پاورپوینت کامل عشق به مردم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عشق به مردم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عشق به مردم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عشق به مردم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۸۳

امام به خلوص و فطرت پاک مردم معتقد بود و با بینش عمیق خود می فرمود: «از طریق این سرشت پاک،
هر کار سختی امکان پذیر است و می توان به وسیله آن مردم را به راهی که باید بروند، رهنمون ساخت».

استاد شهید آیت اللّه مرتضی مطهری اظهار داشته است: حضرت امام در پاریس در پاسخ به
کسانی که به دلیل خسته شدن مردم توصیه به کند کردن حرکت نهضت داشتند، می فرمودند: «هی
نگویید مردم خسته می شوند، شما مردم را نمی شناسید.این مردم تا آخر با ما خواهند آمد.هر
زمان ما روحانیان به میدان آمده ایم، آنها هم مهیا بوده اند.» شهید مطهری می افزاید: من سرگذشت
تمام رهبران بزرگ دنیا اعم از مذهبی و غیر مذهبی را به طور دقیق مطالعه کرده ام.اما هیچ کدام از
آنها را به اندازه امام معتقد به مردم نیافتم.امام ضمن اعتماد و اطمینان به امت مسلمان، برای آنان
ارزش و احترام قائل بود و مردم را ولی نعمت خود می دانست.

مهندس میرحسین موسوی طی مصاحبه ای خاطرنشان ساخته است: موقعی که از طرف
روزنامه جمهوری اسلامی خدمت امام رسیدیم، پس از پایان بیانات ایشان، عرض کردیم خیلی
تنها هستیم، حمله زیاد است؛ زیرا اول انقلاب بود و گروه های عجیب و غریب، صدها نشریه
درمی آوردند و همواره در معرض اتهام بودیم. گفتیم در فشاریم. ایشان فرمودند: «امروز و در
آینده، انقلاب کسی رستگار خواهد شد و پیش خواهد رفت که با مردم باشد. اگر کنار بیفتد، قطعاً
از بین خواهد رفت. شما بروید با مردم باشید، خط آنها را دنبال کنید.» آری امام، بودن با مردم را
شرط پیروزی و استمرار انقلاب می دانستند.حتی می خواهم از این هم فراتر بروم.یک شب در
منزل حاج احمد آقا خدمت امام بودیم.بحث فداکاری های مردم پیش آمد، امام فرمودند: «مردم
خیلی جلو هستند. ما عقب شان داریم می رویم.» یکی از دوستان گفتند: خوب حالا اگر ما بگوییم
دنباله رو مردم هستیم برایمان مصداق دارد، ولی در مورد شما (یعنی امام) نمی توانیم این سخن
را بگوییم. شما جلوی مردمید حداقل کنارشان هستید.امام عصبانی شدند و فرمودند: «مردم جلو
هستند.» توصیه مردم را به دولت می کردند و می فرمودند: «اینها برگردن شما دِین دارند. آنها بر
گردن ما دِین دارند.» در اظهارات و پیام های امام نوعی خوش بینی به روح و جان مردم دیده
می شد. قائل بودن عزت و عظمت برای مردمانی که قبل از انقلاب تحقیر می شدند و به حساب
نمی آمدند، از برنامه های اساسی امام بود.

تکیه بر مردم

از ویژگی های برجسته نهضت امام خمینی آن بود که بر ایمان مردم و نیروی هماهنگ امت
مسلمان تکیه نمود و با پشتیبانی مردم، با شکوه ترین تحول انقلابی را به نمایش گذاشت، همواره
با مردم سخن گفت و خود را فردی از مردم دانست و در همه موارد به اراده و انتخاب آنان متکی
بود و بالاترین ارزش ها را برایشان قائل شد.

