پاورپوینت کامل در همین حوالی(۱);خیلی وقت است تو را ندیدهام ۳۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در همین حوالی(۱);خیلی وقت است تو را ندیدهام ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در همین حوالی(۱);خیلی وقت است تو را ندیدهام ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در همین حوالی(۱);خیلی وقت است تو را ندیدهام ۳۷ اسلاید در PowerPoint :
۱۲
سلام امام! سلام پدر! سلام ای مهربان تر از برگ گل اطلسی! خیلی وقت است تو را
ندیده ام. نه هجده سال… که به اندازه پنجاه، یا صد سال و یا بیشتر. سال هاست که
برایم حرف نزده ای و آن ابروهای پر ابهت و چشمان گیرایت را ندیده ام، تا دوباره و
صد باره به تو و به آن عظمت آسمانیات، افتخار کنم.
خیلی وقت است که در کوچک حسینیه جماران باز نمی شود و تو نمی آیی و آن بالا، روی آن
ایوان کوچکی که از بالایش بام ملکوت پیداست، نمی نشینی. نگاهم نمی کنی تا به خود
ببالم که آمده ام به دیدار امام و خیره شوم به آن چشمان بیدارگر و الهیات که یک
دنیا حرف و حدیث داشت و یک کهکشان دل نوشته!
مدت هاست آنجا نمی ایستی، مثل یک سرو… بلکه از سرو هم راست قامت تر؛ و برایم دست
تکان نمی دهی تا از شاخه انگشتانت شکوفه بریزد و دامن تنهاییام را از غرور پر کند
و از امید و از برکت کوچه بنی هاشم. نمی آیی تا قلبم را پرواز دهی به خانه کوچک و
آسمانی حضرت محمد(ص).
اما عطر عبایت هنوز در باغچه خاطرم جاریست و عکس چشمنوازت، روی تاقچه کوچکمان
صدایم می کند.
اینجا حرم توست که از فرشته پر شده است. من جلوتر از همه آنها، گونه بر ضریح تو
نهاده ام. آیا پاسخم را نمی دهی؟
در همین حوالی (۲): /خاطراتی از زندگی خانوادگی حضرت امام خمینی(ره)
خانم، بینظیر است
علت علاقه عمیق حضرت امام به همسرشان، فداکاری خانم بود. همیشه می گفتند: «خانم،
بینظیر است.» ایشان ۱۵ سال در آب و هوای گرم نجف مشکلات را تحمل کرده و همه جا
همراه امام بودند. در حالیکه در خانواده پدریشان در رفاه به سر می بردند. و دختر
خانم ۱۵ ساله ای بیش نبودند که به خانه امام وارد شدند. مثل اینکه در آن موقع قم را
دوست نداشتند، ولی هرگز این مسئله را نزد امام اظهار نکرده بودند، امام همیشه در
پاسخ ما که می پرسیدیم: «چه کنیم تا شوهرانمان به ما این همه علاقهمند باشند؟»
می گفتند: «اگر شما هم اینقدر فداکاری کنید، همسرانتان تا آخر، همین قدر به شما
علاقه خواهند داشت».[۴]
خانم نیامدند؟
امام تا همین اواخر، تا وقتی خانم سر سفره نمی آمدند، دست به غذا نمی زدند. گاهی که
ما زودتر دست به غذا می بردیم، نمی گفتند چرا صبر نمی کنید، می گفتند: «خانم
نیامدند؟» چند بار ایشان را صدا می کردند، گاهی خانم می آمدند و می گفتند: «آقا آخر
من مهمان دارم، شما بخورید من باید غذا بکشم بعد می آیم». این رفتار امام در همه
اثر می گذاشت. [۵]
من کسی را نمی خواهم
یک زمانی هم آقا بیمار بودند و هم خانم. ما معمولاً دو سه نفر بودیم. اگر یکی از ما
نزد امام می ماند، فوری می گفتند: «من کسی را نمی خواهم، بروید پیش مادرتان.» و با
اوقات تلخی ما را از اتاق بیرون می کردند که خانم تنها نماند.[۶]
شما نشسته اید و خانم کار می کنند؟
اگر روزی خانم غذا را تهیه می کردند، هر چهقدر هم که بد می شد، کسی حق اعتراض
نداشت و امام از آن غذا تعریف می کردند. خانم اگر کاری در خانه انجام می دادند، حتی
اگر استکانی را جا به جا می کردند و ما نشسته بودیم، امام با ناراحتی به ما
می گفتند: «شما نشستهاید و خانم کار می کنند؟» اگر یک روز می دیدند که خانم کار
می کنند، آن روز، روز وا اسلامای امام بود که چرا خانم کار می کنند. می گفتند:
«مادرتان از همه شما بهتر است، هیچکس مادر شما نمی شود».[۷]
حق ندارم به خانم امر کنم
من ندیدم در طول زندگی، امام به خانمشان بگویند در را ببندید. بارها و بارها
می دیدم که خانم می آمدند و کنار آقا می نشستند، ولی امام خودشان بلند می شدند و در
را می بستند و حتی وقتی پا می شدند، به من هم نمی گفتند که در را ببند. یک روزی من
به آقا گفتم خانم که داخل اتاق می آیند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند.
گفتند: «من حق ندارم به ایشان امر کنم». حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را
نمی خواستند.[۸]
در همین حوالی(۳):
مروری کوتاه بر زندگی خانوادگی شهید مطهری
طیبه چراغی
استاد شهید مطهری در یکی از نامه هایش به فرزندش چنین می نویسد:
در انتخاب دوست و رفیق فوقالعاده دقیق باش که مار خوشخط و خال فراوان است…
حتیالامکان از تلاوت روزی یک حزب قرآن که فقط پنج دقیقه طول می کشد، مضایقه نکن و
ثوابش را هدیه به روح مبارک حضرت رسول اکرم(ص) بنما که موجب برکت عمر و موفقیت
است. انشاءالله.[۹]
خاطراتی از شهید مطهری از زبان همسر بزرگوار ایشان:
در مسائلی که به بانوان مربوط می شد، با من مشورت می کردند، به عنوان مثال
نوشته هایی مانند مسئله حجاب و نظام حقوق زن در اسلام را قبل از چاپ در اختیار من
قرار داده بودند تا نظرم را ابراز کنم، ولی در برنامه های سیاسی و موضوعهای حساس
اجتماعی از روی کنجکاوی پرسوجو می کردم.[۱۰]
همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار می کردند. با صدای متین و چهره خندان
به طوری که با یک ارادت و عشق خاصی کار می کردم و علاقه شدید ایشان به من و
محبت هایی که می کردند، به من در انجام کارهای منزل رغبت و شوق عجیبی می بخشید.[۱۱]
فرزند شهید مطهری درباره رفتار ایشان با فرزندان، چنین نقل کرده است:
ایشان برای تشویق، همیشه ما را مورد محبت قرار می دادند. کارهایی که انجام
می دادیم، برایشان اهمیت داشت؛ به نحوی که تلاش های جالب فکری، هنری و علمی را برای
پدر توضیح می دادیم. بعد از شهادتشان در بین نوشته های ایشان دیدیم به هر کدام از
فرزندان خود یک دفترچه اختصاص داده بودند که در آن از نوشته ها و نقاشی های ما
نگهداری می کردند.[۱۲]
یادم هست یک بار برای دیدن یکی از دخترانم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با
یکی از آشنایانم به تهران برگشتم. حوالی سحر بود. چون وارد خانه شدم، مشاهده کردم
بچه ها خوابند، ولی آقا بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند
و منتظر بودند. دوستم از دیدن ای
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 