارا را در مسائلی که مورد توافق هر دو
دسته و نیز اسلام است، به و حدت و همکاری دعوت کند: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی
کلمه سواء بیننا و بینکم».[۵۴]

با اینکه مقر حکومت اسلامی و اقتدار مسلمانان در مدینه بود و آن حضرت توانایی این
را داشت که با اهل کتاب به شدت برخورد کند و آنان را مجبور به تبعیت از دین اسلام
نماید؛ اما هیچ گاه پیامبر اسلام (ص) اهل کتاب را مجبور به پذیرش دین اسلام ننمود. آن
حضرت با مسیحیان لطف و ملایمت می کرد و آنان را در گزینش و پیروی کردن دین اسلام و
مسیحیت کاملاً آزاد گذاشته بود. با یهودیان نیز چنین رفتار نموده و در آغاز با آنان
معاهده و پیمان بسته و آنها را در پیروی کردن دینشان آزاد گذاشته بود. در ذیل به
مواردی از برخوردهای مسالمت آمیز و رفتار مهربانانه پیامبر اعظم (ص) با اهل کتاب اشاره
می گردد.

برخورد مسالمت آمیز پیامبر (ص) بامسیحیان

از نظر قرآن کریم اهل کتاب را نمی توان با یک نگاه واحد مورد ارزیابی قرار داد.
مسیحیان را که اهل تلاوت کتاب الهی، سجده کننده و مؤمن به خدا و روز قیامت و متمایل
به اسلام بودند، با یهودیان متعصب، لجوج و فتنه انگیز و پیمان شکن که همواره با
پیامبر اسلام (ص) از سر عناد و لجاجت رفتار می نمودند و در پی فتنه جویی و از بین بردن
اساس دین اسلام بودند، نمی توان یکی پنداشت. خداوند متعال در آیه شریفه می فرماید:

اهل کتاب همه یکسان نیستند، گروهی به طاعت خدا ایستاده اند و آیات خدا را دردل شب
تلاوت می کنند و سجده به جای می آورند و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امر به
معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای نیک شتاب می ورزند و از جمله
صالحان اند.[۵۵]

گفته اند آیه مذبور درباره مسیحیانی است که متمایل به پذیرش اسلام بوده اند.[۵۶]
تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال در آیه دیگر به صورت روشن تر بیان
می نماید و یهودیان را دشمن ترین مردم به مؤمنان معرفی می کند، در حالی که نصرانیان
را نزدیک ترین مردم در دوستی با مؤمنان می داند.[۵۷]

بر این اساس رفتار پیامبر (ص) نیز با این دو گروه متفاوت است. رفتار آن حضرت با
مسیحیان آرام و با مداراست. پیامبر (ص) ابتدا موضع و دیدگاه خود را در مورد دین مسیحیت
بیان می کند، به تفصیل درباره تولد حضرت مریم، کفالت وی توسط حضرت زکریا و نیز تولد
حضرت عیسی(ع) سخن می گوید، اصولی درباره حضرت عیسی و همچنین تورات و انجیل به دست
می دهد و دین خود را ادامه راه آنان می داند؛ اما مسیحیان ظاهراً این دیدگاهها را
نمی پذیرند و به محاجه می پردازند. به دنبال مجادله مسیحیان، خداوند متعال توسط
قرآن کریم به پیامبر اسلام (ص) اطمینان می دهد که آنچه درباره حضرت عیسی(ع) گفته است حق
و از جانب پروردگار است و نباید در این باره گفتار مسیحیان او را به شک و تردید
اندازد:

الحقّ من ربّک فلاتکن من الممترین[۵۸] [آنچه در باره حضرت عیسی گفته شد] حق [و] از
جانب پروردگار توست، پس از تردیدکنندگان مباش.

مسیحیانی که دیدگاه پیامبر اسلام (ص) را درباره حضرت عیسی(ع) قبول ندارند، آیا آن اندازه
به حقانیت گفتار و عقاید شان پایبند هستند که تن به مباهله بدهند؟ خداوند
می فرماید:

پس هرکه در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند، بگو
بیایید حاضر آوریم، ما پسرانمان و شما پسرانتان و ما زنانمان و شما زنانتان، ما نفس
خود را و شما نفس خودتان را، آن گاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان
بفرستیم.[۵۹]

مسیحیان نجران در پی نامه و دعوت پیامبر اعظم (ص) شورایی تشکیل دادند و هیأتی را به
نمایندگی در مدینه اعزام کردند، تا از نزدیک با پیامبر (ص) تماس بگیرند و ادله حقانیت
و دلائل نبوت وی را بشنوند و مورد ارزیابی قرار دهند. هیأت مزبور متشکل از شصت نفر
بود که در بین آنان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.