یک روز مرحوم حاج احمد آقا، پدر دکتر بروجردی (داماد حضرت امام) را برای صرف
ناهار دعوت کرده بود. در این مهمانی عده ای از یاران امام نیز حضور داشتند.امام به احترام پدر
دکتر بروجردی، پس از اقامه نماز در این جمع حضور یافتند.این برنامه با سفر حضرت
آیت اللّه خامنه ای به سازمان ملل مصادف بود.در این زمان پدر دکتر بروجردی برای سلامتی
حضرت امام دعا کردند و عنوان داشتند که از برکت وجود رهبر انقلاب اسلامی، اینک اسلام
عزیز در مجامع بزرگی چون سازمان ملل مطرح می شود. امام با فروتنی فرمود: «این ملت است که
راه خود را یافته است و مسئولان هم می دانند که چه باید انجام بدهند. حال چه من باشم و چه
نباشم، این راه ادامه خواهد یافت. این حضور ملت در صحنه است که برای ما عزت آورده است»
و افزودند: «من مطمئن هستم که ملت ایران در صحنه باقی خواهد ماند و حتی کیفیت حضور
آنان بهتر از این نیز خواهد شد.» آری امام با آن روح بلندی که داشتند، متواضعانه نقش عمده را به
مردم می دادند.

حجت الاسلام و المسلمین سید جواد علم الهدی می گوید: از یکی از شخصیت های سیاسی
پرسیدم شما که در تمام مدت در پاریس شب و روز ملازم امام بودید و مترجم ایشان واقع
می شدید، آخرین لحظه که شب خداحافظی از امام جدا می شدید و از پاریس به تهران می آمدید،
آیا رهبر به شما وعده ای داد؟ در جواب گفت: امام فرمودند: «من با شما خداحافظی می کنم و شما
به میان ایرانیان که مثل موج دریا می خروشند، می روید. اگر صادقانه خدمتگزار باشید، مردم شما
را می پذیرند، در غیر این صورت مطرود آنان خواهید شد و ازصحنه انقلاب اسلامی بیرون
می روید.» و ما دیدیم که این فرمایش غیب گونه امام صورت عمل به خود گرفت. نفوذ کلام امام
به حدی بود که با یک سخنرانی ایشان در جامعه، طیفی تقویت و گروهی تضعیف می شد، عده ای
تأیید و یا طرد می شدند. اما در این میان آنان که مورد حمایت قرار می گرفتند، ملت ها و خصوصاً
مسلمانان و محرومان بودند و درست در مقابل آنها حاکمان زورگو و افراد خود محور تضعیف می شدند.

امام خمینی رحمه الله با تکریم مردم هم حقارت چند ساله را از آنها گرفتند و هم به آنان عزت دادند و
با تکیه بر مردم آنان را برای کارهای بزرگ تقویت کردند.فرازهایی از بیانات امام که در اینجا از
نظر خوانندگان می گذرد، مؤید این شیوه است:

«… مهم این است که ایرانی ها بفهمند که خودشان می توانند کار بکنند. در طول این زمان این
معنا را القا کرده بودند که ایرانی ها چیزی نیستند.ایران افرادش، مردمش از سایر افراد کمتر
نیستند، بلکه از بسیاری نژادها بالاترند…».

«… مردم خیلی خوبند.شاید نظیر ملت ایران در هیچ جا نباشد… من گاهی در ذهنم این معنا
می آید که اگر چنان چه در آخرت ـ خودم را می گویم ـ جهنم بروم و آن کسی که به خیال اینکه من
آدم هستم، برای من یک کاری کرده است، در بهشت چه جواب بدهم… این مردم خوبند.این
خوب ها را نگه دارید. این مردم خوب را با خودتان همراه کنید…».

«… الفاظ کوتاه هستند که از شما برادران و از این چهره های نورانی مستعد شهادت مدیحه
بگویند. شماها موجب سرافرازی همه ملت شدید. ما به وجود شما افتخار می کنیم…».

