پاورپوینت کامل آداب گفت و گو در مکتب حضرت ختمی مرتبت ۸۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آداب گفت و گو در مکتب حضرت ختمی مرتبت ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آداب گفت و گو در مکتب حضرت ختمی مرتبت ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آداب گفت و گو در مکتب حضرت ختمی مرتبت ۸۶ اسلاید در PowerPoint :
۴۳
چکیده
نگاهی جزئی و ملموس به یکی از احتجاجات حضرت ختم المرسلین۶ با ادیان، ما را با
فرایند گفتمان نبوی آشنا می سازد که آن بزرگوار چگونه اصول عقلانیت، حکمت و دیانت
را در جزء جزء سیر بحث و گفت وگو دنبال می کنند. و این درسی است برای همه فرق و
مذاهب اسلامی که مدعی پیروی آن عزیز هستند.
واژه های کلیدی: احتجاج، گفت وگو، ظن، دلیل، برهان، لجاجت.
آنچه انسان را از دیگر موجودات ممتاز می گرداند اندیشه و اختیار اوست. انسان به
گونه ای آفریده شده که معرفت خویشتن و مشاهده امور پیرامون در سایه نیروی کاوشگری و
کنجکاوی اش، او را به وادی پرسش می کشاند و تا پاسخی مناسب برای مجهولات خود پیدا
نکند آرام نمی گیرد و هر پاسخ او را مستعد سئوالات دیگر و رهنمون نتایجی دیگر
می نماید.
من کیستم؟ برای چه زندگی می کنم؟ مقصد من کجاست؟ آیا خود به خود به وجود آمده ام یا
آفریدگاری دارم؟ آفریدگارم کیست؟ کجاست؟ چرا مرگ؟ آیا مرگ پایان راه است یا تولدی
دیگر است؟ اینها و هزاران سئوال و مجهول دیگر همچون امواجی خروشان هر انسانی را به
خود مشغول می سازد.
به فرموده حضرت رسول اکرم (ص): «العلم خزائن و مفاتیحه السّؤال؛ علم گنج خانه هایی است
و سئوال و پرسش کلیدهای آنهاست.»۱ به دنبال نیازمندی و احتیاج برای رسیدن به ساحل
آرامش و فهم حقیقت، انسان در می یابد که به تنهایی نمی تواند گره از مشکلات خویش
بگشاید، مگر با فراگیری علم و معرفت.
حضرت رسول اکرم (ص)فرموده است:
من لم یصبر علی ذل التعلم ساعه بقی فی ذل الجهل ابداً؛
کسی که در خاکساری یادگیری علم شکیبا نباشد، همواره در خواری جهل باقی می ماند؛۲
امام علی(ع) نیز می فرماید:
الحکمه ضاله المؤمن فاطلبوها ولو عندالمشرک.؛
حکمت گمشده مؤمن است. پس آن را طلب کنید ولو در نزد مشرک.۳
همچنین امام علی(ع) می فرماید:
العلم ضاله المؤمن فخذوه ولو من ایدی المشرکین و لا یأنف احدکم ان یأخذ الحکمه ممن
سمعها منه؛
دانش گمشده مؤمن است. آن را فرا چنگ آرید گرچه از دست مشرکان باشد و نباید کسی از
شما در مورد فراگیری حکمت از دارنده آن احساس عار کند.۴
و در مکتب حقیقت باید به ذات حقیقت نگریست، چرا که انسان حق جو با حقیقت سنخیت پیدا
می کند. علم بارقه ای است الهی، و باید آن را حتی در دیار کفر بدست آورد.
حضرت رسول اکرم (ص) می فرماید: «اطلبو العلم ولو بالصین؛۵به دنبال علم باشید ولو آن را
در کشور چین پیدا کنید (که منطقه ای دور دست نسبت به حجاز بوده است).»
***
برخی شرائط لازم در باب احتجاج و گفت وگو
الف. بدون علم و معرفت سخن گفتن، نشانه جهل آدمی است
قرآن کریم می فرماید:
الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتیهم ان فی صدورهم إلا کبر ماهم ببالغیه
فاستعذ بالله انه هوالسمیع البصیر؛۶
در حقیقت کسانی که درباره آیات خدا بدون دلیلی که برایشان آمده باشد مجادله
می کنند، در سینه هایشان جز تکبری که آنان بدان نرسند، نیست. پس به خدا پناه ببر که
فقط او شنوای بیناست.
