پاورپوینت کامل متنی داستانی (به مناسبت سیزدهم آبان ماه روز دانش آموز و تسخیر لانه جاسوسی امریکا) ۳۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل متنی داستانی (به مناسبت سیزدهم آبان ماه روز دانش آموز و تسخیر لانه جاسوسی امریکا) ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل متنی داستانی (به مناسبت سیزدهم آبان ماه روز دانش آموز و تسخیر لانه جاسوسی امریکا) ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل متنی داستانی (به مناسبت سیزدهم آبان ماه روز دانش آموز و تسخیر لانه جاسوسی امریکا) ۳۲ اسلاید در PowerPoint :
۷۵
چند روز از موعد پرداخت اجاره خانه گذشته بود. به هر دری زده بودیم، ولی پول جور نشده بود. آن
روز از دانشگاه، مستقیم به خانه آمدم. مادرم توی حیاط مشغول شستن رخت و لباس بود. سلام
کردم و پرسیدم: چه خبر؟ پول اجاره جور شد؟ مادرم سرش را بلند کرد و نگاهی سرشار از غم و اندوه
به من انداخت و با صدای خسته گفت: غصه نخور پسرم، اگر خدا بخواهد، جور می شود. راستی بابات
با تو کار داشت. برو تو اتاق، ببین چه کار دارد.
پدرم مدت ها در عرصه تعلیم و تربیت، عهده دار رسالت ارزنده و گران قدر معلمی بود. عاشقانه و
با صداقت انجام وظیفه می کرد. با شروع جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران، روانه جبهه شد. پس از دو
سال از خودگذشتگی و ایستادگی، سرانجام در یکی از عملیات ها به درجه والای جانبازی رسید. در
این جریان، دو چشم و دو دستش را در راه دفاع از ارزش ها هدیه کرد. اکنون سال هاست که در گوشه
اتاق، آرام و بی توقع روزهایش را سپری می کند. صبرش ستودنی، ایمانش بی نظیر و شکرگزاری اش
مثال زدنی است. من از زمانی که توانستم بخوانم و بنویسم، هر شب در کنار بسترش می نشینم تا
برایش کتاب بخوانم یا گفته های شخصی اش را بنویسم؛ بیانش شیرین و کلماتش پر محتواست.
هر بار که مادرم با صبر و حوصله فراوان، قاشق غذا را در دهانش می گذارد، صورتش را می شوید
و در بسیاری از کارها به پدرم کمک می کند، از گوشه چشمان پدرم، قطره های اشک به نرمی می غلتد
و لابه لای ریش سفیدش آرام می گیرد. من می دانم که آن اشک ها چه پیامی دارند. برای چند لحظه،
دلم پر از غم و اندوه می شود، ولی وقتی به ارزش والای آن همه صبر و شکرگزاری می اندیشم، آرام
می شوم. به آرامی درِ اتاق را باز کردم و وارد شدم. پدرم خواب بود. دلم نیامد بیدارش کنم. چند
دقیقه ای گذشت تا اینکه طنین دل نواز اذان، از بلندگوی مسجد محله، فضای اتاق را عطر آگین کرد. با
صدای اذان، پدرم تکانی به خودش داد و بیدار شد. آمدی حسام؟ آهسته جواب دادم: بله پدر، اینجا
هستم. او عادت داشت همیشه اول وقت نماز بخواند. فوری سجاده نمازش را پهن کردم و کمکش
کردم تا نمازش را خواند. بعد از نماز، دستی به سرم کشید و گفت: آقا حسام، بعد از اینکه نمازت را
خواندی، سری به «انتشارات توحید» بزن. ببین آن مقاله هایم را آماده چاپ کرده اند یا نه؟ به آقای
سلیمانی سلام برسان و بگو: اگر قرار است بابت مقاله ها حق التألیفی بدهند، الان وقتش رسیده. اگر
هم گرفتی، اول پول اجاره را بپرداز تا بعد… .
بعد از نماز، نزد آقای سلیمانی رفتم. به محض اینکه وارد دفتر کارشان شدم، با خوش رویی و
مهربانی گفت: خوش آمدی آقا حسام. اتفاقا می خواستم به خانه تان بیایم که هم از پدرت عیادت کنم
و هم حق التألیف مقاله ها را بپردازم. حالا که شما آمدید، بهتر شد. از داخل کشوی میزش پاکتی را
بیرون آورد و به من داد. پس از تشکر از آقای سلیمانی، به سرعت برگشتم. به سوپر مارکت آقای
تیموری که صاحب خانه ما بود، رفتم و اجاره ماهانه را دادم و بقیه پول را به پدرم رساندم. خلاصه
مشکل اجاره برطرف شد و نفس راحتی کشیدم.
خانه ما کوچک بود و یک اتاق بیشتر نداشت. من و خواهرم نرگس، همراه پدر و مادرمان در
همان یک اتاق زندگی می کردیم. زندگی در این شرایط، با اینکه سخت و مشقت بار بود، شیرینی و
نشاط خاصی هم داشت. آن شب خواهرم، نرگس، گوشه اتاق مطالعه می کرد. مادرم پرسید: نرگس
جان توی مجله ها و روزنامه ها دنبال چه چیزی می گردی؟ نرگس گفت: قرار است یک روزنامه
دیواری درباره رخدادهای سیزده آبان یا روز دانش آموز تهیه کنیم. من و دوستانم کارها را تقسیم
کردیم و وظیفه من ثبت اتفاق های روز سیزده آبان شد. پدرم گفت: دختر خوبم، اگر بخواهی، من
می توانم کمی کمکت کنم. بعد از صرف شام، کاغذ و قلم بیاور تا آنچه می دانم، برایت تعریف کنم.
من و نرگس به کمک همدیگر سفره و وسایل شام را آماده کردیم. مادرم سینی غذای پدر را چید
و قبل از اینکه خودش شام بخورد، اول غذای پدر را با حوصله و محبت خوراند. سپس خودش کمی
شام خورد. بالاخره سفره جمع شد و نرگس با شور و شوق فراوان کنار پدر قرار گرفت و آماده نشست.
پدرم آهی کشید و گفت: محمد رضا شاه با طرح و تصویب لایحه کاپیتولاسیون به وسیله مجالس
فرمایشی سنا و شورا، استقلال ایران را زیر گام های خراب کارانه امریکا قرار داد. امام خمینی رحمه الله نیز
بار دیگر یک سال بعد از قیام خونین ۱۳۴۲، به سخنرانی های اثرگذار خود اقدام کرد و با افشاگری
درباره خطر لایحه کاپیتولاسیون، ایران را در آستانه قیامی دوباره قرار داد.
رژیم طاغوتی شاه در حرکتی دیگر تلاش کرد با دستگیری امام خمینی رحمه الله به خیال خام خودش،
قضیه را تمام شده اعلام کند. به همین منظور، سحرگاه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ بار دیگر کماندوهای مسلح
شاه از تهران به شهر مقدس قم رفتند و خانه امام را محاصره کردند. امام در حال عبادت و بندگی خدا
بود. ناگهان به خانه ایشان هجوم بردند و وی را دستگیر، سپس او را به ترکیه و آن گاه به عراق تبعید
ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 