احساسات پاک نسبت به مردم

در ماجرای استقبال از امام در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷، در فرودگاه تهران تجمع عظیمی شده بود. امام
در آنجا مختصر صحبتی کردند و قرار بود در جلو دانشگاه بیاناتی داشته باشند و بعد بروند به سوی
بهشت زهرا. اما جمعیت عاشق و ذوق زده آن قدر در آن محوطه بسیار وسیع، جمع شده بودند که حتی
برخی دست اندرکاران متوجه عبور ماشین امام نشده بودند. در واقع، امام در حالی به ایران وارد شدند که
شور و شعف بسیاری بر مردم حاکم بود. بعد از سخنرانی در بهشت زهرا، اظهار تمایل کردند که به داخل
جمعیت بروند. در آن زمان، اجتماع مردم به قدری فشرده بود که امام فرموده بودند: «احساس کردم دارم
قبض روح می شوم» و عکسی از ایشان هست که نه عمامه دارند و نه عبا و میان جمعیت گیرافتاده اند و
تعبیر خودشان این بود: «بهترین لحظات من، همان موقعی بود که داشتم زیر دست و پای مردم از بین
می رفتم.» در آن روز نمونه بارز عشق مردم با رهبرشان به نمایش گذاشته شد و حضرت امام پس از
سخنرانی در بهشت زهرا فرموده بودند: «امروز به خاطر محبت مردم، نزدیک بود از بین بروم. یک وقت
متوجه شدم که عمامه ندارم، کفش و عبا ندارم و دارم از بین می روم و واقعاً دارم بی هوش می شوم. ظاهرا
اطرافیانم متوجه می شوند و خیلی هم فریاد می زنند که فشار نیاورید، ولی فایده نداشت و جمعیت مرا
روی دست بلند کردند، روی آمبولانس و بعد داخل آمبولانس گذاشتند».

به سبب همین احساسات پاک و صمیمانه امام و امت بود که در روزهای اول در قم و جماران،
برخی از همسایگان از کثرت جمعیت نمی توانستند به خانه های خود بروند و برخی توسط
نردبان رفت و آمد می کردند.یک روز در اثر ازدحام جمعیت درقم، چندین نفر زیر دست و پای
مردم مجروح و یک نفر کشته شد. امام با شنیدن این حادثه به حدی نگران شدند که فرمودند دیگر
به فیضیه (محل دیدار عمومی) نمی آیم. همین جریان با ابعاد وسیع تری در جماران تکرار شد، سه
نفر کشته و چندین نفر مجروح شدند و حتی آن روز، پاسداران برای نجات خود از ازدحام جمعیت،
تلاش می کردند. همه اینها به خاطر آن است که دریافته بودند امام به آنان عشق می ورزد و برای نجات و
هدایت آنها به سوی نور و روشنایی، چه خطرهایی را متحمل شده است.

شکوه معنوی

در مورد ارتباط صمیمانه امام با مردم، خاطره ذیل (مربوط به سال ۱۳۴۳ ه . ش) خواندنی است.
پس از اینکه امام از زندان آزاد شدند و به قم برگشتند، عده زیادی برای دیدار با ایشان به قم آمدند. امام به
همه علاقه مندان محبت می کردند. روزی فرد روستایی که از اطراف مشهد آمده بود، وارد شد. حالش
منقلب بود و با شور و اشتیاقی خاص اشک شوق می ریخت. امام با عنایت خاصی او را نزد خود نشاندند
و توصیه کردند یک استکان آب جوش یا چای برای وی بیاورند. عین دو برادر در کنار هم نشسته بودند.
مرد روستایی با توجه به هیجان و التهابی که داشت، ساکت بود. امام که کم حرفی او را مشاهده کرده
بودند، زبان به سخن گشودند و از او پرسیدند کارت چیست؟ و چند سؤال دیگر از وی کردند تا حالش به
وضع عادی برگردد.این رفتار امام یادآور سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بود که در منابع تاریخی و روایی آمده
است: یکی از ایرانیان با شوق و ذوق به دیدار خاتم رسولان رفته بود و تصور می کرد شکوه و جلال پیامبر
باید به قدرت ظاهری سلاطین شباهت داشته باشد، ولی چون به حضور پیامبر رسید و در کنار آن وجود
مبارک نشست و پیامبر با او شروع به صحبت کردند، فهمید که شکوه و جلال در اینجا وجود دارد؛ اما
حالت عرفانی و معنوی بر آن حاکم است.