حضرت رسول اکرم (ص) فرموده است: «ان من خیار امتی قوماً… یتبعون البرهان؛۷ از بهترین
امت من گروهی هستند که پیرو برهان اند.»
ب. حقیقت جویی
به فرموده امام علی(ع):
بالحق یستظهر المحتج؛
استدلال کننده از حقیقت یاری می جوید.۸
همچنین امام علی(ع) می فرماید:
لا یخصم من یحتجّ بالحق؛
با کسی که از حقیقت یاری می جوید درگیر مشو.۹
این سخن بلند به خوبی مقام و منزلت حقانیت را آشکار می سازد و بدان معناست که
همواره می باید در کنار حق و تابع حق بود، چرا که مقابله با حق در حکم اصرار برگفته
باطل است.
ج. پرهیز از قول ضعیف و گمان
در قرآن کریم آمده است:
و ما لهم به من علم ان تیبعون الا الظن و ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً؛۱۰
و ایشان را به این کار معرفتی نیست. آنها جز گمان را پیروی نمی کنند و در واقع گمان
در (وصول به) حقیقت هیچ سودی نمی رساند.
و لا تقف ما لیس لک به علم؛۱۱
چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن.
د. پذیرش سخن حق و پرهیز از لجاجت
امام علی(ع) می فرماید: «اللجاجه تسلّ الرای؛۱۲ لجبازی خرد را به زنجیر می کشد.»
همچنین آن حضرت می فرماید: «اللجوج لا رأی له؛۱۳ انسان لجباز اندیشه ای ندارد.»
ه . تفکیک گفتار از مقام و موقعیت گوینده
امام علی(ع) می فرماید: «و لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال؛۱۴به گوینده سخن
منگر، بلکه به آنچه می گوید توجه نما»
این سخن بلند خود «ما قال» ی است که اشاره به عظمت «من قال» دارد.
این سخن یعنی از پوسته گذشتن و به مغز و لُبّ رسیدن. ما باید صحت و سقم گفتار و
میزان رتبت دلیل و استدلال را بسنجیم و به بوته نقد بگذاریم و ظاهر افراد و امور
جنبی ما را به خود مشغول نسازد، چرا که بسیار اتفاق می افتد پرداختن به مقام و
موقعیت صاحب سخن رهزن ما می گردد و از دقت لازم در باب اصل گفتار غفلت می ورزیم.
امام علی(ع) می فرماید:
ان الحق و الباطل لا یعرفان بالناس و لکن اعرف الحق تعرف اهله؛۱۵
حق و باطل با مردم قابل شناسایی نیست، بلکه باید حق را بشناسید تا اهل آن را
بشناسید.
خدای بزرگ نیز می فرماید:
وقالوا لن یدخل الجنه إِلا من کان هودا أو نصاری تلک أمانیهم قل هاتوا برهانکم إن
کنتم صادقین؛۱۶
و گفتند هرگز کسی وارد بهشت نشود مگر آنکه یهود یا ترسا باشد. این آرزوهای (بی
اساس) ایشان است. بگو اگر راست می گویید دلیل خود را بیاورید.
ذره ای کذب و انحراف از صواب نباید در گفت وگو و احتجاج راه پیدا کند، چرا که با
آمدن باطل عرصه حق تنگ می گردد و چه بسا مشعل پرفروغ عنایت الهی در فضای بحث و
گفت وگو به خاموشی کشیده شود.
به فرموده امیرالمؤمنین(ع): من صدقت لهجته قویت حجته؛۱۷کسی دلیلش استحکام دارد که
سخنش راست باشد.»
نمونه ای از گفت وگوی پیامبر (ص) با پیروان ادیان
امام صادق(ع) می فرماید:۱۸ پدرم امام باقر(ع) از جدم علی بن الحسین(ع) و ایشان از پدرش
حسین بن علی(ع) و آن حضرت از پدرش امیرالمؤمنین(ع) برایم نقل کرد که روزی پیروان ادیان
پنچ گانه یهود، مسیحیت، ماده گرایی، دوگانه پرستی و مشرکان عرب با رسول خدا (ص) نشستی
داشتند.