احترام به مردم، در سیره امام

زمانی که امام از تهران به قم تشریف آوردند، اکثر روزها مردم به دیدار ایشان می آمدند و ابراز
احساسات می کردند. جمعیت در فضای نسبتا وسیع جلوی محل اقامت امام موج می زد. امام به
پشت بام می آمدند و به ابراز احساسات مردم پاسخ می دادند. بعضی به ایشان می گفتند به پشت بام
نیایید، خطر دارد. مردم بسته هایی را برای تبریک گفتن به سوی امام پرتاب می نمودند و این
وضع خالی از خطر نبود. لکن امام می فرمودند: «اینها با علاقه به اینجا آمده اند».

یک بار عده ای از اقشار مردم به مناسبتی به دیدار امام آمده بودند و حدود دو ساعت ابراز
احساسات می کردند و شخصی می خواست با بلندگو آنان را آرام نماید تا امام سخنرانی کنند. در
تمام مدتی که برخی می گریستند، عده ای ذوق می کردند و گروهی حاجت های خود را
می خواستند و جمعی التماس دعا داشتند، دستان امام بالا بود.به راستی هیچ عاملی جز علاقه
عمیق امام به مردم نمی تواند آفریننده چنین صحنه هایی باشد. در همان ایام عده ای می گفتند: آقا
اگر خواستید به پشت بام بروید، اجازه دهید ما نخست برویم اوضاع را بررسی کنیم، سپس شما
تشریف ببرید. لکن امام اعتنایی نکردند و تا سر و صدای مردم را از کوچه می شنیدند، همان
لحظه عمامه بر سر نهاده، نعلین را به پا می کردند و از پله ها بالا می رفتند و گاهی اطرافیان بعد از
اینکه امام به پشت بام می رفتند، از حضور مردم مطلع می شدند.آری امام دوست داشت به مردم
که با ذوق و شوق به دیدارش آمده اند، احترام بگذارد.

در لحظه های آخر زندگی دنیوی، حضرت امام به یکی از یاران خویش می فرمایند: «به مردم
بگویید، دعا کنند که خداوند مرا بپذیرد.» حاج احمد آقا به ایشان عرض می کند: گفتن این عبارت
مشکل است و مردم تحمل شنیدن این کلام را که حکایت از هجران و فراق می کند، ندارند. اجازه
دهید یا این سخن را به مردم نگوییم یا در کنارش سخنی بگوییم که آنان را از حزن و اندوه بیرون
بیاورد؛ مثلاً به آنان بگوییم امام می فرمایند: اگر من برگشتم، در خدمت شما خواهم بود. امام برای شادی
دل مردم فرمودند: «اگر مردم با این کلمه راضی می شوند، حرفی ندارم که این عبارت را به آنان بگویید».

توجه به کوخ نشینان

بخش مهمی از توجه امام خمینی رحمه الله به محرومان، مستضعفان، پابرهنه ها، کوخ نشینان و افراد
زاغه نشین معطوف بود و به مناسبت های گوناگون از آنان حمایت و دفاع می نمود. تا جایی که
آنان را به عنوان پرچمداران اسلام ناب محمدی در مقابل اسلام آمریکایی معرفی فرمودند و
اسلام فقرای دردمند، پابرهنگان، تازیانه خوردگان، با اسلام ائمه هدی علیهم السلام و عارفان پاک طینت،
مترادف گردید. همچنین امام، مستضعفان را به عنوان افراد ضعیف معرفی نمی کند، بلکه بالاتر از
مستکبران می داند و در نظرات ایشان به عنوان صاحبان قدرت و ایمان محسوب شده اند که
دولت های مستبد و طاغوتی، آنان را به استضعاف کشیده بودند. امام تا بدان حد برای این گروه
ارزش قائل است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اصحاب او را از همین جمعیت به اصطلاح طبقه پایین
معرفی می کند و خاطرنشان می سازد: «فرستادگان الهی نیز از میان اقشار محروم برخاسته اند و با حمایت
این افراد به ستیز با مخالفان و معاندان برخاسته اند.» این نکات روشن می کند که امام توجه عمیق و دقیق به
مستضعفان دارد و در دیدگاه ایشان، انقلاب را افراد کوخ نشین پدید آوردند.

فریاد رسی حضرت امام رحمه الله

در سال ۱۳۴۳ ه .ش که برف و سرمای شدید شهرهای تهران، قم، همدان، اصفهان و روستاهای این
مناطق را فلج کرده و ضایعات فراوانی بر جای گذاشته بود، امام آن قدر نگران شدند که علاوه بر
سفارشاتی که از داخل زندان رژیم پهلوی برای رسیدگی به حال مردم حادثه دیده به یاران خود کردند،
بعد از آزادی از زندان بارها نگرانی خود را از این وضع اسف بار اعلام کردند و فرمودند:

«وقتی که در زندان بودم خبر آوردند که سرمای همدان به ۳۳ درجه (زیر صفر) رسیده. بعد خبر
آوردند که دو هزار نفر از سرما تلف شده اند. در آن حالت من دستم بسته بود، چه می توانستم بکنم؟ این تازه
در همدان بود، البته در تهران و شهرهای دیگر هم تلفاتی بود دولت چه اقدامی نمود؟ در یک چنین وضع
برای استقبال از اربابان خود با طیاره از هلند گل می آورند. پول ملت فقیر را تلف می کنند…».

هم دردی حضرت امام رحمه الله

دکتر سید محمد باقر حجتی می گوید: یک بار در میان جمعی از افراد عادی به دست بوسی
حضرت امام رفتم. سرمای آزار دهنده، دست و صورت ایشان را تقریبا از حالت قرمزی به کبود
متمایل ساخته بود و من که در بین راه تا جماران از شدت سرما می لرزیدم، با دیدن این وضع از
امام حرارت گرفتم و دست ایشان را بوسیدم.پس از اندکی همچون دیگران، محضرشان را ترک
نمودم و دوباره آثار سرما در من پدید آمد و پناهگاهی برای گرم شدن جست وجو می کردم، ولی
در این اندیشه بودم که چرا باید امام با آن سن و سال سوز و سرما را تحمل کند و دست و چهره
مبارک شان دگرگون شود. سرانجام به این نتیجه رسیدم که می خواستند در تحمل سرما با مردم
هم درد باشند و رنج آنان را با مشقت خویش بیامیزند.آقا زاده آن بزرگوار ـ حاج احمد آقا ـ اندیشه
مرا تأیید کردند که حضرت امام می خواهند با مردم هم درد باشند.راستی آیا تاریخ به ما نشان
می دهد کسی را که این چنین، با محروم ترین مردم هم دردی کرده باشند.

در زمان حکومت حسن البکر در عراق، مدتی نفت به شدت کمیاب شد. یک روز که یکی از اطرافیان
امام برای تهیه نفت در حال بیرون رفتن از خانه بود، امام فرمودند: «مبادا به کسی بگویید که نفت را برای
چه کسی می خواهید. اگر صف بود مثل سایرین توی صف بایستید تا نوبت تان شود.» چندی بعد یک
روحانی پاکستانی مقداری نفت تهیه کرد و برای مصارف منزل امام آورد که قبول نکردند و فرمودند: «نه
ما هم باید مثل سایر مردم باشیم.» یکی از اعضای دفتر امام می گوید: اوایلی که آن بزرگوار به جماران آمده
بودند، یک روز برای تهیه نان سنگک به مغازه نانوایی رفتم و سفارش یک نان خشخاش دادم. شاطر هم
که ظاهرا متوجه شد نان را برای چه کسی می خواهم، سنگ تمام گذاشت و نان خوبی پخت. وقتی آن را
برای امام بردم، فرمودند: «این نان را پس بدهید و از همان نان هایی که برای افراد عادی می پزند، بگیرید.
بعد از این هم به کسی نگویید نان یا هر چیز دیگر را برای که می خواهید».