یهودیان گفتند: ما می گوییم عُزَیر پسر خداست. آمده ایم ببینیم تو چه می گویی! اگر
سخن ما را بگویی پس در دست یابی به حقیقت از تو پیشی گرفته ایم و برتریم و اگر با
ما مخالفت کنی با تو مجادله کنیم. پیامبر (ص) خطاب به یهودیان فرمود: آیا آمده اید که
من سخن شما را بی دلیل بپذیرم؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: چه چیز باعث شده که شما باور
داشته باشید که عُزَیر پسر خداست؟ گفتند: چون وی پس از آنکه تورات از بین رفته بود
آن را برای بنی اسرائیل بازسازی کرد و این کار را انجام نداد مگر از آن رو که پسر
خدا بود.
پیامبر فرمود: چرا عُزَیر پسر خدا شد و موسی که تورات را برای شما آورد و
معجزه هایی که خود شما هم می دانید از وی دیده شد، پسر خدا نشد؟! و اگر عُزَیر به
خاطر بزرگواری در بازسازی تورات پسر خدا شد، موسی باید به پسر خدا بودن اولی و
سزاوارتر باشد. اگر این مقدار از بزرگواری برای عزیر موجب شود که وی پسر خدا گردد،
چندین برابر این بزرگواری برای موسی بود. درجه وی باید برتر از پسر خدا بودن باشد.
اگر منظور شما از پسر خدا بودن، همان مفهومی باشد که در دنیا در پی رابطه جنسی پدر
و مادر، مادران بچه به دنیا می آورند، به خدا کفر ورزیده اید و او را به آفریده اش
تشبیه کرده اید و ویژگی پدیده ها را برای وی اثبات کرده اید. بنابراین باید خدا از
نظر شما پدید آمده و خلق شده ای باشد که خالقی دارد که وی را ساخته و به وجود آورده
است.
علی(ع) می فرماید: آنان متحیر و مبهوت شدند و گفتند: ای محمد! به ما فرصت بده تا
درباره آنچه که به ما گفتی بیندیشیم. رسول خدا (ص) فرمود: در این باره با دلی منصفانه
بیندیشید. خدا شما را هدایت می کند: «انظرو فیه بقلوب معتقده للانصاف یهدکم الله
تعالی.»
پیامها و نکته ها
۱. پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در ابتدا با سعه صدر به همه سخنان گوش فرادادند، بدون
اینکه کلام هیچ یک را قطع نمایند.
۲. با اینکه سخنان سران یهود کفرآمیز بود و انکار برخی از اعتقادات مسلّم را در پی
داشت، پیامبر (ص) هیچ گونه برخورد عملی و قهری با آنها نکردند و با دلیل و منطقی
استوار به رویارویی با آنها پرداختند.
۳. این فرمایش حضرت که «آیا آمده اید که من سخن شما را بی دلیل بپذیرم؟»، ارشاد به
این حقیقت بلند است که اگر خواستار بحث علمی و مجادله ای احسن هستید، باید سخنان در
قالب دلیل و برهان ریخته شود. در غیر این صورت چنین نشستی از منزلت علمی برخوردار
نخواهد بود. و وقتی یهودیان گفتند نه، یعنی نمی خواهیم که شما بدون دلیل سخن ما را
بپذیرید، پیامبر اکرم (ص) از آنها دلیل این باور را طلب نمود.
۴. پیامبر اکرم (ص) مدعای یهودیان را تجزیه و تحلیل کرد و شقوق مختلف آن را طرح فرمود،
به گونه ای که علی الاصول فرض دیگری برای آن مطرح نباشد (این کار در اصطلاح منطق
سبر و تقسیم نام دارد)، و در صورتی که این فروض جامع و شامل باشد، مستشکل نمی تواند
از چهارچوب بحث خارج شود. شقوق مذکور در بیان حضرت پیامبر (ص) چنین است: پسر خدا بودن
عُزَیر یا به خاطر بزرگواری وی در بازسازی تورات است و یا همان نسبت دنیایی رابطه
پسر و پدر است و در این بخش یهودیان شق دیگری را اضافه نکردند.
در صورتی که شق اول را بپذیرید، مسلّماً بزرگواری موسی(ع) نسبت به عُزَیر بیشتر است
(قیاس اولویت)، چرا که بازسازی تورات فرع بر اصل تورات است که توسط حضرت موسی(ع) بیان
شده است.
در صورتی که شق دوم را بپذیرید، منجر به مخلوق بودن خدا می گردد و کفر است. صورت
استدلال پیامبر (ص) چنین می شود: برای مدعای شما یهودیان دو صورت ترسیم می گردد؛ اگر
خداوند پسری داشته باشد یا به خاطر بزرگواری در بازسازی تورات است یا به خاطر نسبت
طبیعی و دنیایی و هر دو صورت باطل است. پس اصل فرزند داشتن خداوند باطل است (قیاس
خُلف).
۵. اینکه حضرت ختمی مرتبت۶ فرمودند: «به این مطالب با دیده انصاف بنگرید تا خدا شما
را هدایت کند»، درسی است به همه حقیقت جویان تاریخ که هرگاه تعصب و عناد و لجاج دل
را احاطه کرد، هدایت الهی نصیب انسان نمی گردد و در صورتی که آدمی دل را خالی از
عناد نمود و پنجره جان را به سوی بوستان انصاف گشود، توفیق الهی رفیق می گردد.
در ادامه مسیحیان گفتند: ما می گوییم مسیح پسر خداست و با او یکی است. آمده ایم
ببینیم تو چه می گویی. اگر از رأی ما پیروی کنی در باور به این حقیقت برتر، پیشی
گرفته و برتریم و اگر مخالفت کنی با تو مجادله خواهیم کرد.
پیامبر (ص) فرمود: شما گفتید ]خداوند[ قدیم ـ عزّوجل ـ با مسیح پسرش یکی شده است.
منظورتان از این سخن چیست؟ آیا منظورتان این است که ]خداوند[ قدیم برای آنکه با این
پدید آمده یعنی عیسی(ع) یکی شده، حادث است؟ یا عیسی که حادث است به خاطر وجود قدیم
که همان خدا باشد قدیم شده است؟ و یا مفهوم سخن شما از اینکه وی با خدا متحد شده
این است که وی از کرامتی برخوردار شده که هیچ کس غیر از وی از چنین کرامتی برخوردار
نگشته است؟
اگر منظورتان این است که قدیم پدیدار گشته است که خودتان سخن خود را باطل کرده اید،
چون قدیم محال است که منقلب شود و پدیده گردد. و اگر مقصودتان این است که عیسی(ع)
قدیم شده است که حرف محالی گفته اید، زیرا حادث محال است که قدیم گردد.
و اگر منظورتان از اتحاد مسیح با خدا این است که خداوند وی را از بین دیگر بندگان
برگزیده، ویژه خود ساخته است، پس به حادث بودن عیسی و مفهومی که به خاطر آن با خدا
یکی شده است اقرار کرده اید. زیرا هنگامی که عیسی(ع) حادث باشد و خداوند با وی یکی
شده باشد ـ یعنی معنایی را به سبب او آفریده که به خاطر آن عیسی برترین خلق خداوند
شده ـ در این صورت هم عیسی(ع) و هم آن معنی حادث اند و این برخلاف سخنی است که در
آغاز گفتید.
حضرت علی(ع) می فرماید: مسیحیان گفتند: ای محمد! چون خداوند به دست عیسی چیزهای شگفتی
نمایان ساخت، وی را به جهت احترام، فرزند خود قرار داد. پیامبر اکرم (ص) به آنان
فرمود: آنچه که در این باره با یهودیان گفتم، شنیدید. آن گاه همه آن بحث را تکرار
کرد. همه ساکت شدند جز یک نفر از آنان که گفت: ای محمد! آیا شما نمی گویید که
ابراهیم خلیل الله (دوست خدا) است؟ پیامبر ۶ فرمود: چنین می گوئیم: وی گفت: اگر این
را می گویید، چرا ما را از اینکه بگوییم عیسی(ع) پسر خداست منع می کنید؟
پیامبر(ع) فرمود: این دو مانند هم نیستند. چون وقتی می گوییم ابراهیم خلیل الله است
بدان جهت است که «خلیل» مشتق از «خَلّه» یا «خُلّه» است. معنای «خَلّه» نیاز و
احتیاج است و ابراهیم نیازمند پروردگارش بود و تنها به وی وابسته بود و از دیگران
کناره گیر و روگردان و بی نیاز بود. چون وقتی که تصمیم گرفته شد وی را با منجنیق در
آتش افکنند، خداوند جبرئیل را فرستاد و گفت: بنده ام را دریاب. جبرئیل در هوا
ابراهیم را ملاقات کرد و به وی گفت: امورت را به من بسپار. خداوند مرا برای یاری تو
فرستاده است. ابراهیم گفت: نه. خداوند برای من بس است و بهترین وکیل است. من از
دیگران چیزی نمی خواهم و جز به وی نیازمند نیستم. پس خداوند وی را خلیل خود، یعنی
نیازمند، محتاج و وابسته به حضرتش و بریده از دیگران خواند.
و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 