در تمام سال هایی که اجناس پرمصرف و کم یاب از طریق کوپن توزیع می گردید، امام هم از همین
طریق تهیه می کردند.یکی از افرادی که در بیت ایشان و حسینیه مشغول فعالیت بوده، می گوید: کوپن
دونفره امام و همسرشان را همراه کوپن خودم تهیه می کردم و تحویل می دادم. همسر یکی از افرادی که به
دیدن همسر امام آمده بودند، با مشاهده مقدار قابل توجهی لباس نشسته در منزل، تقاضا کرده بودند خانم
اجازه دهند با کمک ایشان لباس ها شسته شود، وی نپذیرفته بود و پس از اصرار زیاد گفته بود: راستش
پودر لباس شویی ندارم وگرنه خودمان ترتیبش را داده بودیم.آن بانو از اینکه در خانه رهبر هم همه چیز به
اندازه کوپن مصرف می شود نه بیشتر، تعجب کرده بود.

امام سعی داشتند بین ایشان و مردم هیچ مانعی نباشد و به هیچ عنوان حاضر نبودند که با مردم
فاصله ای داشته باشند و یا اینکه چیزی از آنان پوشیده و مکتوم بماند. این شیوه از تفکر در تمامی
دوران طولانی رهبری امام برقرار بود. از نمونه های این صداقت انتشار نامه کارتر در فروردین
سال ۱۳۵۹ ه .ش بود. در همان زمان افراد زیادی بودند که با استدلال، اصرار بر آن داشتند که این
نامه انتشار نیابد. اما امام چندین بار تأکید کردند که حتما نامه رأس ساعت دو بعد از ظهر، یعنی در
اولین بخش خبری از رادیو پخش شود و همه جراید هم آن را چاپ و منتشر کنند. اصولاً امام
قدرت اسلام را در توجه و تشخیص عامه مردم می دانستند و براین باور بودند که اسلام می تواند
با همه مردم ارتباط برقرار کند.

حضرت آیت اللّه خامنه ای می فرماید:

«افتخار نظام اسلامی آن است که امام عظیم الشأن تا پایان عمر در زی طلبگی زندگی کرد و
بدون استثناء دامان خود را از طرز زندگی رایج مسئولان در سایر کشورها پاکیزه نگه داشتند و
مانند قشرهای متوسط مردم خود زندگی کرده اند. مردم میان خود و مسئولان، آن فاصله عمیقی
را که در همه جای دنیا میان مردم و مسئولان هست، مشاهده نکردند. حرف خود را بی محابا زده
و اگر انتقادی داشته اند، به راحتی مطرح ساخته اند…».

اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام

«مردم عزیز و شریف ایران! من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش می دانم و شما می دانید که
من به شما عشق می ورزم و شما را می شناسم، شما هم مرا می شناسید؛ در شرایط کنونی آنچه
موجب این امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین
قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به
امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم، گذشتم و اگر آبرویی داشته ام، با خدا معامله کرده ام. عزیزانم!
شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدّم ندارم».

محبت و اعتماد به مردم از عمق دل

رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای: کمتر کسی را دیده ایم که به قدر امام، نسبت به مردم از
عمق دل احساس محبت و اعتماد کند. او به شجاعت و ایمان و وفا و حضور مردم باور داشت.

مگر خون من رنگین تر است

آقای تیموری: شبی که توطئه کودتای نوژه کشف و خنثی شد، همه مقامات وقت به جماران
آمدند.ما همه مسلح شدیم و به کوه ها رفتیم. بعداً از حاج آقا انصاری شنیدیم که آن روز به امام
گفته بودند: بیایید از اینجا برویم، امکان دارد یک هواپیما بیاید و جماران را بمباران کند.ولی امام
گفته بودند: «مگر خون من رنگین تر از خون مردم جماران است؟»

اگر قرار باشد بمباران شود

خانم فاطمه طباطبایی: در آن ایام که بمباران بود، روزی آقای انصاری آمدند و به امام گفتند: از
آقای ری شهری یک نامه ای آمده که ما از طریق اطلاعات، خبر موثقی داریم که امشب اینجا
می خواهد بمباران شود، خواهش ما این است که امشب جایتان را عوض کنید. امام با یک لبخند
به او گفتند: «یعنی چه؟ شما چرا این حرف را می زنید؟» آقای انصاری خیلی ناراحت شدند، به
طوری که من بعداً شنیدم، آقای انصاری خیلی این طرف و آن طرف می رفتند و به امام اصرار والتماس
می کردند که: به حق مادرتان زهرا علیهاالسلام این کار را بکنید، اگر نه من خودم را آتش می زنم! شمارا به خدا، به
پیر و به پیغمبر قسمتان می دهم که فقط امشب لااقل اتاقتان را عوض کنید، آخر یک ضربه به این اتاق
بخورد روی هم می ریزد. آقا از آنجا آمدند بیرون و وارد اتاقی که من بودم، شدند و با یک لبخند گفتند:
«آقای انصاری آمده بود، به من می گفت که از اینجا برو!» من از امام پرسیدم: چرا؟ امام گفتند: «چه می دانم،
اطلاع داده اند که امشب می خواهد اینجا بمباران شود!» من گفتم: خوب آقا چرا گوش نمی کنید؟ خندیدند
و گفتند: «این حرف ها چیه؟ من اگر قرار باشد بمباران هم شود، در همین صندلی و در همین اتاقم هستم.
مگر همه در پناهگاه هستند؟» گفتم: آقا همه غیر از شما هستند، همه مردم که خانه شان هدف دشمن
نیست، گفتند: «چه فرق می کند، پاسداری که سرکوچه ما ایستاده که در پناهگاه نیست او آنجا ایستاده و
من به پناهگاه بروم؟» گفتم: همه می روند. الآن در جماران هم پناهگاه ساخته شده این دستور دولت است.
گفتند: «نه این طور نیست، آن پاسدار به خاطر من ایستاده و به پناهگاه نمی رود. من از اتاقم بیرون
نمی روم، شماها بروید خودتان را حفظ کنید!» من به خاطر اینکه باز یک حربه دیگری به کار برده باشم
گفتم: اگر شما نروید، ما هم نمی رویم، پس به خاطر ما هم که شده به پناهگاه بروید. گفتند: «نه من وظیفه
خودم نمی دانم، شما وظیفه دارید خودتان را حفظ کنید، ولی من وظیفه خودم نمی دانم که از اتاق بیایم
بیرون.» و از اتاقشان هم بیرون نیامدند. فردای آن روز که من نامه آقای ری شهری را دیدم، مشاهده کردم
امام یک غزل عرفانی پشت آن نامه نوشته بودند. فکر کردم اصلاً ما کجاییم در این بحر تفکر و امام کجا؟!

موشک به پیشانی من بخورد

مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی: یک روز بعد از ظهر، حدود هفت الی هشت موشک به
اطراف جماران اصابت کرد.خدمت امام رفتم و عرض کردم: اگر یک مرتبه یکی از موشک های ما
به کاخ صدام بخورد و صدام طوری بشود، ما خیلی خوشحال می شویم، ولی اگر موشکی به
نزدیکی های اینجا ـ جماران ـ بخورد و سقف اینجا پایین بیاید و شما یک طوری بشوید، چه؟

امام در پاسخ گفتند: «و اللّه قسم من بین خودم و آن سپاهی که در سه راه بیت است، هیچ امتیاز
و فرقی قایل نیستم.و اللّه قسم، اگر من کشته شوم یا او کشته شود، برای من فرقی نمی کند».

من گفتم: ما می دانیم شما این گونه هستید، اما برای مردم فرق می کند.امام فرمود

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.